۱۱ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

عشـــــــــــــــــــــــــق یعنــــــــــــــــی؟

عشق یعنی


 

عشق یعنـی مـایه قـوت قـلـب


 

عشق یعنـی انفجار احساسات


 

عشق یعنـی کم کردن فاصله ها


 

عشق یعنـی کلید یک رابطه ای محکم


 

عشق یعنـی در موفقیت هم شریک بودن


 

عشق یعنـی کاری کنی که راحت پیدات کنه


 

عشق یعنـی مثل اشرف زاده ها باهاش رفتار کنی


 

عشق یعنـی کسی رو داشته باشی که ازت محافظت کنه


 

عشق یعنـی وقتی باهاش قرار داری به خودت برسی


 

عشق یعنـی یک عالمه حرف رو با یه اشاره گفتن


 

عشق یعنـی هولش بدی تو یک مسیر درست


 

عشق یعنـی یه بازی که تمومی نداره


 

عشق یعنـی از هیکلش تعریف کنی


 

عشق یعنـی من وتو ما میشویم



 

عشقیعنـیحرفشو باور کنی


 

 


عشقیعنـیحرفشو باور کنی

 


 

عشق یعنـی تو نفسم...♥

۰۹ تیر ۹۴ ، ۱۰:۱۵ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

درد و دل های من


בر בیـــבه اґ  بشیـــ

בر בیـــבه اґ  ببیـــ

בر בیـــבه اґ  ڪــﮧ بــפב ؟

בر בیـــבه اґ  ڪــﮧ شــב ؟

رפیای ґלּ  ڪــﮧ بــפב ؟

בלּــیــاے  ڪــﮧ شــב ؟

ایــלּ  جابے اґــــیـــב ٬ בر عمق ایــלּ לּــگاه

בر ωــــیــــــــــــــــہ ے  ڪــﮧ شــב  ایــלּ  آه   פ  ایــصــــבآ؟

ققـــــــــــפ ωــــ بـــوבنــــــم  בر حــــآل انتظار

ڪبریت ایــشکـــــωــــت  ٬  آتشــــــ ڪشیده اشــــــ

بـــــارے  פֿــــــیآلـــــے  ـــــیــωـــت

ایــלּ   לּـــــیـز   ґــــے ر פ ב ...


________________



در برگ ریز سرد پاییز دلم

احساس غمگینی و غربت میکنم 

اطراف را  پاییز در هم میکشد

 پاییز در  پاییز دلم قد میکشد

 پاییز دامن می کشد در باغ احساسات من

در سبزی باغ دلم افسوس باران می شود

باد است و برگه و ریشه ام

باغ است و سوز سینه ام

خورشید کم سو می دمد

خورشید پاییز می شود 

من نیز باران می شوم با ابر های تیره ام

بر خاطرات رفته ام

بر روزهای بی کسی 

می بارم این دلتنگی  ام

 پاییز !

 در من زرد شد احساس های گرم من

 پاییز !

در من می شکست امید های بودنم

 پاییز !

از  پاییز های بودنم بیزار  و بد دل می شوم


________________


چه بگویم ؟ سخنی  نیست  به  یاد

پشت این  درهای  شهر

پشت  این  خانه ی  سرد

خنده  تلخ  مرا ، باد  پر پر  می کرد

همه  خلوت  شهر

همه  آبادی

خفته  در  تنهایی

وسعت  شهر  پر از  آمد و شد

حیف  اما  کوچه ی  خاطره ها  تاریک  است

چه بگویم ؟ سخنی نیست  به  دل

آدمی  تنها  در  این  گوشه ی  پرت

پشت  این  پنجره  رویاها

حال  من  ،حالزمستان  است

در  نگاهم  رقص  برف 

سوز و سرما ،  نم اشک 

هوای  بودنم  سرد  است

و  دستانی  که  یخ  بسته اند  و

 می خشکند  و می پوسند  و می ریزند  به  جیبی  سرد  و تو    خالی

چه  بگویم ؟ سخنی  نیست  که  نیست

حرف حرف  و  واژه واژه  این نگفتن  را  به  پای  هیچ  میریزم

سخن  را  در  میان  شعر  می پوشم

غم  و تنهایی  و حسرت ،میان  اشک  می نوشم

می چکد  احساس  های  گرم  و نمناکی به  روی  دفتر  عمرم

حیف  اما در  غروب  واژه ها  نشسته ام

روبه  رویم  دشتی  از  فاصله هاست

در  دورترین  فاصله  بودن  من

آدمی  میگذرد ...

سایه ای  می میرد ...

گل سرخی خشک شده می روید ...

چه بگویم ؟

سخنی بود ولی دیگر نیست ...


________________


 

*

اندوهم را

نیمی به زمین دادم

نیمی به آسمــــــــــــــان

نیمــــــــــــی آب شد نیمی آبی

*

تنهایی ام را

نیمی به آسمان دادم

نیمی به زمیـــــــــــــــن

نیمی مـــــــــــــــــــــــــــاه شد

نیمی مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــاهی ! !

*

سکوتم را

نیمی به زمین دادم

نیمی به آسمـــــــــــــان

نیمی رعــــــــــــــــــــــد شد

نیمی طــــــــــــــــــــــــــــــــوفان ! !

*

چه فرق می کند

در ابتـــــدای راه باشم

یا در انتـــــــــــــــــهای راه

وقتی به تــــــــــــو ختم نمی شود!

وقتی هر لحظه تنـــــــــــــــها تر میوم ! !

*

آیینه ی قفس نمی گذارد

پرنــــــــــــــــده فراموش کند

یــــــــــــــــــــک لحظه تنهایی خود را !

سکوت هم نمی گذارد که من تنهایی خود را فراموش کنم ! !

*

آموختم درابتدای سفر

هر چه نزدیک تر به تــــو

آسمــــــــــــــــــــــــــــــان آبی تر

در انتهای راه آسمـــــــــــــــــان تیره شد ! !

*

در ابتدای راه

به من پر بخشیـــدی

پریـــــــــدم در ابتدای راه

برای تــــو قــــــفس خالی مـاند

برای من آسمان آبی ، تیــــــــــره شد ! !

*

سنگی در آب انداختم

که دایره ای بسازم به بزرگی عشق

ماهـــــــــــــــــــــــــــــــــــی ای مرد وبالا آمد ، آه

سال هاست قانون عــــــــشــــــــــــــــق به هم ریخته است

مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن فراموش کرده ام ! !

*

پرنده به پر بدل شد

پــــر به پـــــــــــــرنده

آب به آبــــــــــــــی بدل شد

مــــــــــاه به مــــــــــــــــــاهی

رعــــــــد به طـــــــــــــــــــــوفان

قــــــــــــــفــــــــــــــس خـــــــــالـــــــی

جـــــــــــهان از عـــــــــــــشق تـــــــــــــهی

تـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو به خودت بدل شدی

مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن به تنهایی .


________________


۰۹ تیر ۹۴ ، ۱۰:۰۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

در دیده ام


בر בیـــבه اґ  بشیـــ

בر בیـــבه اґ  ببیـــ

בر בیـــבه اґ  ڪــﮧ بــפב ؟

בر בیـــבه اґ  ڪــﮧ شــב ؟

رפیای ґלּ  ڪــﮧ بــפב ؟

בלּــیــاے  ڪــﮧ شــב ؟

ایــלּ  جابے اґــــیـــב ٬ בر عمق ایــלּ לּــگاه

בر ωــــیــــــــــــــــہ ے  ڪــﮧ شــב  ایــלּ  آه   פ  ایــصــــבآ؟

ققـــــــــــפ ωــــ بـــوבنــــــم  בر حــــآل انتظار

ڪبریت ایــشکـــــωــــت  ٬  آتشــــــ ڪشیده اشــــــ

بـــــارے  פֿــــــیآلـــــے  ـــــیــωـــت

ایــלּ   לּـــــیـز   ґــــے ر פ ב ...

۰۹ تیر ۹۴ ، ۰۹:۵۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

دل نوشته های زیبای عاشقانه و جملات تاثیرگذار احساسی

دل نوشته های زیبای عاشقانه و جملات تاثیرگذار احساسی

متن احساسی

بوی عطر عشقت

نه دیگر محال است تو را از دست بدهم ، قید همه را به خاطر تو میزنم
قلبم را تا ابد به تو میدهم ، تو تنها مال منی ، این را به همه نشان میدهم!
مگر میشود بی تو بود ، آنگاه که تویی تنها بهانه برای بودنم!
وقتی که بودنم بسته به بودن تو است ، این لحظه هم منتظر آمدن تو است ، لحظه ای که بوی عطر تو می آید از آنجایی که میبینمت تا آنجایی که به انتظارت نشسته ام
چیزی دیگر نمانده تا رسیدن به آرزوها ، تا رسیدن به تویی که همیشه آرزوی زندگی ام بوده ای
هر که می آید به سراغم ، سراغ تو را از آن میگیرم ، هر که مرا نگاه میکند ، با نگاهم به دنبال تو میگردم …
و من چگونه به دیگران بگویم عاشق کسی دیگرم ، تنها دلیل زنده بودنم کسی است که همیشه بهانه ایست برای دلخوشی هایم…
خیالت راحت از اینکه هیچگاه تنهایت نمیگذارم ، دلهره ای نداشته باش از اینکه اینجا تو را جا بگذارم ، که غیر از این خودم جا میمانم و دنیا تمام میشود ، همه اینها تبدیل به یک قصه ی بی فرجام میشود!
ای تو که با نگاهت میتابی بر من و قلبم جوانه میزند ، و آن لحظه حرفهای عاشقانه میزند ، و این من و این احساسات من ، برای تویی که همیشه میمانی در دلم !
نه دیگر محال است تو را از یاد ببرم ، همه را فراموش میکنم و تو را با خود میبرم ،
تا هم خودت و هم یادت همیشه با من باشند، تا اگر لحظه ای در کنارم نبودی با یادت زنده باشم
ای تو که با احساساتم دیوانه میشوی ، تو هم اینجاست که هم احساس با من میشوی ، و آخر هم دلت با دلم و خودت با خودم  همه با هم یکی میشویم!


.
.
.
.
حکایت عشقمان

تا آنجا که نفس در سینه است ، یک نفس دوستت دارم
تا آنجا که دنیایی هست و من زنده در این دنیا ، دوستت دارم
تا اوج آسمان ، به رنگ عشق ، به رنگ روشنی ها…
تا آنجایی که کسی نمیبیند ، تا جایی که کسی نمی آید ، دوستت دارم
و از نهایت بی نهایت میگذرد ، نه شبیه لیلی و نه مثل مجنون قصه ها
لیلی و مجنون ها می آیند و میروند در این روزها ، هر کسی ادعای دیوانگی دارد در این دنیا
من نه مجنونم و نه فرهاد تو ، من هستم عشق بی همتای تو ، من برای توام و تا ابد در قلب تو
ما برای هم زنده ایم ، نه به عشق دیگران ، این حکایت همیشه میماند در عشقمان!
و آنکه ادعا کرد عاشق است و دل زد به دریاها ، رفت به سوی آن دنیاها ، هنوز هم نمیفهمد معنای واقعی عشق را ، من عاشقت شدم و یک قدم پا گذاشتم ، همه ی گذشته ها را جا گذاشتم ، تا رسیدم به تویی که همین سوی دنیایی ، در کنار همین ساحل دریایی!
تو همینجایی در قلب من ، به خاطر عشق گذشتیم از هم ، تا از این گذشتن ها تنها عشق به جا بماند ، نفرت و فراموشی ها در همانجا بماند ، تا یکجا برسیم به هم ، همانجا قدم بزنیم در کنار هم ، برویم و برویم تا برسیم به نهایت عشقمان!
با تو رسیدم تا آنجایی که دلهایمان به آرامش میرسند ، قلبهایمان طعم واقعی با هم بودن را میچشند، نه در اینجا تاریکی است و نه دلهره از آنهایی که خاموشی را به همراه  خود دارند !
تا آنجایی که هیچکس جز من و تو نمیبیند دوستت دارم ، حالا با آن چشمان زیبایت عمق قلب مرا ببین که تا کجاها دوستت دارم…
.
.
.
.
.
فریاد دلم

نیستی و دلتنگ تو هستم ، با اینکه همیشه به یادتم ، باز هم در این یاد در فکر تو هستم
نیستی و اشک است که حلقه زده در چشمانم ، یک لحظه در فکر رفتم که کاش اینک بودی در کنارم
که آرامش بدهی به قلبم ، دلم گرفته همنفسم
تو خودت میدانی که وقتی نباشی در کنارم ، مثل حالا آشفته و پریشانم
در این هوایی که دلم گرفته ، کاش میشد در کنارم بودی و با حضورت آرامم میکردی
که چگونه معجزه میشود، با وجود تو چه غوغایی میشود در دلم!
تا که میخواهم از این عالم دلتنگی رها شوم ، انگار که میخواهم از این دنیا جدا شوم !
مگر آنکه یک آدم سر به هوا شوم ، تا در آن لحظه بی نفس ، بی هوا شوم !
نیستی و نبودنت خنجر است که فرو میرود در قلب بی طاقتم !
من شاهد اینم که دلم عذاب میکشد ، طعم تلخ نبودنت در کنارم را میچشد !
این من و این دلتنگی ها ، دلم گرفته از بی محبتی های این زمانه !
که چرا نباید در کنار عشقم باشم ، چرا نباید در آغوش همنفسم باشم!
و من آرام مینویسم ،بی صدا اشک میریزم ، اما درون دلم فریاد است ! فریاد !!!
فریادی که تنها قلب تو میشوند از اعماق احساساتمان ، دردی که تنها قلب ما میکشد از فاصله بینمان!
میترسم تا بخواهد شکسته شود فاصله بینمان ، شیشه عمرمان نیز بشکند ، و آخر سر میماند حسرت و به جا میماند همان صدای فریاد !
.
.
.
.
.
در حال رفتنم

گاهی سکوت تسلیم فریاد ، گاهی اشک همصدا با سکوت
گاهی باید رفت بی دلیل ، لحظه ای می آید که پر از غمی
اسیری در قفسی که اسیر است در قفس زندگی
گاهی باید فراموش کرد، به یاد آن فراموشی یادها را در دل خاموش کرد
و ما رفتیم و از این رفتنها خاطره ای نماند، هر چه بود در لحظه خودش خوش بود
و اینجاست که گذشته ها خاک میخورند ، گاهی گذشته ها دل را از هر چه غم است پاک میکنند
و من خاک خوردم و بعد از سالها پر از غمم ، با اینکه گذشته ها رفت ، خودم هم در حال رفتنم
و من میروم و کسی دیگر می آید که مرا یاد نمیکند ، مثل من خودش را از تاریکی ها رها نمیکند
در خاموشیها نشستی و شمع وجودت روشن بود ، حق با تو بود که شمع هم دلیل خاموشی بود
و آن شمع سوخت و همه چیز تمام شد ، این گذشته ی خاک خورده ی من بود که تباه شد…
.
.
.
.
.
تکرار عشق

نمیتوان از اینجا گذشت ، اینجا پر از یاد تو بوده ، پر از عشق و عطر حضورت بوده
نمیتوان از اینجا دل کند ، اینجا همان جاییست که با تو قدم میزدم…
یادش بخیر آن لحظه ها ، آن روزها …
همیشه منتظر تکرارش بودم ، آن روزها نیامد و نبودنت در قلبم تکرار شد …
غصه ها و آن همه خاطره باز هم تکرار شد و دیگر تو را ندیدم
دلم پر میزند و پر میزند تا برسد به آسمانها ، ولی افسوس که جای من بی تو حتی بر روی زمین هم سنگینی میکند!
صدای تو ، آن صدای خنده های تو میپیچد در فضای قلبم و اشکم را در می آورد…
نمیتوان از اینجا گذشت ، نمیتوان چشم بر روی خاطره هایت بست !
با اینکه نیستی اما تو عشقمی ، مگر میشود به یادت نبود؟ مگر میشود در حسرت دیدار با تو نبود؟
کاش اینجا بودی ، و این اشکها و این لحظه های سرد مرا میدیدی، شاید دلت برایم میسوخت و دوباره می آمدی …
شاید دلت میسوخت و دوباره مرا به عنوان تنها عشقت میپذیرفتی…
من که دیگر نه غروری دارم و نه حرفی برای گفتن، همه حرفها درون دلم جا مانده !
گاهی باید حرفهای دلم را حتی برای خودم تکرار نکنم ، گاهی باید آنقدر تکرار کنم آمدنت را، تا تکرار شود آمدن قطره های اشک از چشمانم، تا آرام شوم از این هیاهوی دلتنگی و انتظار…
نمیتوان از اینجا گذشت ، باید منتظر ماند و به یاد گذشته ها نشست ، شاید این بغض لعنتی شکست  و من رها شدم از اینهمه دلتنگی در دلم !
نه اینگونه رها نمیشوم ، من با این حرفا آرام نمیشوم ، نه بی خیال میشوم و نه خام میشوم ، من عاشقم و بیش از گذشته عاشقتر میشوم ، اگر مجنون بودم ، دیوانه تر میشوم ، دل میزنم به دریا تا برسم به فرداها! شاید تو را ببینم ، شاید این راهی که رفتم را دیگر نبینم…
نمیتوان از تو گذشت ، از تویی که عشقمی و تمام وجودم ، بیا که بی تو اینجا سوت و کورم
نمیتوان از اینجا گذشت ، اینجا زمانی جایگاه تو بوده ، پس از قلبم نمیگذرم ، تا شاید دوباره…
تکرار شوی ، تکرار…
.
.
.
.
.
سزای تو

دل شکسته بود ،راهی نداشت ، رفت و هیچ جای صحبتی نگذاشت
فکر میکرد به سوی او میروم ، هر جا برود من مخالف او میروم
در فکر او ننشسته ام ، تمام درهای خاطره ها را بر روی دلم بسته ام
من برای خودم رفتم و او برای دلش ، بی خیال که هر چه آمد بر سرش
نه لحظه ای که از او یادی کنم ، نه یک لحظه که فکر برگشتن کنم
او ارزشی نداشت ، این دل من بود که نیاز به یک چیز داشت
چیزی که در وجود او پیدا نمیشد ، یک سال هم باران می بارید بی محبتیها را از دلش نمیشست
همه چیز میگذرد و میشود شبیه یک خاطره ، تصویر دل شکسته ام نیز شبیه یک حادثه
و این حادثه روزی تلخ ترین خاطره زندگی میشود ، هر کاری کنی از یاد فراموش نمیشود
و تو جرمت تنها شکستن نبود ، تو متهم به شکستن قلبی هستی که هیچگاه آن قلب مثل اولش نمیشود ، هر کاری کنی آن حادثه از خاطرم پاک نمیشود !
و یک عمر میسوزم در حادثه ای که در خاطر تو حتی یک لحظه هم نخواهد آمد!
و حالا گناه من چیست ، سزای تو چیست؟
سزای تو این بود که از چشمم افتادی بر زمین ، از دید قلبم شکستی  ، همین!
.
.
.
.
.
در پناه تو

خیلی وقت است که قلبم را سپرده ام به تو
خیالم راحت است هم از بابت قلبم و هم از تو
با صدای قلب تو میروم به اوج احساساتم
از تو مینویسم، از چشمانت ، مینویسم که عاشقتم
خیلی وقت است بسته ام چشمهایم را بر روی همه
تو به من یاد دادی رسم عاشقی را ، ای عشق جاودانه
یاد تو و مهرت همیشه در دلم ، تو چقدر مهربانی گلم
بگیر دستانم را تا رها شویم از اینجا
تا پناه ببریم به خدا
اینجا بمانیم نگاه ها ما را از هم دور میکنند ،
دستهای آلوده  چشمه ی عشقمان را گل آلود میکنند
اینجا بمانیم ستاره ای در آسمان نمی ماند ،
ما هم بخواهیم ، عشق دیگر با ما نمیماند
اینجا هوایی است که به درد همین گرگها میخورد
کسی حتی در حال سقوط هم به ما رحم نمیکند!
حیف عشقمان است که اینجا هدر رود ،
عشق باید بی خوابی شب تا سحر شود
که تا زنده ایم لذت ببریم از وجود هم ،
حالا این تو ، این عشق و این من…
.
.
.
.
.
تویی همه کسم

چند خط بیشتر نمانده تا برسم به حسی که باید آن را ابراز کنم به تو…
از اول خط تا اینجا خیسی چشمهایی بود که مرا تا آنجا همراهی کردند
آن جایی که تو هستی و من در برابر توام
و چند نقطه تا لحظه ای دوباره و یک احساس عاشقانه
چقدر سختی کشیدم ، از اول این خط تا آخرش شیرینی و تلخی های زندگی را چشیدم
و شیرین ترین لحظه ی آن بدجور به دلم نشست ، تو آمدی و همه تلخی ها از یادم رفت
همه احساساتم بوی عطر تو را میدهد ، وقتی صدای قلبت را میشنوم ، قلبت به من نفس میدهد
در اوج تو را خواستن ، بی نیاز از همه کس و نیاز دارم به کسی که همه کس من است
در شور و شوق عشقم و در خیال کسی که بی خیالش نمیشوم
و این عاشقانه ترین لحظه ی زندگی من است ، که در آغوش توام و تسلیم هیچ حس دیگری نمیشوم
چند خط بیشتر نمانده تا برسم به حسی که مرا مجنون میکند ، از اول خط تا اینجا رنگ چشمهایت مرا دیوانه میکند
و چند نقطه تا این حس تازه ، و اینگونه میشود که زندگی برای من و تو بی انتهاست ، تو را داشتن یک هدیه زیباست
در حال و هوای زندگی ام و در دنیایی که تو همه زندگی منی…
و آخرین خط و هزاران نقطه چین برای رسیدن به آغازها…
دوستت دارم ای عاشقانه ترین لحظه بی پایان زندگی ام…
.
.
.
.
.
پایان مهلت وفاداری

تو از من بیرون میروی من از این حس بیرون نمیروم
تو بی هوا نفس میکشی و من به هوای تو زندگی میکنم
وقتی این لحظه ها برای تو مفهومی ندارد ، برای من بی تو اینجا هیچ حس خوبی ندارد
اینکه بفهمم به عشق من تا اینجا نیامدی ، به این باور میرسم که هیچگاه حرف دلم را نخوانده ای
تو در سرزمین عشق گم شده ای و من در تو محو شده ام ، مثل یخ در آتش بی وفایی هایت آب شده ام
گاهی فکر میکنم ما هر دو عاشقترینیم ، اما تو این فکر مرا نمیخوانی ، تو اصلا مرا نمیخواهی
و اشک ها میریزند و حسرتی است که در دلی میماند که همیشه در حسرت بوده
حسرت لحظه ای که همیشه در آرزوی به حقیقت پیوستن بوده
ای کاش این دنیا با این تصویر زشت نبود ، ای کاش سرنوشت ما با هم یکی نبود
که چه آسان دل دادی و چه آسان دل بریدی ، چه معصومانه آمدی و چه بی رحمانه داری میروی
و اینجاست که از ارزشهای قلبم کاسته میشود ، تصویر حرکتهای غم در صحنه دلم آهسته میشود
و از ریشه خشک میشوم ، وقتی آبی به این خاک نمیرسد ، همه چیز که مثل آن روزهای اول نمیشود!
که وقتی غنچه بودم آب به من میرسید ، نور عشق همیشه بر قلبم میتابید ، تا که گل شدم و این قصه ادامه داشت ، پاییز آمد و همه چیز تمام شد ، خشک شدم و آن محبت ها از دلم رها شد ….
حالا نه آبیست که به این ریشه های خشکیده برسد و نه کسی است که حتی من خشکیده را از شاخه اش بچیند !
لبریز از غمی هستم که تو در دلم نشاندی ، در آتشی نشسته ام که تو مرا به اینجا کشاندی!
حالا تو کجایی و من کجا ، تو مرا به گل نشاندی ای بی وفا
.
.
.
.
.
بهانه ای برای از عشق تو مردن

به بهانه دیدن باران ، آمدم به سوی تو ، به بهانه اینکه به یادت هستم در زیر باران قدم زدم
و ای کاش تو در آن لحظه در کنارم بودی…
به بهانه دیدن ستاره ها ، هر شب را به عشق تو بیدارم ، شاید روزی همه بفهمند که تویی تک ستاره آسمان قلبم…
به بهانه ساحل ، غرق شدم درون دریا ، تا بیایم به سوی تویی که مرا بدجور دلتنگ خودت کرده ای
به این بهانه و آن بهانه ، تو شده ای تنها بهانه ی دلم !
اینگونه که دلم همیشه و همه جا بهانه ی تو را میگیرد !
روزهای تنهایی هایم میگذرد و هنوز تو را در کنارم نمیبینم ، هنوز باور ندارم که باید در حسرت این باشم که تو را همیشه در کنارم ببینم
روزهای سرد زندگی ام اینگونه میگذرد و دلتنگی است که به غمهایم اضافه میشود ، و این غصه هاست که به همه وجودم نقش تلخی را داده است
حالا چگونه باید این لحظه های دور از تو بودن را بگذرانم نمیدانم ، تنها میدانم که باید با حسرت و این دل بهانه گیر ، بی قراری های دلم را تحمل کنم
وقتی جز تو هر چه در زندگی ام است برایم هیچ ارزشی ندارد پس بدون تو چه سود دارد نفس کشیدنهایم؟ چه سود دارد این رفتن ها و آمدن هایم؟
چه سود دارد آن بهانه ها ، آن دریا و آن ستاره ها ، آن بی قراری ها و آن زجر تنهایی ها !
و حالا باید پی برد به گذشتن از سدها ، به تحمل سختی ها ، به بستن چشم بر روی آدمها
تا که چشم باز کنم و ببینم تنها چشمهای تو را ، تا به بهانه دیدن چشمهایت بمیرم همانجا!
۰۹ تیر ۹۴ ، ۰۹:۵۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

جمله های غمگیــــــــن و گریه دار


 

جمله های غمگین و گریه آور, جمله های غمگین

     آشپزی ام خوب نیست ؛ اشک پشت پا بریزم برایت ؟
:::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
    چه حرف بی ربطیست که مرد گریه نمی کند
    گاهی آنقدر بغض داری که فقط باید مرد باشی تا بتوانی گریه کنی…
  :::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
    عــطر ِ تَنت روی ِ پــیراهنـم مــانده ..
    امــروز بـویــیدَمَش عمــیق ِ عمــیق ِ!
    و با هـر نـفس بـغــضم را سـنگین تر کردم!
    و به یــاد آوردم که دیـگر ، تـنـت سـهم ِ دیگری ست…
    و غمــت سـهم ِ مــن!
 :::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
    دلم بهانه ای میخواهد برای ادامه زندگی…
    مثل یک بوسه عاشقانه که یادم بیاورد هنوز زنده ام !
 :::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
    راه میروم و شهر زیر پاهایم تمام میشود !
    تو … هیچ کجا نیستی…
 :::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
    بهار من مرا بگذار و بگذر
    رهایم کن برو دلدار و بگذر
    من عادت می کنم اینجا به غمها
    مرا پر کن از این اجبار و بگذر…
:::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
    کاش یکی پیدا میشد که وقتی میدید گلوت ابر داره و چشمات بارون ، به جای اینکه بپرسه “چته ؟ چی شده ؟” ؛ بغلت کنه و بگه “گریه کن” …
 :::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
    حتی دوباره لبخند زدن هم دل میخواهد که من دیگر ندارم !
  :::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
    تو را هرگز آرزو نخواهم کرد، هرگــــــــز …
    چون محال میشوی مثل همه آرزوهایم !
   :::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
    دنیا اونقد کوچیکه که آدمایی رو که ازشون متنفری هر روز میبینی
    ولی اونقدر بزرگه که اونی که دلت می خواد رو هیچوقت نمیبینی …
:::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
    خاطرات آدم مثل یه تیغ کند میمونه که رو رگت میکشی!
    نمیبره اما تا میتونه زخمیت میکنه
  :::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
    دیر آمدی ؛ بودنم در حسرت خواستنت تمام شد …
  :::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
    دیار عاشقی هم شهر هرت داره !
    خیلی راحت دل می دزدن ، دل می برن ، دل می شکنن …
  :::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
    آنکه می رود فقط می رود ولی آنکه می ماند درد می کشد ، غصه می خورد ، بغض می کند ، اشک می ریزد و تمام اینها روحش را به آتش می کشد و در انتظار بازگشت کسی که هرگز باز نخواهد گشت آرام آرام خاکستر می شود …
    آری ، این است خاصیت عشق یک طرفه …
 :::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
    گاهی از خیال من گذر می کنی …
    بعد اشک می شوی …
    رد پاهایت خط می شود روی گونه ی من …
:::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
    به من گفت برو گورِت رو گم کن …
    و حالا هر روز با گریه به دنبال قبر من می گردد !
    کاش آرام پیش خودت و زیر زبانی می گفتی :
    “زبانم لال !”
 :::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
    اولین خنده ز بی دردی بود
    آخرین گریه ز بی درمانی
 :::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
    من که به هیچ دردی نمیخورم …
    این دردها هستند که چپ و راست به من میخورند …
 :::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
    نمیدانی چه حالب دارم “من” وقتی که از “من” حال “تو” را میپرسد…
   :::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
    من مرده ام … به نسیم خاطره ای ، گاهی تکانی می خورم … همین
:::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
    کاش بودی تا من نیز چیزی برای از دست دادن داشتم …
 :::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
    استخوان هایم را به دانشمندان بسپارید …
    شاید بفهمند نه یخبندانی بود نه بیماری مهلکی !
    من از دوری تو منقرض شدم …
:::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
    چند تکه از تو
    پریشان افتاد
    ته فنجانی که فالم را می گرفت…
    می گفت آرام نیستی
    و فردا هیچ نامه ای نخواهد آمد…
:::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
    شبانه هایم برای تو
    عشق هم…
    خاطره ی مُرده ای باشد
    برای وقت های کسالت
:::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
    شاید چشم های ما نیاز داشته باشند که گاهی با اشک های مان شسته شوند
    تا بار دیگر زندگی را با نگاه شفاف تری ببینیم…
:::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
    خاطرات مثل یه تیغ کند می مونه…که رو رگت میکشی…
    نمیبره ، اما تا می تونه زخم میکنه…
:::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
    خــوب ِ مــن ،
    همین جا درون شعرهایم بمان
    تا وسوسه یِ دوستت دارم هایِ دروغینِ آدمها مرا با خود نبرد
    به سرزمین هایِ دورِ احساس ؛
    من اینجا هر روز با تـو عاشقی می کنم بی انتها
    شعرِ من بهانه ایست برای مـا شدن دستهایمان
    تا تکرارِ غریبانه یِ جدایی را شکست دهیم
:::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
    به سادگی رفـت ؛ نــه اینکه دوستم نداشت !
    نـــــــــه ، فهمید خیییییییلی دوستش دارم !
:::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
    جان غمگین ، تن سوزان ، دل شیدا دارم
    آنچه شایسته عشق است ، مهیا دارم
    سوز دل ، خون جگر ، آتش غم ، درد فراق
    چه بلاها که ز عشقت من تنها دارم
:::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
    درد اگر سینه شکافد ، نفسی بانگ مزن ! درد خود را به دل چاه مگو !
    استخوان تو اگر آب کند آتش غم ، آب شو ، آه مگو !
:::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
    من ماندم و حلقه طنابی در مشت
    با رفتن تو به زندگی کردم پشت
    بگذار فردا برسد می شنوی
    دیروز غروب ، عاشقی خود را کشت

۰۹ تیر ۹۴ ، ۰۹:۴۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

اس ام اـــــــــــــــــــــــــــس

تنهایی بهتر از گدایی محبت است

تن های ما تنهاست
دلهای ما با هم
دل از تو لبریزست
تنهای تنها هم

عشق من! با تو نگاهم زیباست
ابرهای تیره ی غم رسواست
شعر و غزل بهانه اند که بگویم
آری، بی تو این دل تنهاست

آنگاه که تنهایی تو را می آزارد
به خاطر بیاور که خدا بهترین های دنیا را تنها آفریده

هر که در سینه دلی داشت به دلداری داد
دل نفرین شده ی ماست که تنهاست هنوز

در دفتر خاطراتم نوشتم: عشق زیباست
معلم دفتر را دید و گفت: این رویاست!
گفتم: معلم تو از عشق چیزی میدانی؟
گفت: در عالم عشق، عاشق همیشه تنهاست

از این نامهربونی ها دارم از غصه میمیرم
تو ای رفیق تنهایی یه روز دستاتو می گیرم

هیچ کس ویرانیم را حس نکرد
وسعت تنهائیم را حس نکرد
در میان خنده های تلخ من
گریه پنهانیم را حس نکرد
در هجوم لحظه های بی کسی
درد بی کس ماندنم را حس نکرد
آن که با آغاز من مانوس بود
لحظه پایانیم را حس نکرد

می دونست دلم اسیره ولی رفت / می دونست گریه ام می گیره ولی رفت
می دونست تنهایی سخته، می دونست / می تونست باهام بمونه، نتونست
می دونست دلم شکسته ولی رفت / غم اون تو دل نشسته ولی رفت

تو دنیایی که جای آرزوهاست / کسی جز تو منو عاشق نمیخواد
بیا تا تکیه گاه من تو باشی / دلم مثل خودت تنهای تنهاست

آدمهای خوب از یاد نمیرن، از دل نمیرن، از ذهن نمیرن!
ولی زودتر از اینکه فکرش رو بکنی از پیشت میرن!

می خوابم تا فراموش کنم رفته ای ولی صبح تنهایی بیدارم می کند!

می زند باران نفرت بر پشت شیشه / حکم قلبم را نوشتن تنهایی تا به همیشه

من و تو چشمان یک صورتیم، با همیم و چه تنهاییم!!!

میزنم کبریت بر تنهایی ام / تا بسوزد ریشه بیتابی ام
میروم تا هر چه غم پارو کنم / خانه ام را باز هم جارو کنم

من بودم و تنهایی و خاطره‏ی تو
کسی آمد، مرا برد، تنهایی ام را گرفت ولی خاطره ات باقی ماند

برف می‏بارد، به آخر خیابان رسیده‏ام، پشت سرم را نگاه می‏کنم و رد پای تنهایی ام را می ببینم که از دوردستها شروع شده است

به نام خالقی که تنهاست ولی تنهایی را برای مخلوقاتش نمی پسندد

چون خیالت همه شب مونس و دمساز من است / شرم دارم که شکایت کنم از تنهایی

به سراغ من اگر میایی تند و آهسته چه فرقی دارد؟ تو به هر جور که دلت خواست بیا! مثل سهراب دگر جنس تنهایی من چینی نیست که ترک بر دارد! مثل آهن شده است چینی نازک تنهایی من!!!

شب پر از ترانه میشه با تو!
قصه عاشقانه میشه با تو!
باغ پاییزی تنهایی من
باغ پر از جوانه میشه با تو!

با اینکه از تنهایی میترسم، اما دوست دارم توی قلب تو تنهای تنها باشم!

در عشق اگر عذاب دنیا بکشی / با اشک دو دیده طرح دریا بکشی
تا خلوت من هزار غربت باقی ست / تنها نشدی که درد تنها بکشی

رفتن و نموندن!!! رسم عاشقی همینست / مواظب خودت باش، تنهایی در کمینست

خداحافظ دیگه کاری ندارم / نمیمونی و اصراری ندارم
دیگه عشقی میون من و تو نیست / دیگه راهی به جز تنها شدن نیست

تو که رفتی غم دوریت، خراب و خورد و پیرم کرد / دوباره درد تنهایی، توی دستاش اسیرم کرد

روزگاری جاده ای بودم غرق تردد
جاده ای که از رفت و آمد لحظه ای خالی نمی شد
من که بسیار غریبان را به آبادی رساندم
عاقبت خود ماندم و ویرانه و تنهایی خود

تو ستاره منی در شب های بی ستاره
تنهام نذاری بری که تنها میشم دوباره

امشب برای گریه ام یک شانه می خواهم که نیست
در این خرابات جهان یک خانه می خواهم که نیست
در غربت چشمان تو، تنهاییم آواره شد
در وصف این نامردمان یک واژه می خواهم که نیست

مثل آتیش تو صحرا
یا که طوفان تو دریا
مثل ظلمت توی شب ها
جون به لب موندم و تنها

من تنهایم، تو هم تنهایی، بیا با هم تنها باشیم

اگه می دونستی چقدر تنهام، همیشه برام اشک می ریختی
اگه می دونستی همیشه اشک می ریزم، هیچوقت تنهام نمی ذاشتی

راضیم به خوشبختیت حالا با هر کی باشه
گرچه دل من تنها شده، ولی یاد تو همیشه باهاشه

تنهایی خیلی سخته وقتی چشمام به راهه
وقتی که شب سیاهه وقتی بدون ماهه
تنهایی خیلی تلخه وقتی که بی تو هستم
تنها می مونه دستم با این دل شکستم

یکی تنهاست، تنها اومده، تنها مونده، تنها یه آرزو داره که تو تنهاش نذاری

تو نباشی تا قیامت بی کسم، در تمام زندگی دلواپسم

سهم من از این عشق، یک نقطه چین شد
او رفت و این دل تا ابد تنهاترین شد!!!

یه سوال دارم! کوه چون سنگ بود تنها شد یا چون تنها بود سنگ شد؟
من که نه سنگ بودم و نه کوه، پس چرا تنها شدم؟

خدا تنهاست ولی ما که خدا نیستیم
فریادها مرده اند و سکوت جاریست
تنهایی حاکم سرزمین بی کسی است
می گویند پس چرا تنهاییم؟‎

در شب بی کسی ام، یاد تو مهتاب من است

آشنایان کهن را خبری از دل تنهایم نیست
غم دل با که بگویم که کسی یادم نیست

تو آسمانی و من ریشه در زمین دارم
همیشه فاصله ای هست، داد از این دارم
قبول کن که گذشته ست کار من از اشک
که سال هاست به تنهایی ام یقین دارم

در کنار تب تنهایی خویش
یاد تو مرهم بالین من است

جان غمگین، تن سوزان، دل شیدا دارم
آنچه شایسته عشق است مهیا دارم
سوزدل، خون جگر، آتش غم، درد فراق
چه بلاها که ز عشقت من تنها دارم

به پندار تو:
جهانم زیباست
جامه ام دیباست
دیده ام بیناست
زبانم گویاست
قفسم هم طلاست
به این ارزد که دلم تنهاست؟

در زندگی به کسانی دل می بندیم که ما را نمی خواهند
و از وجود کسانی که ما را می خواهند بی خبریم
شاید این باشد دلیل تنهایی مان

من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی
ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شبهای مستی

شب من پنجره ای بی فردا
روز من قصه ی تنهایی ما
مانده بر خاک و اسیر ساحل
ماهی ام، ماهی دور از دریا

به همان قدر که چشم تو پر از زیبایی است
بی تو دنیای من ای دوست پر از تنهایی است

تنهایی بهتر از گدایی محبت است

تن های ما تنهاست
دلهای ما با هم
دل از تو لبریزست
تنهای تنها هم

عشق من! با تو نگاهم زیباست
ابرهای تیره ی غم رسواست
شعر و غزل بهانه اند که بگویم
آری، بی تو این دل تنهاست

آنگاه که تنهایی تو را می آزارد
به خاطر بیاور که خدا بهترین های دنیا را تنها آفریده

هر که در سینه دلی داشت به دلداری داد
دل نفرین شده ی ماست که تنهاست هنوز

در دفتر خاطراتم نوشتم: عشق زیباست
معلم دفتر را دید و گفت: این رویاست!
گفتم: معلم تو از عشق چیزی میدانی؟
گفت: در عالم عشق، عاشق همیشه تنهاست

از این نامهربونی ها دارم از غصه میمیرم
تو ای رفیق تنهایی یه روز دستاتو می گیرم

هیچ کس ویرانیم را حس نکرد
وسعت تنهائیم را حس نکرد
در میان خنده های تلخ من
گریه پنهانیم را حس نکرد
در هجوم لحظه های بی کسی
درد بی کس ماندنم را حس نکرد
آن که با آغاز من مانوس بود
لحظه پایانیم را حس نکرد

می دونست دلم اسیره ولی رفت / می دونست گریه ام می گیره ولی رفت
می دونست تنهایی سخته، می دونست / می تونست باهام بمونه، نتونست
می دونست دلم شکسته ولی رفت / غم اون تو دل نشسته ولی رفت

تو دنیایی که جای آرزوهاست / کسی جز تو منو عاشق نمیخواد
بیا تا تکیه گاه من تو باشی / دلم مثل خودت تنهای تنهاست

آدمهای خوب از یاد نمیرن، از دل نمیرن، از ذهن نمیرن!
ولی زودتر از اینکه فکرش رو بکنی از پیشت میرن!

می خوابم تا فراموش کنم رفته ای ولی صبح تنهایی بیدارم می کند!

می زند باران نفرت بر پشت شیشه / حکم قلبم را نوشتن تنهایی تا به همیشه

من و تو چشمان یک صورتیم، با همیم و چه تنهاییم!!!

میزنم کبریت بر تنهایی ام / تا بسوزد ریشه بیتابی ام
میروم تا هر چه غم پارو کنم / خانه ام را باز هم جارو کنم

من بودم و تنهایی و خاطره‏ی تو
کسی آمد، مرا برد، تنهایی ام را گرفت ولی خاطره ات باقی ماند

برف می‏بارد، به آخر خیابان رسیده‏ام، پشت سرم را نگاه می‏کنم و رد پای تنهایی ام را می ببینم که از دوردستها شروع شده است

به نام خالقی که تنهاست ولی تنهایی را برای مخلوقاتش نمی پسندد

چون خیالت همه شب مونس و دمساز من است / شرم دارم که شکایت کنم از تنهایی

به سراغ من اگر میایی تند و آهسته چه فرقی دارد؟ تو به هر جور که دلت خواست بیا! مثل سهراب دگر جنس تنهایی من چینی نیست که ترک بر دارد! مثل آهن شده است چینی نازک تنهایی من!!!

شب پر از ترانه میشه با تو!
قصه عاشقانه میشه با تو!
باغ پاییزی تنهایی من
باغ پر از جوانه میشه با تو!

با اینکه از تنهایی میترسم، اما دوست دارم توی قلب تو تنهای تنها باشم!

در عشق اگر عذاب دنیا بکشی / با اشک دو دیده طرح دریا بکشی
تا خلوت من هزار غربت باقی ست / تنها نشدی که درد تنها بکشی

رفتن و نموندن!!! رسم عاشقی همینست / مواظب خودت باش، تنهایی در کمینست

خداحافظ دیگه کاری ندارم / نمیمونی و اصراری ندارم
دیگه عشقی میون من و تو نیست / دیگه راهی به جز تنها شدن نیست

تو که رفتی غم دوریت، خراب و خورد و پیرم کرد / دوباره درد تنهایی، توی دستاش اسیرم کرد

روزگاری جاده ای بودم غرق تردد
جاده ای که از رفت و آمد لحظه ای خالی نمی شد
من که بسیار غریبان را به آبادی رساندم
عاقبت خود ماندم و ویرانه و تنهایی خود

تو ستاره منی در شب های بی ستاره
تنهام نذاری بری که تنها میشم دوباره

امشب برای گریه ام یک شانه می خواهم که نیست
در این خرابات جهان یک خانه می خواهم که نیست
در غربت چشمان تو، تنهاییم آواره شد
در وصف این نامردمان یک واژه می خواهم که نیست

مثل آتیش تو صحرا
یا که طوفان تو دریا
مثل ظلمت توی شب ها
جون به لب موندم و تنها

من تنهایم، تو هم تنهایی، بیا با هم تنها باشیم

اگه می دونستی چقدر تنهام، همیشه برام اشک می ریختی
اگه می دونستی همیشه اشک می ریزم، هیچوقت تنهام نمی ذاشتی

راضیم به خوشبختیت حالا با هر کی باشه
گرچه دل من تنها شده، ولی یاد تو همیشه باهاشه

تنهایی خیلی سخته وقتی چشمام به راهه
وقتی که شب سیاهه وقتی بدون ماهه
تنهایی خیلی تلخه وقتی که بی تو هستم
تنها می مونه دستم با این دل شکستم

یکی تنهاست، تنها اومده، تنها مونده، تنها یه آرزو داره که تو تنهاش نذاری

تو نباشی تا قیامت بی کسم، در تمام زندگی دلواپسم

سهم من از این عشق، یک نقطه چین شد
او رفت و این دل تا ابد تنهاترین شد!!!

یه سوال دارم! کوه چون سنگ بود تنها شد یا چون تنها بود سنگ شد؟
من که نه سنگ بودم و نه کوه، پس چرا تنها شدم؟

خدا تنهاست ولی ما که خدا نیستیم
فریادها مرده اند و سکوت جاریست
تنهایی حاکم سرزمین بی کسی است
می گویند پس چرا تنهاییم؟‎

در شب بی کسی ام، یاد تو مهتاب من است

آشنایان کهن را خبری از دل تنهایم نیست
غم دل با که بگویم که کسی یادم نیست

تو آسمانی و من ریشه در زمین دارم
همیشه فاصله ای هست، داد از این دارم
قبول کن که گذشته ست کار من از اشک
که سال هاست به تنهایی ام یقین دارم

در کنار تب تنهایی خویش
یاد تو مرهم بالین من است

جان غمگین، تن سوزان، دل شیدا دارم
آنچه شایسته عشق است مهیا دارم
سوزدل، خون جگر، آتش غم، درد فراق
چه بلاها که ز عشقت من تنها دارم

به پندار تو:
جهانم زیباست
جامه ام دیباست
دیده ام بیناست
زبانم گویاست
قفسم هم طلاست
به این ارزد که دلم تنهاست؟

در زندگی به کسانی دل می بندیم که ما را نمی خواهند
و از وجود کسانی که ما را می خواهند بی خبریم
شاید این باشد دلیل تنهایی مان

من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی
ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شبهای مستی

شب من پنجره ای بی فردا
روز من قصه ی تنهایی ما
مانده بر خاک و اسیر ساحل
ماهی ام، ماهی دور از دریا

به همان قدر که چشم تو پر از زیبایی است
بی تو دنیای من ای دوست پر از تنهایی است
۰۱ تیر ۹۴ ، ۱۳:۳۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

اس ام اس تنهایی 93

اس ام اس تنهایی

اس ام اس تنهایی

اس ام اس تنهایی 93

SMS Tanhayi

احمقانه تر از دوست داشتن های یک نفرِه

تنهایی های دو نفره است

اس ام اس تنهایی 93

SMS Tanhayi

دلم خوش نیست غمگینم . . .

کسی شاید نمیفهمد کسی شاید نمیداند . . .

کسی شاید نمیگیرد مرا از دست تنهایی

تو میخوانی فقط شعری و زیر لب آهسته میگویی :

عجب احساس زیبایی … ! تو هم شاید نمیدانی … !

اس ام اس تنهایی 93

SMS Tanhayi

فصل ها پشت سر هم می آیند می روند و تمام می شوند

اما تمام شدنی نیست فصلِ رفتن تو و تنهاییِ من …

اس ام اس تنهایی 93

SMS Tanhayi

چه کسی گفته که من تنهایم ؟

من ، سکـوت ، خاطرات ، بغض و اشک همیشه با همیم …

بگذار تنهایی از حسودی بمیرد !

اس ام اس تنهایی 93

SMS Tanhayi

تاکنون دوستی را پیدا نکرده ام

که به اندازه ” تنهایی ” شایسته رفاقت باشد . . .

اس ام اس تنهایی 93

SMS Tanhayi

تنهایی یعنی آرزوی مرگ کنی

تا حتی شده برای تشییع جنازت یه عده دورت جمع بشن …

اس ام اس تنهایی 93

SMS Tanhayi

دستای من سرده یعنی که من تنهام

یعنی ازت دورم , یعنی تو رو میخوام …

اس ام اس تنهایی 93

SMS Tanhayi

تکان می دهد خانه را سالی که می آید …

سرگرمیِ خوبی ست :

تو عکسِ قابت را و من قاب عکست را عوض می کنم

و آغاز می شود سال تنهایی . . .

اس ام اس تنهایی 93

SMS Tanhayi

من زیر ِ باران!

تو دور میشوی، من خیس!

این دِلبری های ِ بهار است،

نیامده دیوانه می کند

کوچه را از تنهایی…

اس ام اس تنهایی 93

SMS Tanhayi

تـَـنــهــایـــے خـــوبــه…

ولــے ۲ نــَـفـَـرش…!

اس ام اس تنهایی 93

SMS Tanhayi

حالا همین تنهایی بى رحم

با من رفیقى دل وفاداره

نون و نمک خوردیم، یه جورى که

دست از سر من بر نمى داره

اس ام اس تنهایی 93

SMS Tanhayi

نشستم ، خسته شدم ؛ دیگر قایق نمیسازم …

پشت دریاها هر خبری که میخواهد باشد باشد ؛

وقتی از تو خبری نیست قایق میخواهم چکار ؟

مرا همین جزیره کوچک تنهایی هایم بس است !

اس ام اس تنهایی 93

SMS Tanhayi

تنهایی ، شاخه ی درختی ست پشت پنجره ام

گاهی لباسِ برگ میپوشد و گاهی لباسِ برف اما همیشه هست

اس ام اس تنهایی 93

SMS Tanhayi

زندگی چه اتفاق غم انگیزیست ،

وقتی تنهاییت سالها از تو بزرگتر باشد . . .

اس ام اس تنهایی 93

SMS Tanhayi

تنهایی

تنها سهمی بود که از من دریغ نشد …

اس ام اس تنهایی 93

SMS Tanhayi

من از این تنهایی

از این که دیر می آیی

از این که روزی به من بگویی

تو به من نمی آیی می ترسم…

چرا نمی دانی تو چگونه بی تو زمان میگذرد

بارها این را از خودم می پرسم

من می ترسم…می ترسم…

اس ام اس تنهایی 93

SMS Tanhayi

گاهی “تنهایی” یعنی خیلیا در “حدت” نیستن !

اس ام اس تنهایی 93

SMS Tanhayi

برای دل خودم می‌نویسم …

برای دلتنگی‌هایم

برای دغدغه‌های خودم

برای شانه ای که تکیه گاهم نیست !

برای دلی که دلتنگم نیست …

برای دستی که نوازشگر زخم‌هایم نیست …

برای خودم می‌نویسم !

بمیرم برای خودم که اینقدر تنهاست !

اس ام اس تنهایی 93

SMS Tanhayi

من تنهـــــــایی را دوســــت دارم…

تنها کِ باشی ۱۰۰ سال یه بار موبایلت رو می زنی تو شارژ…

تنهآ کِ بآشی قهوه ات هرگز سرد نمی شود …

تنهآ کِ بآشی نور زیآد است …

تنهآ کِ بآشی دیرتر شب می شَود …

تنهآ کِ بآشی همه خُوشحآلنَد …

تنهآ کِ بآشی موهایَت رآ مُرتب نمی کنی …

تنهآ کِ بآشی شیشه عَطرِت پربآقی می ماند ..

تنهآ کِ بآشی بهمن هم مارلبروست . . .

تنهآ کِ بآشی هیچ چیز خنده دآر نیست . . . !

تنهایی خوبـــــــــــه …

اس ام اس تنهایی 93

SMS Tanhayi

۰۱ تیر ۹۴ ، ۱۳:۳۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

پیامک جدید و زیبا در مورد تنهایی

اس ام اس تنهایی

اس ام اس تنهایی

پیامک جدید و زیبا در مورد تنهایی

sms tanhayi in bisms

این روزها در خودم به دنبال یک کلیک راست میگردم

تا از خودم یک copy بگیرم و کنار خودم paste کنم

شاید از این تنهایی خلاص شدم…

اس ام اس یاد و تنهایی

sms tanhayi in bisms

یادش ستاره دنباله داری است که

آسمان را بین من و تنهایی قسمت می کند

اس ام اس درد تنهایی

sms tanhayi in bisms

تنها یک تنها میداند

تنهایی تنها درد یک تنها نیست

اس ام اس تنها ماندن

sms tanhayi in bisms

تنهایی تقدیر من نیست… ترجیحِ منه…

اس ام اس انتخاب تنهایی

sms tanhayi in bisms

باور کن فرق بزرگیست میان کسی که

تنها مانده با کسی که تنهایی را انتخاب کرده…

اس ام اس آرامش تنهایی

sms tanhayi in bisms

تنهایی یعنی بعضی اشکای بی دلیل ، بی‌بهانه ، یه دفعه‌ای ، نصف‌ شبی

عجیب آدم رو آروم میکنه…

اس ام اس دنیای تنهایی

sms tanhayi in bisms

چه یه وجب… چه صد وجب…

تنهایی یه دنیاست!

اس ام اس تنهایی و میس کال

sms tanhayi in bisms

تنهایی یعنی آدم واسه گوشیش که تو خونه جا مونده یه میس کال بندازه

که وقتی رسید خونه دق نکنه که هیچ تماس و مسیجی نداشته…

اس ام اس قفل تنهایی

sms tanhayi in bisms

قفل هزار رمز کابوس تنهایی من

کی با سلام تو باز می شود؟

اس ام اس آغوش و تنهایی

sms tanhayi in bisms

جایی باید باشد غیر از این کنج تنهایی تا آدم گاهی آنجا جان بدهد…

مثلا آغوش تو!

اس ام اس دوست داشتن تنهایی

sms tanhayi in bisms

تنهایی ام را دوست دارم

بوی پاک نجابت می دهد

اس ام اس زیبا در مورد تنهایی

sms tanhayi in bisms

جلد گرفته ام عشقم را با خیال و خاطره

مبادا که تا بخورد حتی گوشه ی احساسم زیر دست این همه تنهایی

اس ام اس راستگوی تنها

sms tanhayi in bisms

این روزها برای تنها شدن کافیست صادق باشی

اس ام اس دلتنگی و تنهایی

sms tanhayi in bisms

تنهایی یعنی منتظر هیچکس نباشی…

تنهایی همان دلتنگی نیست…

در دلتنگیها کسی حضور دارد

اس ام اس سوختن و تنهایی

sms tanhayi in bisms

نامه هایم که چراغ قلبت را روشن نکرد!

امشب تمامشان را بسوزان شاید بتوانی تنهایی ات را ببینی!

اس ام اس ناب در مورد تنهایی

sms tanhayi in bisms

من برای تنها نبودن، آدم های زیادی دور و برم دارم

آن چیزی که ندارم کسی برای “با هم بودن” است

اس ام اس تنهایی و درد

sms tanhayi in bisms

چه تفاوت عمیقیست بین تنهایی

قبل از نبودنت و تنهایی پس از نبودنت

اس ام اس متعلقات تنها ماندن

sms tanhayi in bisms

تنهایی یعنی یه بغض کهنه

یه چشم خیس

یه موزیک لایت

یه فنجون قهوه ی تلخ و یه پاکت سیگار

اس ام اس تنها بودن

sms tanhayi in bisms

انقدر از تنهایی نترس

تو تنهایی وارد این دنیا شدی

اس ام اس دل تنها

sms tanhayi in bisms

راز این هستی چیست؟

ما چرا آمده ایم؟

کار ما نیست گذر از هستی، گذر از آدم ها

کار ما شاید پر کردن تنهایی یک دل تنها باشد

اس ام اس تنهایی با ارزش

sms tanhayi in bisms

زیاد طول نمیکشد

تا بفهمى ورود هر رابطه اى نمیتواند تنهاییت را پر کند

اس ام اس داشتن تنهایی

sms tanhayi in bisms

گاهی هیچکس را نداشته باشی بهتر است

داشتن بعضی ها تنهاترت می کند

اس ام اس آرزوهای تنها

sms tanhayi in bisms

آدم‌های تنها آزروهای کوچکی دارند

شبیه اینکه کسی در خانه را به رویشان باز کند

اس ام اس دوست داشتن تنهایی

sms tanhayi in bisms

تنهایی را دوست دارم

بی دعوت می آید، بی منت می ماند

بی خبر نمی رود!

اس ام اس تنها شده ام

sms tanhayi in bisms

اگر آدمهای کره زمین تعدادشان فرد باشد

یک نفر تنها می ماند

تو رفتی و فرد تنها شده ام من

اس ام اس تنهایی درون

sms tanhayi in bisms

دگر تنها نیستم

مدتی ست با تو در خودم زندگی میکنم

اس ام اس شاخ درباره تنهایی

sms tanhayi in bisms

تو دنیایی که جای آرزوهاست

کسی جز تو منو عاشق نمی خواد

بیا تا تکیه گاه من تو باشی

دلم مثل خودت تنهای تنهاست

پیامک جدید و زیبا در مورد تنهایی

sms deltangi in bisms

۰۱ تیر ۹۴ ، ۱۳:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

اس ام اس غمگین تنهایی 2


اس ام اس تنهایی

اس ام اس غمگین تنهایی

sms ghamgin tanhayi

هر چقدر که آدم های کنارت رو بیشتر می شناسی

تنهاییت دلچسب تر میشه …

  خیالت

امان تنهائی ام را بریده است  !

به تنهایی عادت کرده ام

مثل درختی خشکیده به بی برگی !

نمی توانم فراموشت کنم

فقط با خود سخت می جنگم

که دیگر به یاد نیارمت

اما نمی شود …

هنوز دلخوشم به

خدا نگهدارت

اگر نمی خواستی برگردی

اصراری نبود که خدا مرا نگه دارد

دگر تـــــــنها نیستم!!!

مدتی است با تـــــو

در خودم…

زندگی میکنم…

تنها بودن قدرت میخواهد

و این قدرت را کسی به من داد…

که روزی میگفت:

تنهایت نمی گذارم!

اسمش تقصیر است

حالا تو هی خودت را ارام کن

بگو تقدیر …

در خویش فرو رفتم و در خویش شکستم

تا دوست نبیند غم تنها شدنم را

مرا به تختم ببندید و تنهایم بگذارید

هرچقدر هم نالیدم و فریاد زدم

به سراغم نیایید …

من دارم او را ترک می کنم

ﺑﺎﻳﺪ ﺧﻴﺎﻧﺖ ﻛﻨﻲ ﺗﺎ ﺩﻳﻮﻭﻧﻪ ﺍﺕ ﺑﺎﺷﻦ

ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺭﻭﻍ ﺑﮕﻲ ﺗﺎ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺗﻮ ﻓﻜﺮﺕ ﺑﺎﺷﻦ

ﺑﺎﻳﺪ ﻫﻲ ﺭﻧﮓ ﻋﻮﺽ ﻛﻨﻲ ﺗﺎ دوسِت ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻦ

ﺍﮔﻪ ﺳﺎﺩﻩ ﺍﻱ ، ﺍﮔﻪ ﺑﺎﻭﻓﺎﻳﻲ ، ﺍﮔﻪ یک ﺭﻧﮕﻲ

بدون که ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ …

تنهایی را دوست دارم …

بی دعوت می آید 

بی منت می ماند

بی خبر نمی رود …

تنهایی یعنی اگه هزار بار هم از اول تا آخر

لیست شماره های موبایلت رو نگاه کنی

نتونی یک نفر رو پیدا کنی که

باهاش درد دل کنی.

اگر تنهاترین تنها شوم

باز خدا هست

او جانشین همه ی نداشتن های من روی زمین است

(دکتر علی شریعتی)

۰۱ تیر ۹۴ ، ۱۳:۳۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

اس ام اس تنهایی 12


اس ام اس تنهایی

هر که در سینه دلی داشت به دلداری داد

دل نفرین شده ی ماست که تنهاست هنوز

آشنایان کهن را خبری از دل تنهایم نیست

غم دل با که بگویم که کسی یادم نیست

تو آسمانی و من ریشه در زمین دارم

همیشه فاصله ای هست ، داد از این دارم

قبول کن که گذشته ست کار من از اشک

که سال هاست به تنهایی ام یقین دارم

در کنار تب تنهایی خویش

یاد تو مرهم بالین من است

جان غمگین ، تن سوزان ، دل شیدا دارم

آنچه شایسته عشق است مهیا دارم

سوزدل ، خون جگر ، آتش غم ، درد فراق

چه بلاها که ز عشقت من تنها دارم

به پندار تو :
جهانم زیباست
جامه ام دیباست
دیده ام بیناست
زبانم گویاست
قفسم هم طلاست
به این ارزد که دلم تنهاست ؟

در زندگی به کسانی دل می بندیم که ما را نمی خواهند
و از وجود کسانی که ما را می خواهند بی خبریم
شاید این باشد دلیل تنهایی مان

من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی
ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شبهای مستی

شب من پنجره ای بی فردا
روز من قصه ی تنهایی ما
مانده بر خاک و اسیر ساحل
ماهی ام ، ماهی دور از دریا

به همان قدر که چشم تو
پر از زیبایی است
بی تو دنیای من ای دوست پر از تنهایی است

تنهایی بهتر از گدایی محبت است

آن گاه که تنهایی تو را می آزارد
به خاطر بیاور که خدا بهترین های دنیا را تنها آفریده
۰۱ تیر ۹۴ ، ۱۳:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

اس ام اس بی کس بودن


کس


کوچیکتر که بودم فکر میکردم تنهایی یعنی

وقتایی که هیشکی خونه نیست !


به یاد تنهایی ام افتادم که هیچکس

سکوتش را نشکست “جز خیال تو”


گاهی آنقدر تنها می شوم که خدا هم به تقدیر می گوید :

کمی مهربانتر باش !


تنهایی یعنی یک نفر خیلی کم است !


تنهایی یعنی آرزوی مرگ کنی تا حتی شده

برای تشییع جنازت یه عده دورت جمع بشن …


بگویید روی سنگ قبرم بنویسند :

اگر تنها نبود ، شاید اینجا قبری نبود …

رفته ای اما رد پایت مانده ست در من

کنار تنهایی ام قدم میزند بی من …

یه کم با من راه بیا ؛

تنهایی به جایی نمی رسم !

دستم را گرفت و با خود برد

همه هرچقدر هم تلاش کردند نتوانستند

چه قدرتی ! چه عظمتی ! تنهایی …

تنهایی آدم را عوض میکند …

از تو چیزی میسازد که هیچوقت نبوده ای !

تنهایی یعنی دل هیچکس سایز دلت نیست !

سلام هایی که بوی خداحافظی میدهند …

بودن هایی که هیچکدام خوشحال کننده نیستند …

و رفتن هایی که امید بازگشتی به آنها نداری …

همه اینها را که جمع میکنی به یک کلمه میرسی :

تنهایی !

۰۱ تیر ۹۴ ، ۱۳:۲۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰