۱۰۸ مطلب توسط «pe .g» ثبت شده است

عاشقانه های ناب و جدید

دیگه با هرکسی گرم نمیگیرم…

چون جنبه ندارن ته میگیرن…

به اندازه گریه گنجشک دوستت دارم

فکر میکنی کمه ؟

اما گنجشک ها زمانی که گریه میکنند می میرند

نمی دانــم …

چــرا بیــن ایــن همــه آدم پــیــله کــرده امــ بــه تــو …

شــاید فــقط با تــو پــروانــه می شـــوم …

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...
۱۴ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۱۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

عاشقانه های ناب

دنیای آدم برفی ها دنیای ساده ایست

اگر برف بیاد هست ، اگر برف نیاید نیست

مثل دنیای من ، اگر تو باشی هستم ، اگر نباشی …!

.

عجیب است دریا… تا آدم را غرق خود می کند آن را پس می زند!

دل نزد توست گر چه دوری ز برم

جویای توام اگر نپرسی خبرم

خالی نشود خیالت از چشم ترم

در قلب منی اگر چه جایی دگرم

.

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...
۱۴ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

طنز نوشته ها


مطالب خواندنی, متن های زیبا , مطالب طنز

 

ما بچه بودیم یه بازی بود به نام :

«همه ساکت بودند ناگهان خری گفت» …

صد برابر پلی استیشن ۳ لذت داشت !

ادامه مطلب...
۱۳ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۳۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

بگو

کلمات سخت

سلام دوستای عزیزم :x

امروز این مطلب رو توی چندتا سایت دیدم، گفتم اینجا هم بذارم که شما بخونید !

البته قبلا به صورت پراکنده توی سایت منتشر شده ،

ولی الان همشون باهم توی این مطلب جمع شدن ;)

فقط مواظب باشید زبونتون قفل نکنه :D

۵ بار بگو :
دستم در دبه بود دبه درش دستم بود !
.
.
.

۳ بار بگو :
ﯾﻪ ﯾﻮﯾﻮﯼِ ﯾﻪ ﯾﻮﺭﻭﯾﯽ
.
.
.

۵ بار بگو :
لای رولت رنده ی لیمو رفته
.
.
.

اگه میتونی ۵ بار بگو :
چیپس ، چسب ، سوسک
.
.
.

این جمله رو اگه ۲ بار هم بتونی بگی هنر کردی ! :
چه ژست زشتی
.


.
.

۳ بار تکرار کن :
دل به دلت دله این دله دل مرده بده بده دل که بد آورده
.
.
.

۵ بار سریع بگو :
سه دزد رفتن به بز دزدی ُ یه دزد یه بز دزدید ُ یه دزد دو بز دزدید
.
.
.

۳ بار بگو :
سه سیر سرشیر سه شیشه شیر!
.
.
.

۳ مرتبه تکرار کن :
لیره رو لوله لوله رو لیره
.
.
.
این جمله رو ۵ بار تکرار کن :
ششلیک شنسل شنسل ششلیک
.
.
.
۳ بار پشت سر هم بگو :
سپر عقب ماشین جلویی زد به سپر جلو ماشین عقبی
.
.
.
این جمله رو ۵ بار تکرار کن :
کانال کولر تالار تونل
.
.
.
با رعایت ادب ! ۵ بار بگو :
گاز دوغ دار ، دوغ گازدار
.
.
.

جمله سخت زیر رو ۵ بار تکرار کن
قوری گل قرمزی
.
.
.
۵ بار سریع بگو :
افسر ارشد ارتش اتریش
.
.
.
۵ بار بگو :
اگزیستانسیالیسم !
.
.
.
۷ بار بگو :
شست ، سشوار کرد
.
.
.
پنج بار تکرار کن :
شیخ شمس علی در شمس آباد
.
.
.
سه بار سریع بگو :
۶ سیخ جیگر سیخی ۶ هزار
.
.
.
۳ مرتبه سریع بگو :
تاجر تو چه تجارت می کنی ، تو را چه که چه تجارت می کنم؟
.
.
.
هقت بار سریع بگو :
لورل روی ریل راه میرفت
.
.
.
سه بار تکرار جمله سخت :
دختر خر ما تو دخل و خرج خیط کاشته بود
.
.
.
سریع و پشت سر هم چند بار بگو :
کارل و لرل کارها رو رله کردن
.
.
.
۵ بار سریع بگو :
دزدی دزدید ز بز دزدی بزی عجب دزدی که دزدید ز بز دزدی بزی
.
.
.
۵ بار تکرار کن :
سه دزد رفتن به بز دزدی یه دزد یه بز دزدید یه دزد دو بز دزدید
.
.
.
۳ بار سریع بگو :
ششلیک شنسل ، شنسل ششلیک
.
.
.
۷ بار بگو سریع :
دستِ راستِ ماستِ سُسه
.
.
.
سریع ۳ بار بگو :
کوکتل کتلت ، کتلت کوکتل
.
.
.
هفت بار سریع بگو :
رالی لاری
.
.
.
به لنکنت زبون نیوفتی ! ۵ بار بگو :
سمسار تو سمساریش پوست سوسمار داشت
.
.
.
حالا جمله زیر رو تکرار کن چند بار :
منوچهر با یه بقچه پر تربچه، توی باغچه، خورد پیازچه!
.
.
.
پشت سر هم ۵ بار بگو :
ریله رو روله روله رو ریله
.
.
.
جمله زیر رو ۳ بار تکرار کن :
انگور انبه ازگیل اورانگوتان
.
.
.
سین و شینت نزنه ایشالا ۵ بار بگو :
سه سیخ سوشی ، سیخی شیش هزار
.
.
.
سریع ۵ بار بگو :
زیرۀ ریزه میزه از زیر میز می ریزه
.
.
.
زود ، تند ، سریع ۳ بار بگو :
غولارو با قند گول می زنیم
.
.
.
۷ بار زود بگو :
ریش شیری سیبیل شیری ، سیبیل شیری ریش شیری
.
.
.
۳ بار سریع بگو :
این باد چه بد باد بدی بود که من باد به بد بادی این باد دگر باد ندیدم
.
.
.
۵ بار تکرار کن :
به نام وجودی که وجودم از وجود پر وجودش بوجود آمده است.
.
.
.
و در آخر جمله انگلیسی زیر رو یه بار هم بتونی بگی قبوله !
Three witches watch three Swatch watches.Which witch watch which Swatch watch
یعنی : سه جادوگر به سه ساعت سواچ نگاه میکنند؛کدام جادوگر به کدام ساعت نگاه میکند

۱۳ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۲۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

بکن دیگه

9999999999999999999999999999999999999999999
9999999999666699996699966999999999999999999
9999999999699699996699966999999966996699666
9999666666666699996699966999999966996699666
9999669999999999996666666666666666666666666
9999669999999999999999999999999999999999999
9999669999999999999999999999999999999999999



99666999999666999999666996666666996666699999666669966666699 699669999999969999999966699666669966669966666996669966666699 699666999999999999999666669966699666699666666699669966666699 699666669999999999996666666996996666699666666699669966666699 699666666699999999666666666699966666669966666996666996666996 699666666666999966666666666699966666666699999666666669999666


شماره های بالا را انتخاب کنید

بعد Ctrl + F را بزنید

بعد شماره ی 9 را بزنید

و حالا Ctrl + Enter را بزنید.

۱۳ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۲۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

داستان ها

هوا سرد بود،سوزناک و بیرحم.اما صورت محسن خیس عرق.عرق ترس،عرق شرم.در ماشین رو باز کرد و پیاده شد.پیر مرد افتاده بود روی آسفالت کف جاده.محسن هنوز باورش نشده بود که با صدوده کیلومتر سرعت زده به یه پیر مرد... .خیلی دستپاچه بود.قطره های باران هم خیسی صورت ناشی از عرقش رو،دو چندان کرده بود.سراسیمه پیرمرد نیمه جان رو گذاشت تو ماشین و با نهایت اضطراب راه افتاد.
- خدایا چرا اینطور شد؟چرا اینجوری شد؟چرا الان؟چرا تو این موقعیت؟حالا که میخوام برم... .
توی راه بیمارستان،دو سه بار نزدیک بود تصادف کنه.رسید بیمارستان.پیرمرد نیمه جون رو برد بخش اورژانس . پیر مرد رو بردن سی سی یو.محسن با اون وضعیت روحیش،تونست از موقعیتی که پیش اومد،استفاده کنه و از دست انتظامات بیمارستان فرار کنه.
در حال فرار،مدام با خودش میگفت:نامرد،کجا در میری؟زدی ؛ پاش واسا.تو مگه مرد نیستی؟ اما بعدش برای توجیه فرارش گفت:
- خوب من که از قصد نزدم،اصلا خودش پرید جلو ماشین.این موقع شب پیر مرد شصت هفتاد ساله وسط اتوبان چیکار میکنه اصلا؟ تازه من رسوندمش بیمارستان.


رسید خونه.زنگ زد.همین که داشت عرق صورتش رو پاک می¬کرد،مادر در رو باز کرد و گفت:
- سلام،چی شده؟
محسن لبخند تحمیلی روی لباش جاری کرد و گفت:
- س¬.....سلام مادر،هیچی آسانسور خراب بود؛از پله ها اومدم.
- تو مگه کلید نداری محسن؟
- بی حواسیه دیگه مادر!
- از دست تو!

مادر درحالیکه بسمت آشپزخانه میرفت گفت:
- پسرم یکم بیشتر به خودت برس،چیزی نمونده ها... .یه هفته دیگه موعد پروازت به انگلیسه.
محسن صدای پدر راشنید که میگفت:تو هم کشتی مارو با این انگلیس رفتن پسرت!
- چیه بده پسرم میخواد فوق لیسانس بگیره ؟
محسن که انگار تازه متوجه خضور پدرش شده بود،گفت:
- اِ اِ اِ اِ اِ سلام بابا.شما خونه اید؟
- علیک . می¬بینی که هستم! یدفه میذاشتی فردا سلام میکردی!
- تو پدرتو ندیدی محسن؟
- چرا چرا دیدم.یعنی ندیدم.یعنی دیدما اما...
مادر در حالیکه لیوان آب را به طرف محسن میگرفت گفت:
نگفتم تو پریشونی.
تو هم اینقدر سر به سر پسرم نذار، نمیبینی حالش خوب نیست؟

ـــــــــــــ
تا چشاشو بازکرد،چشش به ساعت افتاد.نیم ساعت زود بیدار شده بود.پس هنوز وقت داره بخوابه.یهو یاد کابوسی افتاد که دیشب دیده در مورد تصادف و پیر مرده و ...
- وای خدای من چقدر وحشتناک بود.وای وای.یعنی چی شده؟آخه همچین بدم نبود حال پیرمرده.نه نه امکان نداره بمیره.امکان نداره .حتما بابت تلقینات مادرم بود که پیشونم و... .
یک هفته گذشت اما چه یه هفته ای.همش با کابوس.
روز پرواز محسن رسید.محسن با همه توی خونه خداحافظی کرد و بهمه سفارش کرد که نرن بدرقش.
هواپیما پرواز کرد.وقتی داشت از خاک ایران دور میشد،فقط داشت به تصادف سه شنبه شب هفته پیش فکر میکرد.

ــــــــــــــ
سه سال گذشت.حالا محسن فوق لیسانس گرفته و برگشته.حالا دیگه کمتر و خیلی کمتر به تصادفه فکر میکنه.دو هفته بعد از رسیدنش،یه کار با موقعیت و درآمد مناسب پیدا کرد و مشغول بکار شد.بعلت لیاقت و درایتی که داشت،خیلی زود پیشرفت کرد و چند بار ترفیع گرفت.محسن برای راستگویی و متانتی که داشت،بین کارمندا از اعتماد ویژه ای برخوردار بود و نزد همشون محترم.صبحها سر ساعت سر کارش حاضر میشد و معمولا بیشتر از ساعات اداری کار میکرد.
صبح یکی از روزها،متوجه سروصدایی که آقای رئیس بپا کرده بود، شد.بر سر اینکه چرا خانوم نادری(مترجم شرکت که خانوم منظمی بود)تاخیر داشتن.نزدیکیای ظهر بود که خانوم نادری وارد اتاق محسن شد.
- سلام آقای مهرزاد.
- سلام خانوم نادری.خسته نباشید.
- ممنون آقار مهرزاد شما هم خسته نباشین.
- مشکلی پیش اومده خانوم نادری؟چیزی شده؟(بعید بود این موقع روز، خانم نادری به اتاق آقای مهرزاد بیان)
محسن متوجه چشای پف کرده و قرمز شده خانم نادری شد.
- آقای مهرزاد کمکم کنید...(با بغض).
- چه کمکی از دستم بر میاد؟
- آقای مهرزاد نمیدونم چیکار کنم.معتمدتر از شما هم سراغ ندارم.برادرام زندگیم رو سیاه کردن.من بدون اجازه اونا آب نمیتونم بخورم.تلفونامو کنترل میکنن ....
محسن بعد از پرسیدن چند سوال در مورد رفتار برادرهای خانم نادری و طرز فکرشون،گفت:خانم نادری شما یکهفته کاراییکه من میگم رو انجام بدن تا ببینید چی میشه.آدرس محل کار یا شماره تلفن برادرهاتون هم بهم بدین تا من باهاشون صحبت کنم.
بعد از یکهفته خانم نادری دوباره اومد پیش آقای مهرزاد(محسن) ،این بار با صورت خندان و بظاهر شاد.
- آقای مهرزاد،از شما ممنونم لطف کردید.رفتار برادرام با من خیلی بهتر شده و من این رو مدیون شما هستم.
- خواهش میکنم خانم نادری،کاری نکردم.وظیفم بود.من دوست دارم مشکل همکارام رو حل کنم.
خانم نادری با زیرکی تمام گفت:آقای مهرزاد،اگر زین پس مشکلی داشتم میتونم رو کمک شما حساب کنم؟!
- البته.خوشحال میشم بتونم کمکی کرده باشم.
***
خانوم نادری بیشتر به محسن سر میزد.رفته رفته فاصله بین ملاقاتها کمتر و مدتشون بیشتر میشد.وقت و بیوقت خانم نادری و محسن با بهانه های مختلف کاری و غیر کاری،تو اتاق همدیگه بودن و باهم صحبت میکردن.
سه ماه به همین منوال گذشت.تا اینکه این دو احساس کردن نسبت به همدیگه احساس خاصی دارن.حالا دیگه همدیگرو با اسم کوچیک صدا میزدن.البته ملاقاتهای داخل شرکت رسمیتر بود.
بالاخره محسن از سپیده خواستگاری کرد و بعد از چند ماه نامزدی،این دو باهم ازدواج کردن.
ــــــــــــــ
چند ماه از زندگی شیرین و توام با عشق و محبتشون میگذشت.سپیده باردار شده بود و همه منتظر تولد یه کوچولو بودن تا اینکه...

* * *

- محسن باز امشب تو رفتی تو فکر.به چی فکر میکنی؟به من بگو.
- هیچی سپیده،به چی فکر میکنم؟اگه فکر میکنی پای هوویی درمیونه! نه همچین چیزی نیست.
- من دارم باهات جدی صحبت میکنم محسن.
- منظورت چیه؟
- ببین محسن،الان چند وقتیه که تا صحبت از تصادف و اینجور چیزا میشه،تو میری تو فکر.حتی اینم فهمیدم که اون شبا تو تا نصفه شب بیداری.به من بگو محسن.بگو چی شده.منو تو که انقدر همدیگرو دوست داریم و باهم صمیمی هستیم که ...
محسن یهو پرید میون کلام سپیده و گفت:
- سپیده؛تو گفتی پدرت کی فوت کرد؟
- من داشتم حرف میزدما! چند بار بهت گفتم،سه شنبه بیستو هفتمه ...
محسن دیگه چیزی نمیشنید.زل زده بود تو چشای سپیده.دهنش قفل شده بود.بدنش یخ کرده بود...
محسن با خودش میگفت:
- خدای من،چطور ممکنه؟آخه چطور ممکنه؟مردی رو که من زیر گرفتم و رسوندمش به بیمارستان بمیره و من ب دخترش ازدواج کنم؟این چه قسمتی بود برای من خداااااااااااا ؟
- چی شد محسن؟چیزیته؟
- س... س... سپیده م .... من... من ...من میخوام...
- تو میخوای چی؟ بگو محسن بگو.من دارم دیوونه میشم.تو چت شده؟
محسن گریش گرفته بود و با همون حالت ادامه داد:
- سپیده اگه من
سپیده گفت:
- محسن گریه نکن که منم گریم میگیره ها... .
- سپیده اگه من یه گناهی کرده باشم و الان بهت بگم،تو میبخشی منو؟
- تو؟ چه گناهی؟چه جور گناهیه که من باید ببخشمت؟
- مربوط به تو میشه.
- واضحتر بگو بببینم چی میگی.
- در مورد تو،در مورد پدرت،در مورد مرگش،تصادف... .
- محسن تو از تصادف پدر من چی میدونی؟از کجا میدونی؟کی بهت گفته؟ محسن ... .
محسن متوجه چهره غضبناک سپیده شد.تعصب بیش از حد و افراطی سپیده دومورد پدرش،این این غضب رو به چهره اون داده بود.
- سپیده؛اون شب،سه شنبه بیستو هفتم مرداد 79 اون کسی که پدرت رو زیر گرفت ؛ من بودم ... .سپیده به جان تو که عزیزترینی برام هیچ عمدی تو کار نبوده .من رسوندمش بیمارستان خیلی زود... .
سپیده نگاه سنگینی به محسن انداخت و سکوت کرد.سکوتش چند دقیقه ای ادامه داشت.بیکباره فریاد بلندی کشید و از جا برخاست.مانتوش رو پوشید و زود رفت بیرون.
- سپیده... سپیده ... با توام سپیده ... کجا؟ واسا...
سپیده گریه کنان میرفت...

محسن با خودش گفت:
- خوب طبیعیه.براش سنگین بوده.الان میره خونه مادرشینا و آرومتر که شد خودم میرم دنبالش.
ــــــــــــــ
صبح که از خواب بلند شد دیر شده بود.دیگه سپیده نبود بیدارش کنه و صبحانه رو باهم بخورن.با عجله لباساش رو پوشید و بدون صبحانه راه افتاد.تا در رو باز کرد،برادر سپیده رو دید
- سلام آقا سهراب،حال شما؟این موقع صبح اینجا...
محسن در حین احوالپرسی بود که سهراب مشتی رو حواله صورتش کرد.
- چی شده آقا سهرا... .
سهراب حرفش رو قطع کرد . گفت:
- خفه شو قاتل؟
- قاتل؟ قاتل کیه؟قاتل چیه؟
- قاتل چیه؟ یه قاتلی نشونت بدم... .خودم میکشمت.بابای منو میکشی و در میری جوجه؟
سهراب محسن رو انداخت تو ماشینش و برد کلانتری.

ــــــــــــــ
دو هفته بود تو زندان بود.چند باری که با خونه مادر سپیده تماس گرفته بود جز بد و بیراه از مادر و برادرهای سپیده،چیزی نشنیده بود.سپیده هم که گوشی رو برنمیداشت.
دلش برای سپیده خیلی تنگ شده بود اما از دستش دلخور بود.با خودش میگفت:
- آخه سپیده من از تو انتظار نداشتم.خودت که میدونی من آزارم به مورچه هم نمیرسه چه برسه به یه پیرمرد.چرا منو انداختی زندان.تو که میدونی من آبرو دارم...
اما بعدش با خودش گفت:
- خوب حق داره،باباشه،من که میدونم سپیده اونقدر منو دوست داره و اونقدر هم منطقی هست که بفهمه قضیه رو.

یکهفته هم گذشت و سپیده بهش سر نزد.
- خدای من ،نکنه برادراش بلایی سرش بیارن.... .
دیگه طاقت نداشت.به یکی از دوستاش گفت که بره با سپیده صحبت کنه.

روزاش شده بود شب،شباش روز.فقط درودیوار و نگاه میکرد و گوشش به بلندگوی زندان.
- محسن مهرزاد ؛ ملاقاتی داری.
انگار نفت به چراغش ریختن (1).از جاش پرید با خودش میگفت که حتما سپیدست.
اما جای سپیده،صورت گرفته ی سعید رو دید.
- سلام سعید.سپیده کو پس؟نیومد؟چی شد؟چی گفت؟...
- سلام محسن.محسن یه چیزی میگم ، فقط خودتو کنترل کن.سپیده پاش و کرده تو یه کفش که الا و بلا طلاق.میگه من با قاتل بابام نمیتونم زندگی کنم... .
- این امکان نداره سعید.امکان نداره.مگه میشه؟اون عاشق منه من عاشق اونم اونوقت ... .
- نه محسن.حقیقته .کارات رو هم تا چند روز دیگه ردیف میکنم که بیای بیرون.فقط یه دیه سنگینی باید بدی...
نه دیه نه مهریه و نه هیچ چیز دیگه برای محسن مهم نبود،فقط سپیده بود ،سپیده اما... .
 

۱۳ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۱۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

نفس عمیق کشیدم

نفس عمیق کشیدم و دسته گل رو با لطیف ترین حالتی که می‌شد توی دستام نگه داشتم

هنوز یه ربع به اومدنش مونده بود

نمی‌دونستم چرا اینقدر هیجان زده ام

به همه لبخند می‌زدم

آدمای دور و بر در حالی که لبخندمو با یه لبخند دیگه جواب می‌دادن درگوش هم پچ پچ می‌کردنو و دوباره می‌خندیدن

اصلا برام مهم نبود

من همتونو دوست دارم

همه چیز به نظرم قشنگ و دوست داشتنی بود

دسته گل رو به طرف صورتم آوردم و دوباره نفس عمیق کشیدم

چه احساس خوبیه احساس دوست داشتن

به این فکر کردم که وقتی اون از راه برسه چقدر همه آدما به من و اون حسودی می‌کنن

و این حس وسعت لبخندمو بیشتر کرد

تصمیم خودمو گرفته بودم , امروز بهش می‌گم , یعنی باید بهش بگم

ساعتمو نگاه کردم : هنوز ده دقیقه مونده بود

بیچاره من , نه, بیچاره به آدمای بدبخت می‌گن … من با داشتن اون یه خوشبخت تموم عیارم

به روزای آینده فکر می‌کردم , روزایی که من و اون

دو نفری , دست توی دست هم توی آسمون راه می‌رفتیم

قبلا تنهایی رو به همه چیز ترجیح می‌دادم ولی حالا حتی از تصور تنهایی وقتی اون هست متنفر بودم .

من و اون , می‌تونیم دو تا بچه داشته باشیم

اولیش دختر … اسمشم مثلا نگار .. یا مهتاب

مثل دیوونه‌ها لبخند می‌زدم , اونم کنار یه خیابون پر رفت و آمد … ولی دیوونه بودن برای با اون بودن عیبی نداره

خب دخترمون شبیه کدوممون باشه بهتره … شبیه اون باشه خیلی بهتره اونوقت دوتا عشق دارم

دومین بچه مون پسر باشه خوبه … اسمشم … اهه من چقدر خودخواهم

یه نفری دارم واسه بچه‌هامون اسم می‌ذارم … خب اونم باید نظر بده

ولی به نظر من اسم سپهر یا امید یا سینا قشنگتر از اسمای دیگه اس

دوس دارم پسرمون شبیه خودم باشه

یه مرد واقعی …

به خودم اومدم , دو دقیقه به اومدنش مونده بود

دیگه بلااستثنا همه نگاهم می‌کردن , شاید ته دلشون می‌گفتن بیچاره … اول جوونی خل شده حیوونکی

گور بابای همه , فقط اون ,

بعد از دو ماه آشنایی دیگه هیچی بین ما مبهم و گنگ نبود

دیوونه وار بهش عشق می‌ورزیدم و اونم همینطور

مطمئن بودم که وقتی بهش پیشنهاد ازدواج بدم ذوق می‌کنه و می‌پره توی بغلم

ولی خب اینجا برای مطرح کردن این پیشنهاد خیلی شلوغ بود

باید می‌بردمش یه جای خلوت

خدای من … چقدر حالم خوبه امروز ,

وای , چه روزایی خوبی می‌تونیم کنار هم بسازیم , روزای پر از عشق , لبخند و آرامش

عشق همه خوبیا رو با هم داره , آرامش , امنیت , شادی و مهم تر از همه امید به زندگی .

بیا دیگه پرنده خوشگل من ..

امتداد نگاهم از بین آدمای سرگردون توی پیاده رو خودشو رسوند به چشمای اون .

خودش بود … با همون لبخند دیوونه کنندش و نگاه مهربونش

از همون دور با نگاهش سلام می‌کرد

بلند گفتم : – سلاممممم …

چند نفر برگشتن و نگاهم کردن وزیر لب غرولند کردن …. هه , نمی‌دونستن که .

توی دلم یه نفر می‌خوند :

گل کو , گلاب کو , اون تنگ شراب کو ,

گل کو , شیشه گلاب کو , شیشه گلاب کو, کو , کو

آخه عزیزترین عزیزا , خوب ترین خوبا… مهمونه … حس می‌کنم که دنیا مال منه …خب آره دیگه دنیا مال من می‌شه …

برام دست تکون داد

من دستمو تکون دادم و همراه دستم همه تنم تکون خورد .

- سلام .

سلام عروسک من .

لبخند زد … لبخند … همینطور نگاش می‌کردم .

- میشه از اینجا بریم ؟ همه دارن نگاهمون می‌کنن .

به خودم اومدم ..

- باشه .. بریم … چه به موقع اومدی …

دسته گلو دادم بهش …

- وایییییی … چقد اینا خوشگله …

سرشو بین گلا فرو کرد و نفس عمیق کشید .

حس می‌کردم که اگه چند لحظه دیگه سرشو لابه لای گلا نگه داره اون وسط گمش می‌کنم

- آی … من حسودیم میشه‌ها … بیا بیرون ازون وسط , گلی خانوم من .

خندید .

- ازت خیلی ممنونم … به خاطر این دسته گل , به خاطر اینهمه عشق و به خاطر همه چیز .انگشتمو گذاشتم روی نوک بینیش و گفتم :

- هرچی که دارم و می‌دارم , مال خود خودته .

و دوباره خندید و اینبار اشک توی چشاش جمع شد .

- دنیا … نبینم اشکاتو .

- یعنی خوشحالم نباشم ؟

- چرا دیوونه … تو باش .. همه جوره بودنتو دوست دارم .

دل توی دلم نبود … کوچه ای که توش قدم می‌زدیم خلوت بود و جای مناسبی برای صحبت کردن در مورد …

- راستی گفتی یه چیز مهم می‌خوای بهم بگی ؟ … می‌گی الان نه ؟

یه لحظه شوکه شدم ..

- آهان .. آره … یه چیز خیلی مهم … بریم اونجا …

یه ایستگاه اتوبوس با نیمکتای خالی کمی‌پایینتر منتظر من و دنیا بود ..

هردو نشستیم …

دنیا شاخه گلو توی آغوشش گرفته بود و با همون نگاه دوست داشتنی و دیوونه کنندش بهم نگاه می‌کرد .

- خب ؟

اممم راستش …

حالا که موقع گفتنش رسیده بود نمی‌دونستم چطور شروع کنم .

گرچه برام سخت نبود ولی چطور شروع کردنش برام مهم بود

من دنیا رو از مدت‌ها قبل شریک زندگی خودم می‌دونستم و حالا فقط می‌خواستم اینو صریحا بهش بگم

- چیزی شده ؟

نه … فقط …

چشامو خیره به چشاش دوختم و بعد از یه مکث کوتاه نمی‌دونم کی بود که از دهن من حرف زد :

- با من ازدواج می‌کنی ؟

رنگش پرید … این اولین و قابل لمس ترین احساسی بود که بروز داد و بعد ,

لبای قشنگ و عنابیش شروع کرد به لرزیدن

نگاهشو ازم دزدید و صورتشو بین دوتا دستاش قایم کرد .

- دنیا.. ناراحتت کردم؟

توی ذهن آشفتم دنبال یه دلیل خوب برای این واکنش دنیا می‌گشتم .

دسته گلی که چند ساعت پیش با تموم عشق دونه دونه گلاشو انتخاب کرده بودم و با تموم عشقم به دنیا دادم از دستش افتاد توی جوی آب کثیف کنار خیابون .

احساس خوبی نداشتم …

- دنیا خواهش می‌کنم حرف بزن … حرف بدی زدم ؟

دنیا بی وقفه و به شدت گریه می‌کرد و در مقابل تلاش من که سعی می‌کردم دستاشو از جلوی صورت قشنگش کنار بزنم به شدت مقاومت می‌کرد .

کلافه شدم … فکرم اصلا کار نمی‌کرد

با خودم گفتم خدایا باز می‌خوای چیکارم بکنی ؟ باز این سرنوشت چی داره واسم رقم می‌زنه ؟

نتونستم طاقت بیارم … فکر می‌کنم داد زدم :

- دنیا … خواهش می‌کنم بس کن .. خواهش می‌کنم .

دنیا سرشو بلند کرد

چشاش سرخ شده بود و صورتش خیس از اشک بود

هیچوقت اونو اینطوری ندیده بودم

توی چشام نگاه کرد

توی چشاش پراز یه جور حس خاص … شبیه التماس بود

- منو ببخش … خواهش می‌.. کنم …

یکه خوردم

- تو رو ببخشم ؟ چرا باید ببخشمت … چی شده .. چرا حرف نمی‌زنی ؟

دوباره بغضش ترکید

دیگه داشتم دیوونه می‌شدم

- من .. من ….

- تو چی؟ خواهش می‌کنم بگو … تو چی ؟؟؟؟

دنیا در حالی که به شدت گریه می‌کرد گفت :

- من یه چیزایی رو … یه چیزایی رو به تو نگفتم …

سرم داغ شده بود

احساس سنگینی و ضعف می‌کردم

از روی نیمکت بلند شدم و دو قدم از دنیا دور شدم

می‌ترسیدم

گاهی آدم دوس داره فرسنگ‌ها از واقعیت‌های زندگیش فاصله بگیره

سعی کردم به هیچی فکر نکنم

صدای گریه دنیا مثل خنده تلخ سرنوشت … یه سرنوشت شوم … توی گوشم پیچ و تاب می‌خورد

کاش همه اینا کابوس بود

کاش می‌شد همونجا مثه آدمی‌که از خواب می‌پره و با خوردن یه لیوان آب همه خوابای بدشو فراموش می‌کنه می‌شد از خواب بپرم

ولی همه چیز واقعی بود

واقعی و تلخبا من ازدواج می‌کنی ؟

نشستم کنارش

- به من نگاه کن…

در هم ریخته و شکسته شده بود

اصلا شبیه دنیا یه ساعت پیش , یه روز پیش و دوماه پیش نبود

مدام زیر لب تکرار می‌کرد … منو ببخش .. منو ببخش

- بگو … بگو چیارو به من نگفتی .. هر چی باشه مهم نیست

تیکه آخر رو با تردید گفتم … ولی … ته دلم از خدا خواستم واقعا چیز مهمی‌نباشه

- نمی‌تونم … نمی‌تونم …

صورتوشو بین دو تا دستام گرفتم و اینبار با تحکم گفتم :

- بگو … می‌تونی بفهمی‌من دارم چی می‌کشم ؟ .. بگو چیه که اینقد اذیتت می‌کنه

….

نمی‌دونم …

هیچی یادم نیست…

تا چند لحظه بعد از چند جمله ای که دنیا پشت سرهم و بین گریه‌های شدیدش گفت

هیچی نمی‌فهمیدم

انگار تموم بدنم .. اعصابم و تموم احساساتم همه با هم فلج شده بود

قدرت تحمل اونهمه ضربه … اونم به اون شدت برای من .. برای من غیر قابل تصور بود

تموم مدتی که دنیا همون سه تا جمله رو بریده بریده برای من گفت صورتش بین دو تا دستام بود

حرفش که تموم شد احساس یه مرد مرده رو داشتم

آدمی‌که بی خود زنده بوده

و کاش مرده بودم

- من .. من شوهر دارم … و یه بچه .. می‌خواستم بهت بگم .. ولی …. ولی می‌ترسیدم .. ..

سرم گیج رفت و همه چیز جلوی چشام سیاه شد

دستام مثه دستای آدمی‌که یهو فلج می‌شه از دو طرف صورتش آویزون شد

نمی‌دونم چطور تونستم پاشم و تلو تلو خوران دستمو به درخت خشک کنار ایستگاه بگیرم

نمی‌تونستم حرف بزنم

احساس تهوع داشتم

تصویر لحظه‌های خلوت من و دنیا … عشقبازیهامون … خنده‌های دنیا .و..و..و… مثل یه فیلم .. بیرحمانه از جلوش چشای بستم رد می‌شد

چطور تونست این کارو با من بکنه؟

صدای دنیا از پشت سرم می‌اومد:

- من اونا رو دوست ندارم … هیچکدومشونو …. قبل از اینکه با تو آشنا بشم … دو بار … دو بار خودکشی کردم … تو .. به خاطر تو تا الان زنده ام … من هیچ دلخوشی به جز تو ندارم … دوستت دارم … و …

زیر لب گفتم :

- خفه شو …

صدام ضعیف و مرده بود … و سرد … صدای خودمو نمی‌شناختم … و دنیا هم صدامو نشنید …

- اون منو طلاق نمی‌ده … می‌گه دوستم داره .. ولی من ازش متنفرم … من تو رو دوست دارم …

داد زدم .. با تموم نفرت و خشم :

- خفه شو لعنتی

یهو ساکت شد … خشکش زد

دستام می‌لرزید

- تو .. تو .. تو چطور تونستی ؟ تو …

نمی‌تونستم حرف بزنم

دنیا دیگه گریه نمی‌کرد

شاید دیگه احساس گناه هم نمی‌کرد

از جای خودش بلند شد و روبروم ایستاد

- من دوستت داشتم .. دوستت دارم … هیچ چیز دیگه هم مهم نیست

در یک لحظه که خیلی سریع اتفاق افتاد .. دستمو بالا بردم و با تموم قدرتی که از احساسات له شده و نفرتم برام مونده بود کوبیدم توی گوشش

- تو لایق هیچی نیستی … حتی لایق زنده بودن

افتادروی زمین

ولی نه اونطوری که منو به زمین کوبونده بود

من له شده بودم

دوست داشتم ازش فرار کنم … گم بشم .. قاطی آدمای دیگه … بوی تعفن می‌دادم .. بویی که ازون گرفته بودم

خیانت … کثیف ترین کاری که توی ذهنم تصور می‌کردم

و من … تموم مدت .. با اون …

تصویر تیره یه مرد با یه بچه جلوی چشام ثابت مونده بود

از همه چیز فرار می‌کردم و اشک و نفرت بدجوری توی گلوم گره خورده بود

دیگه ندیدمش

حتی یه بار

تنها چیزی که مثه لکه ننگ برام گذاشت

یه احساس ترس دایمی‌بود

ترس از تموم آدما

از تموم دوست داشتنا

و احساس نفرت از این دنیای لجنزار که همه فکر می‌کنیم بهشت موعود , همینجاست

دنیایی که

به هیچ کس رحم نمی‌کنه

پر از دروغهای قشنگ

و واقعیت‌های تلخه

دنیایی که

بهتر دیگه هیچی نگم .. یه مرد مرده خوب , مرد مرده ایه که حرف نزنه .

۱۳ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۱۷ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

❤❤ ❤❤ ❤❤ ❤❤ ❤❤ ❤❤

متن و اس ام اس عاشقانه غمگین سال 94

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

ﺩﻝ ﻧﺰﺩ ﺗﻮﺳﺖ ﮔﺮ ﭼﻪ ﺩﻭﺭﯼ ﺯ ﺑﺮﻡ
ﺟﻮﯾﺎﯼ ﺗﻮﺍﻡ ﺍﮔﺮ ﻧﭙﺮﺳﯽ ﺧﺒﺮﻡ
ﺧﺎﻟﯽ ﻧﺸﻮﺩ ﺧﯿﺎﻟﺖ ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﺗﺮﻡ
ﺩﺭ ﻗﻠﺐ ﻣﻨﯽ ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺩﮔﺮﻡ

ﺳﺮ ﺑﻪ ﻫﻮﺍ ﻧﯿﺴﺘﻢ، ﺍﻣﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﭼﺸﻢ
ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻡ.
ﺣﺎﻝ ﻋﺠﯿﺒﯿﺴﺖ ﺩﯾﺪﻥ ﻫﻤﺎﻥ ﺁﺳﻤﺎﻥ
ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﺗﻮ ﺩﻗﺎﯾﻘﯽ ﭘﯿﺶ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﮕﺎﻩ
ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ

سر به هوا نیستم، اما همیشه چشم به آسمان دارم.
حال عجیبیست دیدن همان آسمان که شاید تو دقایقی پیش به آن نگاه کرده ای

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

من را از هر طرف نگاه کنی ، عاشق تو از آب در می آیم !

ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺧﻂ ﻋﺎﺑﺮ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﻧﺪﺍﺭﺩ ، ﺩﺳﺖ ﻣﺮﺍ
ﺑﮕﯿﺮ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﺩ ﮐﻦ ، ﻗﺮﺍﺭ
ﺩﯾﺪﺍﺭ ﻣﺎ ﻫﺮ ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ، ﺧﯿﺎﻟﺖ ﮐﻪ ﻧﻤﯽ
ﮔﺬﺍﺭﺩ ﺑﺨﻮﺍﺑﻢ

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

ﺍﺯ ﺳﺎﻋﺖ ﻣﺘﻨﻔﺮﻡ !
ﺍﯾﻦ ﺍﺧﺘﺮﺍﻉ ﻏﺮﯾﺐ ﺑﺸﺮ ﮐﻪ ﻣﺪﺍﻡ ،
ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺣﻀﻮﺭﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺥ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﯾﺎﺩﻡ
ﻣﯽ ﮐﺸﺪ!!

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

ﺩﺭ ﺷﺐ ﺁﺳﺎﯾﺶ ﻣﺎﻩ ، ﮐﻨﺞ ﭘﺴﺘﻮﯼ ﺧﯿﺲ ﺍﺯ
ﻋﻄﺮ ﺷﺐ ﺑﻮﻫﺎ
ﭘﺸﺖ ﻧﻘﺎﺏ ﻏﺒﺎﺭ ﺁﻟﻮﺩ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎ ، ﺗﺼﻮﯾﺮﯼ
ﺍﺯ ﺩﺭﻧﮓ ﺭﺍ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﻣﯽ
ﮐﻨﯿﻢ

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

من آن ابرم که بارانش تو هستی / همان یوسف که کنعانش تو هستی
مسافر میشوم تا آخر عمر / در آن راهی که پایانش تو هستی . . .

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

با یاد تو زندگی کردن چه کم خرج است ، نه خواب میخواهد ، نه خوراک !

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

هزار گل تقدیم به آیینه ی شکسته ای که هزار بار لبخند شما را تکرار می کند

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

بیا ایــ دوســت بیا
در گم ترین خاطراتمان
در پستو های زیرین رویاهایمان
بهــ دنبال لحظه ای باشیم
لحظه ایــ ناب که در آن
من و تو ما باشیم.

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

دنیا مثل پاییزه ، هم قشنگه هم غم انگیزه
قشنگیش به خاطر توست ، غم انگیزیش به خاطر دوری از توست

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

تو را انگار یک جا دیده بودم
میان خواب و رویا دیده بودم
نگاهت همچو شبنم آشنا بود
گمانم بین گلها دیده بودم

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

تو دنیایی که جای آرزوهاست
کسی جز تو منو عاشق نمی خواست
بیا تا تکیه گاه من تو باشی
دلم مثل خودت تنهای تنهاست

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

تو کی هستی که همه فکر و خیالم شده تو
تو شدی زندگی من ، همه یادم شده تو
یاد تو در خاطراتم وقتی پیدا می شود
می رود دنیا ز یادم چون که یادم شده تو

ﺁﻥ ﻧﺎﺯﻧﯿﻦ ﮐﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﯾﺎﺩﻡ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ / ﺻﺪ ﻏﻢ
ﺑﻪ ﺳﯿﻨﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺷﺎﺩﻡ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ
ﮏﯾ ﻟﺤﻈﻪ ﺁﻧﮑﻪ ﺑﯽ ﻣﻦ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﯽ ﻧﺸﺴﺖ /
ﺍﻣﺸﺐ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﮐﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﯾﺎﺩﻡ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ . . .

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

ﻣﯿﮕﻦ ﺩﻭﺭﻩ ﺍﺭﺑﺎﺑﯽ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪﻩ
ﭘﺲ ﺗﻮ ﺍﻫﻞ ﮐﺪﻭﻡ ﺗﺒﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﻣﺎ ﻫﻨﻮﺯ
ﻏﻼﻣﺘﯿﻢ !؟

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺭﻭﺯ ﻣﻠﯽ ﮔﻠﻬﺎ ﺳﺖ
“ﺭﻭﺯﺕ ﻣﺒﺎﺭﮎ”
ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺎﻡ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻋﻄﺮ
ﺷﻮﻥ ﺭﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﻔﺮﺳﺖ.

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

ﻗﺪِ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﻧﻤﯿﺮﺳﯿﺪ
ﻏﺮﻭﺭﻡ ﺭﺍ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯾﺖ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺗﺎ ﺑﺮﺳﺪ ، ﺍﻣﺎ ﺑﺎﺯ
ﻫﻢ ﻧﺮﺳﯿﺪ . . .

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

ﮔـﻔـﺖ : ﺑـﮕـﻮ ﺿـﻤـﺎﯾـﺮ ﺭﺍ
ﮔـﻔـﺘـﻢ : ﻣــَﻦ ﻣـَﻦ ﻣـَﻦ ﻣــَﻦ ﻣَــﻦ ﻣــَﻦ
ﮔـﻔـﺖ:ﻓــﻘـﻂ ﻣــﻦ ؟
ﮔـﻔـﺘـﻢ: ﺑـﻘـﯿـﻪ ﺭﻓـﺘـﻪ ﺍﻧـــﺪ . . .

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤ ❤❤❤

ﺩﮔﺮ ﺩﺭﺩ ﺩﻟﻢ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ / ﻣﺴﯿﺮ ﻋﺎﺷﻘﯽ
ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﭼﺸﻢ ﺧﻮﺩ ﺁﻭﺍﺭﻩ ﮐﺮﺩﯼ / ﻧﮕﺎﻫﺖ
ﺩﻭﺭ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ . . .

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

به خاطر من بخند…!
حتی به دروغ…!
گاهی باید به کسی تنفس مصنوعــــــی داد…

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

آنان که روح خویش را برای التیام به دیگران میبخشند …
از همه به خدا شبیه ترند … !!!

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

بـــــه سلامتـــــــــی اونی که آغــــــــوشش

عصــــــر جمــــــعه نداشـــــــت . . . !

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

الاکلنگ را دوست ندارم
که شرط بالا رفتن من ، پایین آمدن تو بود
بیا روی تاب دو نفره بنشینیم…

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤ ❤❤❤

ﺩﻻ ﺩﺭ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺛﺎﺑﺖ ﻗﺪﻡ ﺑﺎﺵ / ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ
ﺭﻩ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﮐﺎﺭ ﺑﯽ ﺍﺟﺮ
ﺩﻟﻢ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻧﺪﯾﺪﻡ ﺭﻭﯼ ﺩﻟﺪﺍﺭ / ﻓﻐﺎﻥ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ
ﺗﻄﺎﻭﻝ ٬ ﺁﻩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺯﺟﺮ . . .

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﮐﺴﯽ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﺎ ﺣﺎﯾﻞ ﻧﯿﺴﺖ
ﺍﻣﺎ ﻧﮕﻬﺖ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﻦ ﻣﺎﯾﻞ ﻧﯿﺴﺖ
ﮔﻔﺘﻢ ﻗﺴﻤﺖ ﺩﻫﻢ ، ﻭﻟﯽ ﻣﯿﮕـﻮ ﯾﻨﺪ
ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﻗﺎﯾﻞ ﻧﯿﺴﺖ . . .

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻏﻤﯽ ﭼﻮﻥ ﻏﻢ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﭼﻪ ﺩﺍﻧﺪ
ﮐﺰ ﺷﻮﻕ ﺗﻮﺍﻡ ﺩﯾﺪﻩ ﭼﻪ ﺷﺐ ﻣﯽﮔﺬﺭﺍﻧﺪ
ﻭﻗﺘﺴﺖ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﭘﺎﯼ ﺩﺭﺁﯾﻢ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﻋﻤﺮ
ﺑﺎﺭﯼ ﻧﮑﺸﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﺠﺮﺍﻥ ﺗﻮ ﻣﺎﻧﺪ . . .

قلب کال من در فصل دست های تو می رسد
فصلی برای تمام رویاها ، دستی برای تمام فصل ها

دنیای آدم برفی ها دنیای ساده ایست
اگر برف بیاد هست ، اگر برف نیاید نیست
مثل دنیای من ، اگر تو باشی هستم ، اگر نباشی …!

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

دل نزد توست گر چه دوری ز برم
جویای توام اگر نپرسی خبرم
خالی نشود خیالت از چشم ترم
در قلب منی اگر چه جایی دگرم

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

هزار کلمه برجای خالی ات ریختم اما پر نشد
به گمانم از جنس بی نهایتی

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

باز دلم یاد شما می کند
یاد همان لطف و صفا می کند
این دل بی کینه همیشه تو را
بر سر سجاده دعا می کند

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

به بند دلت میاویز رخت خاطره ام را، گردبادهای فراموشی حرمت نمی شناسند…

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

عشق یعنی تو مرا می رانی
من به صد حوصله می آیم باز . . .

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

حوصله ی جمع و تفریق ندارم، یه ضرب خرابتم !

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

ﭘﺮ ﺍﺳﺖ ﺧﻠﻮﺗﻢ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﯼ ﺍﻭ /
ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﺎﺯ ﺩﻝ ﮐﻮﭼﮑﻢ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﯼ ﺍﻭ
ﻧﺴﯿﻢ ﺭﻫﮕﺬﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﻫﻢ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻩ /
ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻗﺎﺻﺪﮐﯽ ﻧﺎﻣﻪ ﺑﺎ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﯼ
ﺍﻭ . . .

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

ﻗﻠﺐ ﮐﺎﻝ ﻣﻦ ﺩﺭ ﻓﺼﻞ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯼ ﺗﻮ
ﻣﯽ ﺭﺳﺪ
ﻓﺼﻠﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﻭﯾﺎﻫﺎ ، ﺩﺳﺘﯽ
ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺎﻡ ﻓﺼﻞ ﻫﺎ

ﻋﻠﻢ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺷﮑﺮ ﺩﺭ ﺁﺏ ﺣﻞ
ﻣﯿﺸﻪ.ﭘﺲ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﺭﺍﻩ
ﻧﺮﻭ ﭼﻮﻥ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺗﺮﯾﻦ ﺩﻭﺳﺘﻤﻮ ﺍﺯ
ﺩﺳﺖ ﻣﯽ ﺩﻡ

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

ﮔﺎﻫﯽ ﻣﺜﻞ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﺭﯾﺪ ، ﺯﻧﺪﮔﯽ
ﺑﺨﺸﯿﺪ ، ‌ﻃﺮﺍﻭﺕ ﺩﺍﺩ

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

ﺑﯽ ﺗﻮ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻧﺴﻞ ﺑﺎﺭﺍﻧﻢ ، ﭼﻮﻥ ﺍﺑﺮ
ﺑﻬﺎﺭﺍﻧﻢ ﮔﺮﯾﺎﻧﻢ
ﺑﯽ ﺗﻮ ﻣﻦ ﺑﺎ ﭼﺸﻢ ﮔﺮﯾﺎﻥ ، ﺳﯿﻞ ﻏﻢ
ﺑﺮﺩ ﺁﺷﯿﺎﻧﻢ

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

~~~~~~~~~~~~~~~~~

اینا مورچن فهمیدن تو عسلی میخوان بخورنت!

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

خواستم یه sms توپ برات بفرستم،وسط راه منفجرشد،همه فهمدیدند دوست دارم.

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

بی تو این فاصله ها طاقت من را برده/ساعتم زنگ زده،عقربه هایش مرده/کاش باورکنی ازدوریه تو دلتنگم/این دل خسته ام از دوریه تو پژمرده است

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

ﺟﺎﯾﯽ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﮐﻢ ﻣﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺍﻭﻣﺪﻥ
ﻫﺎ , ﺭﻓﺘﻦ ﻫﺎ , ﺷﮑﺴﺘﻦ ﻫﺎ . . .
ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ یکی ﺑﺎﺷﻪ
یکی ﺑﻤﻮﻧﻪ
ﻧﺮﻩ ، ﻭﺍﺳﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﺑﺎﺷﻪ
ﻣﻦ ﺍﻻﻥ ﺍﻭﻧﺠﺎﻡ … !..… ﺗﻮ ﮐﺠﺎﯾﯽ ؟

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

ﺗﻮ ﺑﺮﻭ …
ﻣﻦ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺭﺍﺣﺖ ﺑﺮﻭﯼ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ :
” ﺑﺎﺷﺪ ! ﺑﺮﻭ ! ﺧﯿﺎﻟﯽ ﻧﯿﺴﺖ ” !!!
ﺍﻣﺎ ﮐﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﻧﺪ . . .
ﺑﯽ ﺗﻮ ﺗﻨﻬﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﻫﺴﺖ ﺧﯿﺎﻝ
ﺗﻮﺳﺖ . . .

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

دوستت دارم چون زیباترین خاطرات منی
اگر نمی رفتی نمی دانستم که دوستت دارم
دوستت دارم چون تنها ترین فکر تنهایی منی
دوستت دارم چون زیباترین رویای خواب منی
دوستت دارم چون زیباترین لحظات زندگی منی
دوستت دارم؛ این تعارف نیست زندگی ِ من است!

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

دوست داشتن تنها چیزیه که نوبتی نیست ، پس خارج از نوبت دوستت دارم

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

زندگی را اشکی بیش نمی دانم ، پس بگذار با اشک چشمانم بنویسم دوستت دارم

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

ای کاش قطره اشکی بودم که بر گونه هایت ، می زیستم تا بدانی چقدر دوستت دارم

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

دوستت دارم نه در هوس، دوستت دارم نه در قفس ، دوستت دارم تا آخرین نفس . . .

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

تنها این کوه است که اگر به او بگویی دوستت دارم ، او نیز بلند فریاد میزند : دوستت دارم

تا چند نظر به روی مهتاب کنم / خود را به هوای دیدنت آب کنم

یک قطعه ی عکس خود برایم بفرست / تا در دل بیقرار خود ، قاب کنم

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

این روزها هوای مرا نداری ، خفه نمیشوی ؟ بی هوای من !

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

من نه سکوت میکنم نه فال عشق از برم / فقط به تو خیره شدم ، من از تو هم ساده ترم
تو خوب میفهمی مرا وقتی پر از بهانه ام / ببین برای ماندنت چقدر عاشقانه ام

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

و خدا خواست که یک عمر نبیند یعقوب

شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد…

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

من که تصویری ندارم درنگاه هیچکس / خوب شد هرگز نبودم تکیه گاه هیچ کس / کاش فنجانی نسازدکوزه گر از خاک من / تا نیفتد در دلم فال نگار هیچ **.

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

فرشته مهربون گفت ازاین دنیا چی میخوای تا برات بیارم؟ گفتم اونی که داره این اس ام اس رو میخونه

گفت: نشد دیگه! قرار نبود همه ی دنیا رو بخوای

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

ایـن شــعرهـــا
بـــرونــد بــه جــهنّم
مــن فقــط
دیــوانـه ی آن لحــظه ام…
که قــــلبت…
زیــــر ســـرم
دسـت و پـــا بزند….

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

تـــو برمی گردی و زندگی را از جایی که پاره شده دوباره به هم می دوزیم
در صندوقِ خاطره ها هنوز نخ برای بخیه زدن هستـــــــــ…!

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

آهاے همیشگے ترینم!
تمام فعل هاے ماضے ام را ببر..
چہ در گذر باشے
چہ نباشے
براے من استمـــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــرارے
خواهے بود..
من هر لحظه تو را صرف مے کنم!

هنوز هم وقتی باران می آید
تنم را به قطرات باران می سپارم
می گویند باران رساناست
شاید دستهای من را هم به دستهای تو برساند

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤  ❤❤❤

پلکهای مرطوب مرا باور کن
این باران نیست که میبارد
صدای خسته ی من است که از چشمانم بیرون می ریزند . . .

❤❤❤ ❤❤❤

گاهی وقتها دلم میخواهد بگویم: من رفتم ؛ باهات قهرم ، دیگه تموم!
دیگه دوستت ندارم …..
وچقدر دلم میخواهد بشنوم: کجا بچه لوس !؟ غلط میکنی که میری …..
مگه دست خودته ؟ رفتن به این راحتی نیست !
اما …. نمیدانم چه حکمتیست که آدمی
همیشه اینجور وقتها میشنود : به جهنم … !!!

۱۳ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۰۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

جملات زیبا,اس ام اس های عاشقانه,جملات عاشقانه

مجموعه جملات و اس ام اس عاشقانه کوتاه اردیبهشت 94,اس ام اس عاشقانه اردیبهشت 94

تو میروی …

اما بدان چیزی عوض نمی شود

پای ما تا ابد گیر است …

من و تو

شریک جرم یک مشت خاطره ایم …

------------------

سر به کدام راه بگذارم از این دلتنگی ؟

راه پیراهنت کاش …


------------------

دل شوریده ام افتاده در بند/ بنالم با دل شوریده تا چند؟

من و یعقوب هر دو گریه کردیم/ من از فرزند مَردُم ، او ز فرزند


------------------

هیچ اتفاقی در این عکس ها خوب نمی افتد

وقتی تو پشت دوربین ایستاده ای


------------------

مهــربــان مــن …

هــر روز بـه خـورشیـد مـی سپـارمـت تـا مبـادا بـه سـایـه غـم گرفتـار شـوی …


------------------

من از تمام دنیـــا …

فقط آن دایـــره ی مشکے چشمـــان تـــو را میخواهم ..،

وقتے که در شفافیتش ……..

بازتاب عکس خـــودم را میبینم …!!!


------------------

روزهای بعد از تو را هرگز نخواهم شمرد

تا همیشه بگویم : همین دیروز بود…


------------------

تو … تکه ای از من نیستی ،

تمام منی …

نباشی تمام میشوم…


------------------

خـــراب شــود

کــافه ای که عــطرت را سِـــرو می کنــد

” هنــوز “


------------------

دست نخورده ترین احساساتم را

براى روز مباداى عشق تو در دلم احتکار کرده ام…


------------------

آغوش گرمم باش…

بگذار فراموش کنم لحظه هایى را که در سرماى بى کسى لرزیدم


------------------

تاریک باد…

خانه ی مردی که…

نمی جنگد برای زنی که دوستش دارد!

------------------

بالاتر از عشق عادت است …

هیچگاه کسی را که به تو عادت کرده ” رها نکن “

------------------

بی “تو”

حتی “باران” هم

بوی تشنگی میدهد….

------------------

دنیای بدون تو

شباهت عجیبی با این غروب های لعنتی دارد

دلگـــــــــــــــــــــــــیر ، دلگـــــــــــــــــــــــــیر ، دلگـــــــــــــــــــــــــیر

۱۳ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

جملات عاشقانه و خالص

per (14)

تو اگر مال من بودی
می نشستم گوشه ای
آرزوهایت را یک به یک
به روی کاغذ می آوردم
تا روزی آنان را برآورده کنم
آخر آرزوهای تو آرزوهای من است ..!
تو اگر مال من بودی
به جای تو بغض می کردم و اشک می ریختم
دلم می خواست
همیشه صدای خنده هایت را بشنوم
تو اگر مال من بودی
هر روز عشق را به خانه می آوردم
تا عاشقی را از یاد نبرم
به راستی
چه می شد اگر تو مال من بودی …


pm-love

سلام به همراهان ِ خاص ِ سه علی سه :idea:

سال ۹۳ هم کم کم داره تموم میشه و میره :|

امیدوارم سال جدید براتون پر از خاطرات قشنگ باشه :x

سری جدید دل نوشته های ناب عاشقانه تقدیم به شما که خیلی عشقید :) ;)

اگر نماینده مجلس بودم
طرح آمدنت را تقدیم میکردم
مطمعن باش تصویب میشد
آخ!
تو مجبور بودی که بیایی . . !
.
.
.
برای من که کبوتری عاشق و سرگردانم؛
بیا و بام شو…”
اصلا بیا و دام شو…”
.
.
.
گفته بودی
شعری برای تو بگویم
چه بگویم؟!
تو خودِ شعری
شاعرت
خداست
و من
خواننده ی پروپاقرصِ مجموعه‌ی چشم‌های تو …
“فاضل ترکمن”
.
.
.
چـهـار فصــل کــه حــرفـــه …
فصــل پنجمـــی هســت بــه نـــام تــــــــو ،
به هوای تــــــــو … ♥
.



per3 (12)

دست های تو
تمام دنیای من است
و من همین حالا
تمام دنیا را توی دست هایم دارم
من دیگر هرگز
دلتنگ اشک هایم نخواهم شد
تو مثل باد
تمام قاصدک هایم را
که به شاخه درخت گیر کرده بود
رها کردی …


n-ax (1)

با تو بودن ، با تو موندن ، با تو رفتن آرزومه !
هر جا باشی ، هر جا باشم ، دیدن تو آرزومه !



per2 (1)

چتر نمی خواهد این هوا؛
تو را می خواهد …



1

از همه جا بوی مهر می آید،
از سمت تو بوی بی مهری



2

ﺗﻤﺎﻡِ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺧﻼﺻﻪ ﺷﻮﺩ ﺩﺭ ﯾﮏ ﭼﻬﺎﺭﺩﯾﻮﺍﺭﯼ
ﭘﺮ ﺍﺯ ﮔﻠﺪﺍﻥ ﻭ ﻋﻄﺮ ﻭ ﻋﺸﻖ …
ﺗﻤﺎﻡِ ﺧﻮﺷﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺧﻼﺻﻪ ﺷﻮﺩ
ﺩﺭ ﺻﺪﺍﯼِ ﭘﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﭘﻠﻪ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺳﻤﺖِ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ
ﻭ ﺩﺧﺘﺮﮐﯽ ﮐﻪ ﭘﺸﺖِ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺑﺎﺭِ ﺩﯾﮕﺮ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﯾﻨﻪ ﺑﺮﺍﻧﺪﺍﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﯾﮏ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﻭ ﺑﯽ ﺁﻧﮑﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮِ ﺯﻧﮓِ ﺩﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ …
ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﺷﺘﯿﺎﻕِ ﺩﯾﺪﻥِ ﭼﺸﻤﻬﺎﯼِ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻭ ﯾﮏ ﺧﺴﺘﻪ ﻧﺒﺎﺷﯿﺪ
ﺍﺯ ﺯﺑﺎﻥِ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻓﮑﺮﺵ ﺗﻤﺎﻡِ ﻣﺴﯿﺮ ﺭﺍ ﻣﯿﺎﻥ ﺑُﺮ ﺯﺩﻩ ﺍﯼ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﮔﺮ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﺶ ﮐﻢ ﺭﻧﮓ ﺷﺪ
ﺗﻮ ﺑﺠﺎﯼِ ﺍﻭ ﺑﺨﻨﺪﯼ ﺗﺎ ﺧﺪﺍ ﻓﺮﺩﺍﯾﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﮐﻤﺎﻧﯽ ﮐﻨﺪ …
ﻋﺎﺩﻝ ﺩﺍﻧﺘﯿﺴﻢ

.

.

.

.

3

در این پاییز،
باران،
سرما،
و مرور خاطرات،
هزاران بار بیشتر می خواهمت …
فریبا فوقانی

.

.

.

.

4

موی تو نیست ریخته بر روی شانه هات
هاشور شاعرانه ی شب بر سپیده هاست
حامد عسکری

.

.

.

.

5

تکه ای از من نیستی .!
تمام منی، نباشی تمام میشوم …

.

.

.

.

6

پیشرفت من تویی!
که میگذاری هر لحظه بیشتر
عاشقت شوم!

.

.

.

.

7

مهم نیست که آخرین زلزله زندگی ات چند ریشتر بود …
مهم نیست که در آن زلزله چه چیزهایی از دست دادی!
مهم این است که دوباره از نو بسازی:
جهانت را …
زندگی ات را …
باورت را …
“مهم شروع دوباره است”

.

.

.

.

8

تمام مردها را
جلوی گلوله‌ها فرستادی
فرمانده!
حالا بگو
برای پس گرفتنِ آغوشی که
تمام وطنم بود
به کجا لشگر بکشم؟
نسرین رضایی

.

.

.

.

9

روزای خوب
به خاطرات خوب تبدیل می شوند،
و روزهای بد به درس های خوب …

.

.

.

.

10

وقتی می خواهی بروی
آسمان صاف است
راه ها هموار
ترن ها مرتب سوت می کشند
همینطور کشتی
اما وقتی می خواهی بیایی
دریاها طوفانی می شوند
آسمان ها ابری
راه های زمینی را برف می بندد
رسول یونان

.

.

.

.

11

کاش وقتی بچه هامون مدرسه میرن بهشون بگیم …
عزیزم، من نمی خوام تو بهترین باشی
من فقط می خوام تو خوشبخت باشی
اصلا مهم نیست همیشه نمره هاتو ۲۰ بگیری
جای ۲۰ می تونی ۱۶ بگیری
اما از دوران مدرسه و کودکیت لذت ببری
از “ترین” پرهیز کن …
خوشبختی جایی هست که خودت رو با کسی مقایسه نکنی
حتی نخواه خوشبخت ترین باشی
بخواه که خوشبخت باشی و برای این خواستت تلاش کن .. همین
من فکر میکنم از وقتی به دنبال پسوند “ترین” رفتیم،
خوشبختی از ما گریخت …
از ۱۹/۷۵ لذت نبردیم چون یکی ۲۰ شده بود …
از رانندگی با پراید لذت نبردیم چون ماشینای مدل بالاتری تو خیابون بود
از بودن کنار عشقمون لذت نبردیم
چون مدرک تحصیلی و پول توی جیبش کمتر از خیلی های دیگه بود
می خوام بگم خیلی از ما فقط به “بهترین، بیشترین و بالاترین” چسبیدیم
و نتیجه این نسل های افسرده و همیشه گریان شد …
شاید لازمه تغییر جهت بدیم
یا حداقل اجازه ندیم نحسیِ “ترین” دامن بچه هامون رو بگیره …
کم باشید اما کمترین نباشید!
و همینطور زیاد باشید اما زیاد ترین نباشید!
و همیشه شاکر باشید و قانع!

.

.

.

.

12

یه چیزهایی هست که آدم دوست داره فقط با یه نفر داشته باشه…
با یه نفر که اهلش باشه، حالا بگو در حد یه چایی خوردن …
با اهلش که باشی، دلت هم اهل میشه. حالت رو به راه میشه…
دو تا اهل که با هم باشن، ریزترین چیزا هم از دستشون در نمیره…
ریزهای همدیگر رو پیدا می کنن
و به هم گِره اش میزنن، اگه نااهلش بیاد گِره باز می شه …
سیلویا پلات

.

.

.

.

13

یه چیزی همیشه یادت باشه
لطف مکرر میشه حق مسلم!
بیش از حد لطف نکن …

.

.

.

.

14

از آدم‌های پر توقع فاصله بگیر
اینها مقیاست را به هم می‌زنند
و حرمت مهرت را می‌شکنند
چون آنها حافظه ضعیفی دارند
و خوبیها را زود فراموش می‌کنند
محمود دولت آبادی

.

.

.

.

15

مادربزرگم می‌گوید:
قلب آدم نباید خالی بماند
اگر خالی بماند، ‌مثل گلدان خالی زشت است و آدم را اذیت می‌کند
۱۳ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۴۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

اعترافات خنده د ا ر

سری جدید اعترافات باحال و خنده دار

 اعتراف می کنم که: موقع رانندگی تو میدون داشتم می پیچیدم که یکی خیلی بد پیچید جلوم. منم عصبانی شدم داد زدم: بیا، یهو بیا تو خیابون! هنوزم نمی دونم چی می خواستم بارش کنم که این رو گفتم: بنده خدا هنگ کرده بود.

 

 اعتراف می کنم که: بچه که بودم وقتی فیلم می دیدم، همش با خودم می گفتم چرا هرکی از جلو تیر می خوره، از پشت می افته؟ یعنی روی سمتی که تیر خورده نمی افته. با خودم می گفتم لابد نمی خوان بیشتر تیر بره تو تنشون و دردشون بگیره دیگه…

 

 اعتراف می کنم که: دوستم زنگ زد خونمون گفت علیرضا امروز میای سر کار؟ گفتم نه شهرستانم! بعدش فهمیدم چه گندی زدم چون به خونه زنگ زده بود نه موبایل!

 

 اعتراف می کنم که: بچه بودم یه کارتون نشون می داد که مورچه زیره فیله یه سوزن می زاره و فیله میره هوا. منم زیره یه بنده خدایی سوزن گذاشتم که بره هوا، جیغ زد ولی متاسفانه نرفت هوا!

اعتراف می کنم که: من بودم که روی صندلی معلم کلاس پنجم پونیز و آدامس می چسبوندم، من بودم که همه گچ های پای تخته رو می پیچوندم، من بودم که وقتی یه کلاس خالی گیر می آوردم با گچ روی دیوارهاش برای معلم ها و مدیر و ناظم فحش می نوشتم. من بودم که می رفتم دستشویی مدرسه تمام شیرهای آب رو تا ته باز می کردم و در می رفتم، من بودم که زمستون ها به شوفاژهای کلاس ویکس می مالیدم که حال همه بهم بخوره و کلاس تعطیل بشه…

 

اعتراف می کنم که: همین که چشم مامانم رو دور می دیدم، هرچی تور و پارچه خوشگل داشتیم اعم از سفید و سبز و سرخابی جمع می کردم. یه لحاف کوچولو هم داشتم خیلی خوشگل بود. بعد می رفتم تو اتاق همه این ها رو با هم می انداختم روی سرم، کلی حال می کردم که مثلا عروس شدم. اون زیر از گرما و کمبود اکسیژن خفه می شدم. می اومدم بیرون نفس می گرفتم، بعد دوباره به عروس بودنم ادامه می دادم! مامانم که وضع رو اینجوری دید یه لباس به اصطلاح عروس واسم خرید…

 

اعتراف می کنم که: بچه که بودم دوس داشتم ۲۰ قلو دختر داشته باشم!

 

 اعتراف می کنم که: بچه که بودم هدیه روز مادر به مامانم شناسنامش رو دادم. با این توضیح که توی تموم برگه هاش نقاشی کشیده بودم که خوشحال شه!

 

اعتراف میکنم بچه که بودم یه بار با آجر زدم تو سر یکی از بچه های اقوام , تا ببینم دور سرش از اون ستاره ها و پرنده ها می چرخه یا نه!!!!!
    تازه هی چند بارم پشت سر هم این کار و کردم , چون هر چی می زدم اتفاقی نمی افتاد!!!!

 
 چند روز پیش دختر خالم گوشیشو خونمون جا گذاشته بود … بهش اس ام اس(!) زدم گوشیتو جا گذاشتی!!!!!!!

 

اعتراف میکنم دوران راهنمایی روز معلم همه تخم مرغ آورده بودن که توش پر گل بود منم یه تخم مرغ خام آورده بودم که بزنم بخندیم! معلم اومد داخل همه سرو صدا کردن و شادی کردن تخم مرغارو میزدن به تخته منم این وسط تخم مرغو زدم به تخته ! ترکید رو تخته پاشید همه جا ، رو لباس معلمم ریخت ! سریع گفت کی بود ؟!!؟ هیچکی هیچی نگفت با این که میدونستن کار منه خلاصه از ته کلاس ۴ – ۵ نفر شلوغو آورد بیرون زدشون ولی نگفتن کار من بود ! چون شاگرد زرنگیم بودم معلمه شک نمیکرد بهم !وقتی از کلاس اومدیم بیرون تا دو کیلومتر به صورت چهار نعل فرار کردم آخرم سر کوچه گرفتن زدنم !

 

اعتراف می کنم معلم دوم دبستانم می گفت املا ها رو خودتون بنویسید که من با دوربین مخفیا می بینم کی به حرفام گوش می ده …ازون روز کار من شده بود گشتن سوراخ سمبه های خونه و سوال های مشکوک از مامان بابام:امروز کی اومد؟ کی رفت؟ به کودوم وسیله ها دست زد؟بیشترم به دریچه کولر شک داشتم

 

اعتراف می کنم وقتی داداشم دو ماهش بود خندون رفتم تو آشپزخونه، مامانم گفت نارنگیتو خوردی؟ گفتم آره، تازه به آرشم دادم!بیچاره مامانم بدو بدو رفت نارنگی رو از حلقش کشید بیرون!

 

  اعتراف می کنم کلاس اول دبستان بودم تحت تاثیر این حرفا که نباید به غریبه آدرس خونتون رو بدید، روز اول به راننده سرویس آدرس اشتباهی دادم و از یه مسیری الکی تا خونه پیاده رفتم و تازه فرداش موقعی که سرویس دنبالم نیومد تازه شاهکارم معلوم شد برای خانواده

 

اعتراف میکنم چند ماه پیش تو شرکت بودم سر کارام یهو مدیر عامل از تو اتاق خودش گفت: امیــــــــــــــــــر جووون…بلند گفتم جانم؟ گفت خیلی میخوامـــت….گفتم منم همینطور….گفت پیش ما نمیای؟؟؟؟ گفتم چرا..حمتاً..از پشت میزم بلند شدم برم تو اتاقش..به در اتاقش که رسیدم دیدم داره تلفن حرف میزنه با امیر دوستش و من از شدت ضایگی دیوارو گاز گرفتم

۱۲ خرداد ۹۴ ، ۱۲:۳۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

چتری چنین میانه میدانم آرزوست

بهترین داستان‌های جهان با موضوعیت چتر!
چتری چنین میانه میدانم آرزوست
گشتی در بهترین داستان‌های چتری تاریخ ادبیات در این روزهای پاییزی
چند ماه پیش گاردین فهرستی از داستان‌های چتری تاریخ ادبیات را معرفی کرد. داستان‌هایی از نویسنده‌های تاریخ ادبیات که در آنها چتر به عنوان یکی از شخصیت‌های داستان اهمیت دارد. شخصیتی که حرف نمی‌زند، راه نمی‌رود، عاشق نمی‌شود اما تا دلتان بخواهد ماجراها پیش می‌آورد. چترها همیشه وقت آدم‌های داستان را به اندازه کافی می‌گیرند.
 
آنها خراب می‌شوند، جا می‌مانند، اشتباهی دست کس دیگری می‌افتند، گم می‌شوند و هزار و یک ماجرای دیگر. ماجراهایی که حالا با فصل پاییز  و باران‌هایش ممکن است برای شما هم اتفاق بیفتد. کسی چه می‌داند، شاید در یک بعد از ظهر پاییزی چترتان را در کافه ای جا بگذارید و آن وقت، وقتی به سراغش می‌روید، اتفاق‌هایی برایتان بیفتد که حتی فکرش را هم نمی‌کردید.

آمریکا/ کافکا در نیویورک
کافکا هیچ وقت پایش را هم در آمریکا نگذاشت. وقتی هم که به سرش زد تا رمانی بنویسد که داستانش در آمریکا و نیویورک می‌گذرد، اعتماد به نفسش را از دست نداد و برای فضاسازی داستانش از فیلم‌های مستند و سفرنامه‌ها و زندگینامه‌ها استفاده کرد. داستان «آمریکا» درباره دختر جوانی است که از دست صاحبکارش سوار کشتی می‌شود و به نیویورک فرار می‌کند. او سوار کشتی می‌شود و چترش را در جایی در کشتی گم می‌کند. بعد همین طور که کشتی را برای چتر نه چندان باکلاس اش زیر و رو می‌کند، با مسوول سوخت کشتی آشنا می‌شود. کاپیتان هم که هیچ دل خوشی از این آقا ندارد تا می‌تواند برای آنها دردسر درست می‌کند.

افسانه نارنیا/ سفر با چتر
همه چیز  از یک کمد پر از لباس در یکی از اتاق‌های خانه پرفسوری نیمه دیوانه شروع می‌شود. لوسی به همراه پیتر، سوزان و ادموند در شلوغ پلوغی‌های جنگ جهانی دوم به خانه ای در اطراف لندن فرستاده می‌شوند. بعد از اینکه آنها این کمد را پیدا می‌کنند، از طرف آن پای شان به دنیایی به نام «نارنینا» باز می‌شود؛ دنیای جادویی که حیوان‌ها در آن به زبان آدمیزاد حرف می‌زنند.

 
وقتی لوسی برای اولین بار وارد دنیای نارنینا می‌شود، جانوری به نام آقای «تامنوس فان» را می‌بیند که چتری دستش گرفته است. تامنوس همان پوزیشن را با چترش می‌گیرد که یک آدم معمولی، و از لوسی می‌خواهد تا با او و همسرش در غارشان نان تست بخورد. او به لوسی می‌گوید: «هی دختر خانوم! اگر بازوی من رو بگیری من هم می‌تونم چتر را بالای سر هر دوتایی مون بگیرم…» و بعد از این، داستان با ماجراهای جادویی اش شروع می‌شود.

رابینسون کروزوئه/ چتری برای بیست و هشت سال
پدر قصاب دنیل دیفو هیچ فکرش را نمی‌کرد روزی سر و کار پسرش با کتاب و قلم و انتشارات بیفتد و از این راه هم نان بخورد. دیفو شاعر، نویسنده و روزنامه نگار انگلیسی بود که با وجود اینکه پدرش چندان آهی در بساط نداشت تا خرج مدرسه پسر را بدهد، به مدرسه مذهبی رفت. وقتی از آنجا فارغ شد، کار تجارت را شروع کرد. بعد از آن بود که به اسپانیا، فرانسه، ایتالیا و آلمان سفر کرد و تا توانست پول به جیب زد. بعد از آن هم به لندن برگشت ازدواج کرد و صاحب هفت تایی دختر و پسر شد.

 
حالا دیفو پیرمردی شصت ساله بود که تصمیم گرفت دست به قلم شود و رابینسون کروزوئه را از روی داستان زندگی مردی به نام سلکرک بنویسد. مردی که ماجرای زندگی اش در جزیره ای دورافتاده، هیجان انگیزترین داستان روز انگلستان بود. دیفو اسم رفیق دوران مدرسه اش «کروزوئه» را روی رمانش گذاشت و آن را شبیه یک خودزندگینامه نوشت. کروزوئه بعد از رسیدن به جزیره اولین کاری که می‌کند یک چتر با سایبان برای خودش دست و پا می‌کند. چتری که تا بیست و هشت سال، خانه اصلی او در جزیره می‌شود.

وینی پو/ خوشمزه ترین خرس دنیا
وقتی اولین بار کتاب داستان «پو» روی پیشخوان کتابفروشی‌ها آمد، خود میلن هم فکرش را نمی‌کرد که بعدها به چندین زبان دنیا ترجمه شود و والت دیسنی پرطرفدارترین کارتون کودکان را از روی آنها بسازد. «وینی پو» ماجرای خرس قطبی بامزه و شکمویی است که میلن آن را برای سرگرم کردن پسرش نوشت. پو، عروسک خرسی ای است به اسم «ادوارد خرسه» که همه جا خودش را «وینی پو» معرفی می‌کند.

 
پو هر روز از صاحبش کریستفر می‌خواهد تا داستانی برای او تعریف کند. چتر پو یکی از دوست داشتنی‌ترین چترهای داستانی است. او همان طور که به دنیال عسل خودش از این طرف جنگل به آن طرف جنگل می‌کشاند، مدام چترش را اینجا و آنجا، جا می‌گذرارد اما پو هیچ وقت زحمتی برای پیدا کردن چترش به خودش راه نمی‌دهد. چتر به همان خودبخودی که گم شده، دست آخر به همان خودبخودی هم پیدا می‌شود. بیشتر مواقع هم پو از چترش برای فراری دادن زنبورهای عسل استفاده می‌کند.

داستان‌های پدر براون/ دردسرهای چتری
جی.کی چسترسون از آن نویسنده‌هایی است که خیلی زود کشف شد. چسترسون شانزده ساله بود که با نوشتن نقدهای تند و تیز در مجله ای به عنوان منتقد ادبی شروع به کار کرد. چسترسون «داستان‌های پدر براون» را وقتی در خانه ییلاقی دورافتاده اش بود، نوشت.

 
آن موقع با کشیشی به نام «اوکانر» آشنا شد و شخصیت او را محور «داستان‌های پدر براون» کرد. «پدر براون» مرد مورد اطمینان محل است و همه او را به عنوان «کشیش کارآگاه» می‌شناسند. براون مثل همه کشیش‌ها لباس سفید بلند می‌پوشد، کلاه بزرگی سرش می‌گذارد و چتر دسته بلندی هم با خودش این طرف و آن طرف می‌برد. چتری که در داستان‌ها حسابی برای پدر-کارآگاه دردسر درست می‌کند.

مارتین چزل ویت/ گاهی به آسمان ابی نگاه کن
هیچ نویسنده ای به خوبی دیکنز، لندن قرن نوزدهم را توصیف نکرد. دیکنز تا توانست داستان آدم‌های بدبخت بیچاره لندن را که لابه لای اشرافی‌های خوشگذران زندگی می‌کردند، تعریف کرد. حال و هوای داستان «مارتین چزل ویت» هم دست کمی ‌از بقیه داستان‌های دیکنز ندارد. داستان، ماجرای قابله ای نه چندان خوش قیافه به نام «خانم گمپ» است که همیشه چتری رنگ و رو رفته بالای سرش می‌گیرد.

 
خانم گمپ هر روز چترش را تمیز می‌کند و وقتی مطمئن شد حسابی برقش انداخته، آن را با فیگور یک خانم اشرافی قرن نوزدهم انگلستان بالای سرش می‌گیرد و راه می‌افتد توی خیابان‌های لندن. تا اینکه بالاخره یک روز چتر را کنار می‌زند و نگاهی هم به آسمان آبی می‌اندازد. داستان دیکنز باعث شد انگلیسی‌ها تا مدت‌ها به جای «چتر» کلمه «گمپ» سر زبان‌هایشان بیفتد. اما از آنجایی که تقریبا از همه داستان‌های دیکنز اقتباس سینمایی شده، از این رمان هم یک سریال به همین نام ساخته شد که دو، سه باری از همین تلویزیون خودمان هم پخش شد
۱۲ خرداد ۹۴ ، ۱۲:۳۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

داستان های عاشقانه و ...


دنیایی دیگر ...

وقتی خیلی کوچک بودم اولین خانواده ای که در محلمان تلفن خرید ما بودیم .

هنوز جعبه قدیمی و گوشی سیاه و براق تلفن که به دیوار وصل شده بود

به خوبی در خاطرم مانده .

قد من کوتاه بود و دستم به تلفن نمی رسید ولی هر وقت که مادرم با تلفن حرف میزد

می ایستادم و گوش می کردم و لذت می بردم .

بعد از مدتی کشف کردم که موجودی عجیب در این جعبه جادویی

زندگی می کند که همه چیز را می داند .

اسم این موجود " اطلاعات لطفا "

بود و به همه سوال ها پاسخ می داد .

ساعت درست را می دانست و شماره تلفن هر کسی را به سرعت پیدا می کرد .

بار اولی که با این موجود عجیب رابطه بر قرار کردم روزی بود که مادرم به دیدن همسایه

مان رفته بود . رفته بودم در زیر زمین و با وسایل نجاری پدرم بازی می کردم که با چکش

کوبیدم روی انگشتم .

دستم خیلی درد گرفته بود ولی انگار گریه کردن فایده نداشت چون کسی

در خانه نبود که دلداریم بدهد .

انگشتم را کرده بودم در دهانم و همین طور که میمکیدمش

دور خانه راه می رفتم . تا اینکه به راه پله رسیدم و چشمم به تلفن افتاد !

فوری رفتم و یک چهار پایه آوردم و رفتم رویش ایستادم .

تلفن را برداشتم و در دهنی تلفن که روی جعبه بالای سرم بود گفتم اطلاعات لطفا .

صدای وصل شدن آمد و بعد صدایی واضح و آرام در گوشم گفت : اطلاعات .

انگشتم درد گرفته ... حالا یکی بود که حرف هایم را بشنود ، اشک ها یکهو سرازیر شد .

پرسید مامانت خانه نیست ؟

گفتم که هیچکس خانه نیست .

پرسید خونریزی داری ؟

جواب دادم : نه ، با چکش کوبیدم روی انگشتم و حالا خیلی درد دارم .

پرسید : دستت به جا یخی میرسد ؟

گفتم که می توانم درش را باز کنم .

صدا گفت : برو یک تکه یخ بردار و روی انگشتت نگه دار .

یک روز دیگر به اطلاعات لطفا زنگ زدم .

صدایی که دیگر برایم غریبه نبود گفت : اطلاعات .

پرسیدم تعمیر را چطور می نویسند ؟ و او جوابم را داد .

بعد از آن برای همه سوال هایم با اطلاعات لطفا تماس می گرفتم .

سوال های جغرافی ام را از او می پرسیدم و او بود که به من گفت آمازون کجاست .

سوال های ریاضی و علومم را بلد بود جواب بدهد . او به من گفت که باید به قناریم که

تازه از پارک گرفته بودم دانه بدهم .

روزی که قناری ام مرد با اطلاعات لطفا تماس گرفتم و داستان غم انگیزش را برایش

تعریف کردم . او در سکوت به من گوش کرد و بعد حرف هایی را زد که عموما بزرگتر ها

برای دلداری از بچه ها می گویند . ولی من راضی نشدم .

پرسیدم : چرا پرنده های زیبا که خیلی هم قشنگ آواز می خوانند و خانه ها را پر از

شادی می کنند عاقبت شان اینست که به یک مشت پر در گوشه

قفس تبدیل می شوند ؟

فکر می کنم عمق درد و احساس مرا فهمید ، چون که گفت :

عزیزم ، همیشه به خاطر داشته باش که دنیای دیگری هم هست که می شود در آن آواز

خواند و من حس کردم که حالم بهتر شد .

وقتی که نه ساله شدم از آن شهر کوچک رفتیم ...

دلم خیلی برای دوستم تنگ شد . اطلاعات لطفا متعلق به آن جعبه چوبی قدیمی بر

روی دیوار بود و من حتی به فکرم هم نمی رسید که تلفن زیبای خانه جدید مان را

امتحان کنم .

وقتی بزرگتر و بزرگتر می شدم ، خاطرات بچگیم را همیشه دوره می کردم .

در لحظاتی از عمرم که با شک و دودلی و هراس درگیر می شدم ،

یادم می آمد که در بچگی چقدر احساس امنیت می کردم .

احساس می کردم که اطلاعات لطفا چقدر مهربان و صبور بود که

وقت و نیرویش را صرف یک پسر بچه می کرد ...

سال ها بعد وقتی شهرم را برای رفتن به دانشگاه ترک می کردم ،

هواپیمایمان در وسط راه جایی نزدیک به شهر سابق من توقف کرد .

ناخوداگاه تلفن را برداشتم و به شهر کوچکم زنگ زدم : اطلاعات لطفا !

صدای واضح و آرامی که به خوبی میشناختمش ، پاسخ داد اطلاعات .

ناخوداگاه گفتم می شود بگویید تعمیر را چگونه می نویسند ؟

سکوتی طولانی حاکم شد و بعد صدای آرامش را شنیدم که می گفت :

فکر می کنم تا حالا انگشتت خوب شده .


خندیدم و گفتم : پس خودت هستی ، می دانی آن روز ها چقدر برایم مهم بودی ؟

گفت : تو هم میدانی تماس هایت چقدر برایم مهم بود ؟ هیچوقت بچه ای نداشتم

و همیشه منتظر تماس هایت بودم .

به او گفتم که در این مدت چقدر به فکرش بودم . پرسیدم آیا می توانم هر بار که به اینجا

می آیم با او تماس بگیرم ؟

گفت : لطفا این کار را بکن ، بگو می خواهم با ماری صحبت کنم .

سه ماه بعد من دوباره به آن شهر رفتم .

یک صدای نا آشنا پاسخ داد : اطلاعات

گفتم که می خواهم با ماری صحبت کنم .

پرسید : دوستش هستید ؟

گفتم : بله یک دوست بسیار قدیمی .

گفت : متاسفم ، ماری مدتی نیمه وقت کار می کرد چون سخت

بیمار بود و متاسفانه یک ماه پیش درگذشت .


قبل از اینکه بتوانم حرفی بزنم گفت : صبر کنید ،

ماری برای شما پیغامی گذاشته ،

یادداشتش کرد که اگر شما زنگ زدید برای تان بخوانم ، بگذارید بخوانمش .

صدای خش خش کاغذی آمد و بعد صدای ناآشنا خواند :


به او بگو که دنیای دیگری هم هست که می شود در آن آواز خواند ...

خودش منظورم را می فهمد ...



یک روز زندگی

دو روز مانده به پایان جهان تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است ،

تقویمش پر شده بود و تنها دو روز ، تنها دو روز خط نخورده باقی بود .


پریشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روز های بیشتری از خدا بگیرد ،

داد زد و بد و بیراه گفت ، خدا سکوت کرد ،

جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت ، خدا سکوت کرد ،

آسمان و زمین را به هم ریخت ، خدا سکوت کرد .

به پر و پای فرشته ‌و انسان پیچید ،

خدا سکوت کرد ، کفر گفت و سجاده دور انداخت ،

خدا سکوت کرد ، دلش گرفت و گریست و به سجده افتاد ،

خدا سکوتش را شکست و گفت : "

عزیزم ، اما یک روز دیگر هم رفت ،

تمام روز را به بد و بیراه و جار و جنجال از دست دادی ،

تنها یک روز دیگر باقی است ، بیا و لااقل این یک روز را زندگی کن . "

لا به لای هق هقش گفت : " اما با یک روز .... با یک روز چه کار می توان کرد ؟ ... "

خدا گفت : " آن کس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند ،

گویی هزار سال زیسته است و آنکه امروزش را در نمی‌ یابد

هزار سال هم به کارش نمی‌ آید " ،

آنگاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ریخت و گفت :

" حالا برو و یک روز زندگی کن . "

او مات و مبهوت به زندگی نگاه کرد که در گودی دستانش می‌ درخشید ،

اما می ‌ترسید حرکت کند ، می ‌ترسید راه برود ،

می ‌ترسید زندگی از لا به لای انگشتانش بریزد ، قدری ایستاد ،

بعد با خودش گفت : " وقتی فردایی ندارم ، نگه داشتن این زندگی چه فایده ‌ای دارد ؟

بگذارد این مشت زندگی را مصرف کنم . "

آن وقت شروع به دویدن کرد ، زندگی را به سر و رویش پاشید ،

زندگی را نوشید و زندگی را بویید ، چنان به وجد آمد که دید می‌ تواند تا ته دنیا بدود ،

می تواند بال بزند ، می ‌تواند پا روی خورشید بگذارد ، می تواند ....


او در آن یک روز آسمان خراشی بنا نکرد ، زمینی را مالک نشد ،

مقامی را به دست نیاورد ، اما ....

اما در همان یک روز دست بر پوست درختی کشید ،

روی چمن خوابید ، کفش دوزدکی را تماشا کرد ،

سرش را بالا گرفت و ابر ها را دید و به آنهایی که او را نمی ‌شناختند ،

سلام کرد و برای آنها که دوستش نداشتند از ته دل دعا کرد ،

او در همان یک روز آشتی کرد و خندید و سبک شد ،

لذت برد و سرشار شد و بخشید ، عاشق شد و عبور کرد و تمام شد .

او در همان یک روز زندگی کرد . فردای آن روز فرشته ‌ها در تقویم خدا نوشتند :

" امروز او درگذشت ، کسی که هزار سال زیست ! "

زندگی انسان دارای طول ، عرض و ارتفاع است ؛

اغلب ما تنها به طول آن می اندیشیم ،

اما آنچه که بیشتر اهمیت دارد ، عرض یا چگونگی آن است . امروز را از دست ندهید ،

آیا ضمانتی برای طلوع خورشید فردا وجود دارد !؟



ماجرای یک خواستگاری جالب....



بعد از این که مدت ها دنبال دختری با وقار و با شخصیت گشتیم که هم

خانواده ی اصیل و مؤمنی داشته باشد و هم حاضر به ازدواج با من باشد ،

بالاخره عمه ام دختری را به ما معرفی کرد .

وقتی پرسیدم از کجا می داند این دختر همان کسی است

که من می خواهم ، گفت : راستش توی تاکسی دیدمش .

از قیافه اش خوشم آمد . دیدم همانی است که تو می خواهی .

وقتی پیاده شد ، من هم پیاده شدم و تعقیبش کردم .

دم در خانه اش به طور اتفاقی بابایش را دیدم که داشت

با یکی از همسایه ها حرف می زد .

به ظاهرش می خورد که آدم خوبی باشد .

خلاصه قیافه ی دختره که حسابی به دل من نشسته بود ، گفتم : من هر طور شده این

وصلت را جور می کنم .

ما وقتی حرف های محکم و مستدل عمه مان را شنیدیم . گفتیم :

یا نصیب و یا قسمت ! چه قدر دنبال دختر بگردیم ؟ از پا افتادیم ،

همین را دنبال می کنیم . ان شاء الله خوب است . این طوری شد که رفتیم به

خواستگاری آن دختر .

پدر دختر پرسید : آقازاده چه کاره اند ؟


- دانشجو هستند .


- می دانم دانشجو هستند . شغلشان چیست ؟


- ما هم شغلشان را عرض کردیم .


- یعنی ایشان بابت درس خواندن پول هم می گیرند .

 

- نخیر ، اتفاقاً ایشان در دانشگاه آزاد درس می خوانند :

به اندازه ی هیکلشان پول می دهند .


- پس بیکار هستند .


- اختیار دارید قربان ! رشته ایشان مهندسی است . قرار است مهندش شوند

پدر دختر بدون این که بگذارد ما حرف دیگری بزنیم گفت :

ما دختر به شغل نسیه نمی دهیم . بفرمایید ؛

و مؤدبانه ما را به طرف در خانه راهنمایی کرد .


عمه خانم که می خواست هر طور شده دست من و آن دختر را بگذارد توی دست هم ،

آن قدر با خانواده ی دختر صحبت کرد تا بالاخره راضی شدند .

فعلاً به شغل دانشجویی ما اکتفا کنند ،

به شرط آن که تعهد کتبی بدهیم بعد از دانشگاه حتماً برویم سرکار ،

این طوری شد که ما دوباره رفتیم خواستگاری .

پدر دختر گفت : و اما ... مهریه ، به نظر من هزار تا سکه طلا ...



خانه ای به وسعت یک شهر.....

خانه ای به وسعت یک شهر


مرد نشسته بود ...


زن میگفت : اینطوری خونمون خیلی دلباز تره ...


مرد نشسته بود روی مبل ...


زن میگفت : در ضمن ... من همیشه دوست داشتم یه خونه بزرگ داشته باشم ...


ااندازه کل محله ... یا اصلا اندازه کل شهر ..


.مرد نشسته بود روی مبل و خیره شده بود ..


زن میگفت : نظرت چیه مبل و بذاریم کنار تیر برق ...


مرد نشسته بود روی مبل و خیره شده بود


به حکم تخلیه...



حسنک کجایی،تصمیم کبری،...کجایند؟

حسنک کجایی،تصمیم کبری،...کجایند؟


گاو ماما میکرد


گوسفند بع بع میکرد!


سگ واق واق میکرد


و همه با هم فریاد میزدند : حسنک کجایی ؟


شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود .


حسنک مدت زیادی است به خانه نمی آید


او به شهر رفته است و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن میکند


او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات


جلوی آینه به موهای خود ژل میزند


موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست


چون او به موهای خود گلت میزند


دیروز که حسنک با کبری چت می کرد


کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است


کبری تصمیم گرفته حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند


چون او با پتروس چت میکرد


پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت میکرد .


پتروس دید که سد سوراخ شده


اما انگشت او درد میکرد چون زیاد چت کرده بود


او نمی دانست که سد تا چند لحظه دیگر می شکند .


پتروس در حال چت کردن غرق شد


برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود


اما کوه روی ریل ریزش کرده بود


ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت


ریزعلی سردش بود و دلش نمیخواست لباسش را درآورد.


ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله دردسر نداشت


قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد.


کبری و مسافران قطار مردند.


اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت


خانه مثل همیشه سوت و کور بود .


الان چند سالی است کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد


او حتی مهمان خوانده هم ندارد


او حوصله مهمان ندارد .


او پول ندارد تا شکم مهمانها را سیر کند.


او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد


او آخرین بار که گوشت قرمز خرید


چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت


اما او از چوپان دروغگو گِله ندارد


چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد .



زن نیازمند...


لوئیز رفدفن، زنی بود با لباس های کهنه و مندرس و نگاهی غم آلود وارد خواربار فروشی

محله شد و با فروتنی از صاحب مغازه خواست کمی خواربار به او بدهد.


به نرمی گفت: شوهرش بیمار است و نمی تواند کار کند و شش

بچه شان بی غذا مانده اند.


جان لانگ هاوس، صاحب مغازه،

با بی اعتنایی محلش نگذاشت و با حالت بدی خواست او را بیرون کند.


زن نیازمند در حالی که اصرار می کرد گفت:

آقا شما را به خدا به محض اینکه بتوانم پولتان را پرداخت می کنم.

جان گفت نسیه نمیدهم.


مشتری دیگری که کنار پیشخوان ایستاده بود و به گفت و گوی بین آنها گوش می کرد،

به مغازه دار گفت: ببین این خانم چه میخواهد،

من پرداخت می کنم.


خواربار فروش گفت : لازم نیست خودم میدهم، لیست خریدت کو؟


لوئیز گفت: اینجاست.صاحب مغازه گفت:

لیستت را بگذار روی ترازو و به اندازه وزنش هر چه میخواهی ببر!


لوئیز با خجالت یک لحظه مکث کرد، از کیفش تکه کاغذی

در آورد و چیزی رویش نوشت و آن را روی کفه ترازو گذاشت.


همه با تعجب دیدند کفه ترازو پایین رفت!خواربار فروش باورش نمی شد.


لوئیز از سر رضایت خندید .!


مغازه دار با ناباوری شروع به گذاشتن جنس در کفه ی دیگر ترازو کرد و کفه ی ترازو برابر

نشد! آنقدر چیز گذاشت تا کفه ها برابر شدند.در این وقت، خواروبار فروش با تعجب و

دلخوری تکه کاغذ را برداشت ببیند روی آن چه نوشته است!


کاغذ لیست خرید نبود! دعای زن بود که نوشته بود:

ای خدای عزیزم! تو از نیاز من با خبری، آن را برآورده کن.



سلام به همه ی دوستای گلم...

 

سلام به همه ی دوستای گلمقلب


از همتون معذرت میخوام بابت این چند وقتی که نبودم


نتونستم اپ کنم و حسابی از دستم شاکی شده خجالت



دوستای عزیزم از همتون ممنونم که تو این مدت که نبودم بهم سر زدینلبخند



پسرا دلتون بسوزه.....

پسرا دلتون بسوزه.....

سیلام به دخترای عزیز و هم چنان پسرای مریض .......

 براتون مطلب گذاشتم برید حال کنین

(البته دخترا فک نکنم برا پسرا زیاد خوشایند نباشه ......

 البته زیاد فرقی هم نمی کنه فقط حواستون باشه نپکین


1و باز گریه کنید.می تونیدهزار بار هم فیلم رومئو و ژولیت رو ببینید

۲.مهم تر اینکه هیچ وقت از گریه کردن خجالت نمی کشید.

۳.یه چیز باحال:هم دامن می پوشیدو هم شلوار!.


۴.بهشتم که زیر پای امثال شماست.



۵.بیشتر از اقایون عمر می کنید(از لحاظ علمی ثابت شده


۶.فقط شماییدکه می دونید بوی خاک بارون زده تو شبای پاییزی چه جوریه.



۷.از قدیم گفتن:پشت هر مرد موفقی زنی باذکاوت بوده .

۸.لازم نیست صبح به صبح صورتتون رو اصلاح کنید.ماهی یه بارم کافیه.


۱۱.خوب می تونیم نقش بازی کنید.

۱۳.بزرگترین پوئن:خیالتون از بابت سربازی راحته!.

۱۴.صد سال سیاهم که دانشگاه قبول نشیدککتونم نمی گزه.

۱۵.این یکی دیگه کاملا مستنده:باهوش ترین انسان دنیا یک زنه.

۱۶.جوراباتون بوی پنیر کپک زده نمی ده

و در اخر باید به اقا پسرای ....

 هم گوشزد کنم که اگه احساس سوختگی بهتون دست داده

می تونید با یه دوش اب سرد اروم بشید راستی .....

یادم رف بگم که

توانایی صوتیتون بالاست.(کدوم مردی بلده جیغ بنفش بکشه؟



دختر بودن یعنی ....

 

دختر بودن یعنی تمام عمر پای آینه بودن!

دختر بودن یعنی پنکک زدن به جای صورت شستن!

دختر بودن یعنی کله قند و لی لی لی لی …

دختر بودن یعنی پس این چایی چی شد؟؟!

دختر بودن یعنی الگوی خیاطی وسط مجله های درپیت

دختر بودن یعنی همونی باشی که مادر و خاله و عمه ت هستن

دختر بودن یعنی انتظار خاستگار مایه دار!

دختر بودن یعنی چرا خونه اونقد کثیفه ؟؟!

دختر بودن یعنی دخترو چه به رانندگی؟

دختر بودن یعنی باید فیلم مورد علاقه تو ول کنی پاشی چایی بریزی!

دختر بودن یعنی نخواستن و خواسته شدن!

دختر بودن یعنی حق هر چیزی رو فقط وقتی داری که تو عقدنامه نوشته باشه!

دختر بودن یعنی ببخشید میشه جزوه تونو ببینم؟!

دختر بودن یعنی به به خانوم خوشگل….هزار ماشالااااااا…

دختر بودن یعنی برو تو ، دم در وای نستا!

دختر بودن یعنی لباست ۴ متر و نیم پارچه ببره!

دختر بودن یعنی خوب به سلامتی لیسانس هم که گرفتی دیگه باید شوهرت بدیم!

دختر بودن یعنی کجا داری میری؟!

دختر بودن یعنی تو نمیخواد بری اونجا ، من خودم میرم!

دختر بودن یعنی کی بود بهت زنگ زد؟! با کی حرف میزدی؟!

دختر بودن یعنی خیلی خودسر شدی!

دختر بودن یعنی اجازه گرفتن واسه هرچی ، حتی نفس کشیدن!

۱۲ خرداد ۹۴ ، ۱۲:۲۷ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

عکس ها و متن های عاشقانه

جدید ترین عکس های عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

ﻫﺮ ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ﻣﺮﺍ ﯾﺎﺩ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ
ﺁﻥ ﮐﻪ ﺑﯿﻨﺎﺳﺖ ﻣﺮﺍ ﯾﺎﺩ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ
ﺗﻮ ﮐﻪ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﻪ ﻣﻨﯽ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ
ﺩﻝ ﮐﻪ ﺷﯿﺪﺍﺳﺖ ﻣﺮﺍ ﯾﺎﺩ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ

 

ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻥ ﻧﻐﻤﻪ ﯼ ﻋﺸﻘﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﯽ
ﺷﻨﻮﻡ
ﺍﺯ ﺗﻮ ﮔﻮﯾﺎﺳﺖ ، ﻣﺮﺍ ﯾﺎﺩ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ
ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﮐﻪ ﻋﺸﻖ
ﺑﯽ ﮐﻢ ﻭ ﮐﺎﺳﺖ ﻣﺮﺍ ﯾﺎﺩ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ

 

ﺳﺎﻋﺘﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻨﻢ ﯾﺎﺩ ﺗﻮ ﺭﺍ
ﻏﻢ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﺎﺳﺖ ﻣﺮﺍ ﯾﺎﺩ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ

 

تورا چه به فرهاد؟
یک فرهاد بود و یک بیستون عاشقی!
تو همین یک وجب دیوار را بردار…
من باورت می کنم

 

از عشق های این روزا…
داستانی به بلندای شنگول و منگول هم نمیتوان نوشت…
چه برسد به شیرین و فرهاد!!!

 

اگرپایان داستان،رسیدن به تونباشد،
بگذارقصه گو هرطورکه میخواهدقصه راتمام کند…..

 

ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﻫﺎﻯ ﺭﻭﻯ ﺩﺍﻡ ﺧﻴﺮﻩ
ﺑﻮﺩ،ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﻤﻴﺮﺩ؟
ﮔﺮﺳﻨﻪ ﻭ ﺁﺯﺍﺩ؟
ﻳﺎ ﺳﻴﺮ ﻭ ﺍﺳﻴﺮ

 

 

ﺗﺎﺭﻳﻜﻰ ﺗﻬﺪﻳﺪ ﻧﻴﺴﺖ؛
ﺗﺎﺭﻳﻜﻰ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻴﺘﻮﺍﻧﺪ ﻓﺮﺻﺘﻰ ﺑﺎﺷﺪ
ﺑﺮﺍﻯ ﺍﺑﺮﺍﺯ ﻋﻼﻗﻪ ﺑﻪ ﻧﻮﺭ!

 

ﺍﺯ ﺭﻫﺎ ﻛﺮﺩﻥ ﻧﺘﺮﺱ
ﻫﻴﭽﻜﺲ ﻧﻤﻴﺘﻮﺍﻧﺪ ﭼﻴﺰﻯ ﻛﻪ ﻣﺎﻝ
ﺗﻮﺳﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﮕﻴﺮﺩ
ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻧﻴﺎ ﻧﻤﻴﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﭼﻴﺰﻯ ﻛﻪ ﻣﺎﻝ
ﺗﻮ ﻧﻴﺴﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻳﺖ ﺣﻔﻆ ﻛﻨﻨﺪ!

 

ﮐﺎﺵ ﺩﻧﯿﺎ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺷﺪﻩ
ﺑﺎﺯﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻣﯽ ﺑﺎﺧﺖ ﻣﮕﺮ ﭼﻪ
ﻟﺬﺗﯽ ﺩﺍﺭﺩ
ﺍﯾﻦ ﺑﺮﺩﻫﺎﯼ ﺗﮑﺮﺍﺭﯼ ﺑﺮﺍﯾﺶ؟…!

 

ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺍﯾﻦ ﻋﺸﻖ ﯾﮑﻄﺮﻓﻪ ﺭﺍ ﻃﯽ
ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﯾﮑﺒﺎﺭ ﻫﻢ ﺗﻮ ﮔﺎﻣﯽ ﺑﺪﯾﻦ ﺳﻮ ﺑﺮﺩﺍﺭ
ﻧﺘﺮﺱ
ﺟﺮﯾﻤﻪ ﺍﺵ ﺑﺎ ﻣﻦ !


ﻣﯿﺸﻪ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻫﺮ ﮔﻠﯽ ﻧﺸﺴﺖ
ﺍﻣﺎ ﺑﻬﺘﺮﻩ ﻣﺜﻞ ﺗﻮ ﻣﻬﺮﺑﻮﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻫﺮ
ﺩﻟﯽ ﻧﺸﺴﺖ

 

ﻗﻠﺐ ﻣﻦ ﺟﺎﯾﮕﺎﻩ ﺭﻓﯿﻘﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ
ﺷﻘﺎﯾﻖ ﻫﺎ ﺣﺴﺮﺕ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﻧﺪ


جدید ترین عکس های عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

جدید ترین عکس های عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

جدید ترین عکس های عاشقانه و متن های عاشقانه 2015


جدید ترین عکس های عاشقانه و متن های عاشقانه 2015


جدید ترین عکس های عاشقانه و متن های عاشقانه 2015


جدید ترین عکس های عاشقانه و متن های عاشقانه 2015


جدید ترین عکس های عاشقانه و متن های عاشقانه 2015  

جدید ترین عکس های عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

جدید ترین عکس های عاشقانه و متن های عاشقانه 2015


جدید ترین عکس های عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

جدید ترین عکس های عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

جدید ترین عکس های عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

جدید ترین عکس های عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

جدید ترین عکس های عاشقانه و متن های عاشقانه 2015


جدید ترین عکس های عاشقانه و متن های عاشقانه 2015


جدید ترین عکس های عاشقانه و متن های عاشقانه 2015


جدید ترین عکس های عاشقانه و متن های عاشقانه 2015


جدید ترین عکس های عاشقانه و متن های عاشقانه 2015


جدید ترین عکس های عاشقانه و متن های عاشقانه 2015


جدید ترین عکس های عاشقانه و متن های عاشقانه 2015



جدید ترین عکس های عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

جدید ترین عکس های عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

جدید ترین عکس های عاشقانه و متن های عاشقانه 2015  

جدید ترین عکس های عاشقانه و متن های عاشقانه 2015  

جدید ترین عکس های عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

جدید ترین عکس های عاشقانه و متن های عاشقانه 2015



جدید ترین عکس های عاشقانه و متن های عاشقانه 2015


۱۲ خرداد ۹۴ ، ۱۲:۲۲ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

عا شقا نه ها ی م ن

یه سوال ازت میپرسم ...

خداییش از ته دلت جوابمو بده ...

اونی که همیشه به یادشی ... به یادت هست ؟

خودم گزینه ی ♥1♥

1-اره ۲-نه ۳-نمیدونم ۴-گاهی اوقات

 

عکس های عاشقانه جدید و عکس نوشته های عاشقانه

 

♥♥ ❂ ❂ من❂❂ ♥♥ مغرور:هه هه

√ جنبه:تقریبافوله √

رفیق:فدا همشون ❥

خصوصی:نوچ نوچ ✘

حرف گوش کن:اصلا✘

عشق و عاشقی:ن زیاد ✘

لجبازی:اووووف چجورم ヅ

مردم آزار:کی؟من؟الکی میگههه ʘ͜͡ʘ

کل کل:پایم تا ازپا در بیارررررمت ʘ͜͡ʘ

بیخیال:باهاش باشی همه چی حله ʘ͜͡ʘ

حاضرجواب:نیستم(یه دروغ گنددده) ヅ

اصل:همین که میدونی اسمم هم زیاده ヅ

شیطون:من به این مظلومی آخه.(خخخخخ والا) ● •ヅ

دوست:وقتی دوستمی فقط دوستمی فراترنمیره✘

ساده:هه نیستم پس حواستوجمع کن✘

غم وغصه:بیاد مزاحمم شه جوری میزنمش که صدا هاپو بده.✘

تنفر:هیچکی ارزش اینو نداره که ازش متنفرباشم واعصابه خودمو بهم بریزم.✘

عکس پروفایل:خودتو بکش تا دلم نخواد عوضش نمیکنم.ッ

انتقاد:بگوتابیشتر انجامش بدم.✓ッ

من همینم که هستم میخوای بخواه نمیخوای هری. √

من:شاید کامل نباشم ولی کاملا خودمم. √

ﺍِﻧﻘﺪ ﺧﻮﺷﻢ ﻣﯿﺎﺩ ﺍﺯ ﺍﻭﻧﺎﯾﻰ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﺪﺷﻮﻥ ﻣﯿﺎﺩ ﭼﻮﻥ ﺻــــــــــﺪ ﺩﺭ ﺻــــــــــــﺪ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﻯ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺍﻭﻧﺎ ﻧﺪﺍﺭﻥ …!!

 

 

عکس های عاشقانه جدید و عکس نوشته های عاشقانه

 

ﺗﺎﺣﺎﻻ ﺷﺪﻩ ﺍﻭﻧﻘﺪﺭ ﺑﻐﺾ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﮐﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﻗﻮﺭﺕﺩﺍﺩﻧﺶ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﯽ ﺗﻨﺪﻭﺗﻨﺪ ﺁﺏﺑﺨﻮﺭﯼ؟؟
ﺷﺪﻩ ﺩﻟﺖ ﺍﻭﻧﻘﺪﺭ ﭘﺮ ﺑﺎﺷﻪ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺟﻬﺖ ، ﺍﻟﮑﯽ ﺑﺎﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﺤﺚ ﻭ ﺩﻋﻮﺍﮐﻨﯽ؟؟
ﺷﺪﻩ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﯾﻪ ﺩﺍﺩ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﻋﻀﺎﯼﺧﺎﻧﻮﺍﺩﺕﺑﺎﺷﯽ ﺗﺎ ﺑﺘﻮﻧﯽ ﺑﺎ ﺧﯿﺎﻝ ﺭﺍﺣﺖﺑﻐﻀﺘﻮ ﺑﺸﮑﻨﯽ؟؟
ﺷﺪﻩ ﺯﯾﺮ ﭘﺘﻮ ﺍﺯ ﻋﺮﻕ ﺧﯿﺲ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﯽﺍﻣﺎﺣﺎﺿﺮﻧﺒﺎﺷﯽﺑﯿﺎﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺗﺎ ﺧﯿﺴﯽﭼﺸﻤﺎﺕ ﻭ ﺑﺒﯿﻨﻦ؟؟
ﺗﺎﺣﺎﻻ ﺷﺪﻩ ﺗﻮ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﻄﻠﻖ ﻧﺼﻔﻪ ﺷﺐ ﺑﺮﺍﯼﺍﯾﻨﮑﻪﺻﺪﺍﯼ ﻫﻖ ﻫﻘﺖ ﺷﻨﯿﺪﻩ ﻧﺸﻪﺑﺎﺩﺳﺖﺟﻠﻮ ﺩﻫﻨﺖ ﻭ ﺑﮕﯿﺮﯼ؟؟
ﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺻﺒﺢ ﺗﻮﺁﯾﻨﻪﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﭼﺸﻤﺎﯼ ﭘﻒ ﮐﺮﺩﺕ ﺑﺎﺷﻪ؟؟
ﺷﺪﻩ ﺗﻮ ﺟﻮﺍﺏ ﺳﻮﺍﻝ کسی ﮐﻪ ﻣﯿﭙﺮﺳﻪ : ﭼﯽﺷﺪﻩ؟ﺍﻣﺮﻭﺯ ﭼﻘﺪﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﯼ !!!
ﺑﮕﯽﺧﻮﺑﻢ ﺍﻣﺎ ﺑﻐﺾ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺻﺪﺍﺕ ﺑهش ﺑﮕﻪﺑﺎﻭﺭﻧﮑﻦ؟؟
ﺷﺪﻩ ﻫﺮ ﺁﻥ ﭼﺸﻤﺎﺕ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻓﺸﺎﺭ ﺑﺪﯼ ﮐﻪ ﺍﺷﮑﺖﻧﯿﺎﺩ ..ﻧﻔﻬﻤﻦ ﻋﻤﻖ ﻏﺼﻪ ﺗﻮ ﻭﻟﯽ ﺑﻌﺪﺵ ﻟﻮ ﺑﺮﯼ ﮐﻪ ﺣﺎﻟﺖﻋﺠﯿﺐ ﺧﺮﺍﺑﻪ؟؟
ﺷﺪﻩ ﭘﺎﺷﯽ ﺑﺮﯼ ﺟﻠﻮ ﺁﯾﻨﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﭙﺮﺳﯽ :ﺩﺭﺩﺕﭼﯿﻪ؟؟ﭼﺮﺍ ﺩﺍﺭﯼ ﺧﻮﺩتو ﺍﺫﯾﺖﻣﯿﮑﻨﯽ؟؟
ﺷﺪﻩ ﺧﻮﺩﺗﻢ ﻭﺍﺳﻪ ﺳﻮﺍﻻﺕ ﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﻋﻼﻣﺖﺳﻮﺍﻝ ﺟﻮﺍﺏﺑﺪﯼ؟؟؟
ﺗﺎﺣﺎﻻ ﺷﺪﻩ…………………………..؟؟؟؟
ﺷﺪﻩ ﮐﻪ……….
ﺍﮔﻪ ﺷﺪﻩ ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺩﺭﮎ ﮐﻨﯽ ﺣﺎﻝ ﺍﻭﻧﯽ ﺭﻭ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺍﯾﻦﭼﯿﺰﺍﺭﻭ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﺮﺩﻩ؟؟
ﺳﺨته …

 

عکس های عاشقانه جدید و عکس نوشته های عاشقانه

 

دلتنگــــ که می شوی
هرکاری از دستِ بی چاره ات بر می آید
مثلا

گوشی را برمیداری ، یک پیامِ کوتاه ، یک تک زنگ
یک
– من هنوز هم اینجا دلم آنجاییست که تــــو هستی –

دلتنگ که می شوی
" فال می گیری "
چشمانت را می بندی ، می گویی :
– می شود بگویی او دلش تنگ هست یا نه ؟ –

و حافظ هم که انگار دلش به حالِ بی قراریت سوخته است می گوید :
– یوسفــــ ِ گمگشتهـ باز آید به کنعان غم مــخور –

و همانجاست که می باری و در دل می گویی
یوسفِ من اصلا گم نشده حافظ جان
یوسفِ من جایی حوالیِ همین نزدیکی ها
" مـــرا گم کرده "

دلتنگ که می شوی ، می فهمی
همه ی این روزها که با خودت گفتی
– یادم تو را فراموش –

بیشتر معنایش برایت این بوده

– یادم خودم را فراموش
یادم احساسم را فراموش
یادم دلم را فراموش –

بی آنکه بدانی این ها فراموش نمی شوند
ساکت می شوند ؛ آرام می گیرند ؛ آتش می زنند …

  

عکس های عاشقانه جدید و عکس نوشته های عاشقانه

 

گاهـــــــــــــی آنچنان مزخرف می شــــــوم
که برای دیگـــــــــران قابل درک نیستـــم…
حتی عزیــــــــــزترین کســــانـــــم را از خــــــــــــودم می رانم
اما در آن لحظه در دلــــــــــم آرزو دارم بگـــــــــویند:
” می دانم دســــــت خودت نیست،


عکس های عاشقانه جدید و عکس نوشته های عاشقانه

 

دلم تنگ می شود ، گاهی
برای حرف های معمولی
برای حرف های ساده
برای " چه هوای خوبی " / " دیشب چی خوردی ؟ "
و چقدر خسته ام از " چرا ؟ "
از " چگونه ؟ "
خسته ام از سوال های سخت ، پاسخ های پیچیده
از کلمات سنگین
فکرهای عمیق
پیچ های تند
نشانه های با معنا ، بی معنا
دلم تنگ می شود ، گاهی برای
یک " دوستت دارم " ساده
دو فنجان قهوه ی داغ
سه روز تعطیلی زمستان
چهار خنده ی بلند
و پنج انگشت دوست داشتنی !

از : مصطفی مستور


عکس های عاشقانه جدید و عکس نوشته های عاشقانه

 

اولش عاشــــــــــقته
حاضره دنیارو بہ پات بریزه
حاضره هرڪارے بڪنہ ڪہ خوشحالت ڪنہ
شبایے ڪہ ازش دلخورے تا وقتے آشتے نڪردے خوابش نمیبره
ادعاے عاشقے ڪردنش دیوونت میڪنہ
عاشــــــــــقش میشے
عاشـــــق بودنش ، عاشـــــق حس ڪردنش
با شادیاش شادے و با ناراحتیاش ناراحت
ڪم ڪم ازت دور میشہ
واسہ همہ چے وقت میذاره بجز تـــــو
با همہ بہش خوش میگذره بجز تـــــو
انگار ازت فرار میڪنہ
انگار ازت خستہ شده
انگار عاشـــــقہ یڪے دیگہ شده
انگار دیگہ تویے ڪہ یہ روز همہ چیش بودے الآن شدے "هیچــــــــــے"
بازم خودت میمونے و یہ عالمہ حرف تو دلت ڪہ شاید هیچوقت هیچڪے نفہمہ
نمیگم مال مـــــن باش
نمیگم ڪنارم باش
حتے نمیگم با این و اون نباش
فقط میگم اگہ ڪسے دلت رو شڪست
بہ یاد اونے ڪہ دلشو شڪستے باش

 

عکس های عاشقانه جدید و عکس نوشته های عاشقانه

 

چه خبر از دل تو ؟
نفسش مثل نفسهای دل کوچک من میگیرد ؟ ؟
یا به یک خنده ی چشمان پر از ناز کسی میمیرد !
تو هم از غصه این قهر کمی دلگیری ؟
لحظه ای هم خبر از حال دل خسته ی من میگیری ؟
شود آیا که شبی
دل مغرور تو هم
فکر چشمان سیاه دگری را بکند
دست خالی ز وفایت روزی
قطره ای اشک ز چشمان ترم پاک کند
چه خبر از دل تو ؟
دانی آیا که در این کلبه ی درد
اندکی مهر تو بس بود ولی
دل بیرحم تو با این دل دیوانه چه کرد؟
راستی چه خبر از دل تو …؟

 

عکس های عاشقانه جدید و عکس نوشته های عاشقانه

 

به سلامتی همه اونایی که
اونقدر دلشون گرفته که خواب به چشماشون نمیاد !
.
اونا که با اینکه میدونن طرفشون راحت راحت خوابیده ،
بازم هر چند دقیقه زیر چشمی موبایلشونو نگا میکنن،
.
.
.
که شاید یه اس ام اس روشنش کنه !!!

اره به سلامتی من و تو که شبا به سختی خوابمون می بره !

 

عکس های عاشقانه جدید و عکس نوشته های عاشقانه

 

تو پسری!

اگه برام غیرتی نشی اگه روم حساس نباشی

اگه ته ریش نداشته باشی اگه باهام مهربون نباشی

اگه بهم اخمای کوچولو نکنی اگه وقتی شالم رفت عقب نگی اونو بکش جلو

اگه دستمو محکم نگیری اگه نگی هرکاری کردی راست بگو تا ببخشمت

اگه سر به سرم نذاری اگه قربون صدقم نری اگه نگرانم نشی اگه بهم نگی عروسک من

اگه نگی من مهمم که میگم خوبی اگه…

اونوقت منم دیوونه و عاشق تو نمیشم تا اونکارارو برات نمیکنم!

من تورو مرد میخوام!مرد تو! پس بیا و مرد باش!

ابرو برندار!دماغت عمل نکن! لوس حرف نزن!

من و تو همون آدم و حواییم!بیا جاهامونو عوض نکنیم!

من لطافت نگه میدارم تو صلابت تو نگاهتو نگه دار

منم نجابتمو بیا سعی کنیم بهترین هم باشیم!

من بهترین دختر واسه تو! تو بهترین پسر واسه من!

 

عکس های عاشقانه جدید و عکس نوشته های عاشقانه

 

من ی دخترم
اگه خودمو لوس نکنم
اگه باهات قهر نکنم و ناز نکنم
اگه وقتی چشات میچرخه از حسودی دیونه نشم
اگه از نظر دادنات خوشحال نشم
اگه به خاطر تو به خودم نرسم
اگه سر به سرت نذارم
اگه برات گریه نکنم
اگه وقتی پاستیل میبینم پیرهنتو نکشم

اگه لب و لوچه آویزون نکنم تا بغلم کنی
اگه بهت نگم آقامون
اگه برات مظلوم بازی درنیارم
اگه از سرو کولت نرم بالا
اگه برات عشوه نیام
اگه گوشتو نپیچونم و نگم تو فقط مال منی
اگه ناغافل دستاتو نگیرم
اگه وقتی کار بدی کردم با ترس بهت نگم
اگه لج بازی نکنم
اگه …
اون موقع که تو دیگه دیوونم و عاشقم نمیشی!
تو عاشق اینی که من یه خانم کامل باشم!خانم تو!

 

عکس های عاشقانه جدید و عکس نوشته های عاشقانه

 

ما دختـــــــرها همه حسودیـــــــم

از حســــــــادت سایــــــز دور کمـــــــر تا حســـــــادت به اندازه پشــــــت پلک…

امــــــــا…

عذاب آورتریــــــــن حسادتمــــــــان وقتـــــــی است که دل میبندیــــــــم

دل به یه مــــــــرد که میبندیم

دیگـــــــه تاب نداریم صدایـــی جز ما ، نگاهــــی جز ما و دستایــی به جز دستای خودمـــون

اصلا هــــــــر چیــــــــزی جز خــــــــودمــــــــون از هزارفرسخیش رد بشــــــــه

ای کــــــــاش لال شود ، کــــــــور شود ، یا اصلا بمیرد " رقیــــــــب

 

عکس های عاشقانه جدید و عکس نوشته های عاشقانه

 

هزار مرتبه ۹۰۰ جمله عاشقانه را در ۸۰۰ جای مختلف به ۷۰۰ زبان پیش ۶۰۰ نفر مطرح کردم

۵۰۰ نفر آنها ۴۰۰ جمله را به ۳۰۰ زبان مختلف در ۲۰۰ برگ ترجمه کردند و من ۱۰۰ بار برای تو در ۹۰ روز، روزی

۸۰ دفعه تکرار کردم تو برای خود ۷۰ تای آن هارا در ۶۰جای مختلف به ۵۰ نوع مطرح کردی و ۴۰ بار آن را تکرار کردی ۳۰ تای آن را آموختی و پیش از ۲۰ روز ۱۰ بار از تو ۹ سؤال کردم ۸ مرتبه به ۷ سوال من ۶ جواب در فاصله ۵ روز دادی ۴ مرتبه تو را در ۳ جا دعوت کردم ۲ ساعت خواهش کردم

تا ۱ بار گفتی دوســـتــت دارم

 

عکس های عاشقانه جدید و عکس نوشته های عاشقانه

 

الکی امید وارش نکن …

الکی دلخوشش نکن …

الکی بهش نگو رسیدی زنگ بزن …

الکی اسمشو صدا نکن که طرف بگه جونم …

الکی هی نگو عشق من، زندگی من اون داره حرفاتو باور میکنه لعنتی …

وقتی میری داغون میشه ،داغون میفهمی ؟؟؟؟؟؟ داغون

 

عکس های عاشقانه جدید و عکس نوشته های عاشقانه

 

رابطه ها در دو حالت قشنگ میشن :

اول : پیدا کردن شباهت ها

دوم : احترام گذاشتن به تفاوت ها

۱۲ خرداد ۹۴ ، ۱۲:۱۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

اس ام اس عاشقانه

متن و اس ام اس عاشقانه سال ۹۴

متن و اس ام اس عاشقانه غمگین سال 94

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

ﺩﻝ ﻧﺰﺩ ﺗﻮﺳﺖ ﮔﺮ ﭼﻪ ﺩﻭﺭﯼ ﺯ ﺑﺮﻡ
ﺟﻮﯾﺎﯼ ﺗﻮﺍﻡ ﺍﮔﺮ ﻧﭙﺮﺳﯽ ﺧﺒﺮﻡ
ﺧﺎﻟﯽ ﻧﺸﻮﺩ ﺧﯿﺎﻟﺖ ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﺗﺮﻡ
ﺩﺭ ﻗﻠﺐ ﻣﻨﯽ ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺩﮔﺮﻡ

ﺳﺮ ﺑﻪ ﻫﻮﺍ ﻧﯿﺴﺘﻢ، ﺍﻣﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﭼﺸﻢ
ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻡ.
ﺣﺎﻝ ﻋﺠﯿﺒﯿﺴﺖ ﺩﯾﺪﻥ ﻫﻤﺎﻥ ﺁﺳﻤﺎﻥ
ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﺗﻮ ﺩﻗﺎﯾﻘﯽ ﭘﯿﺶ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﮕﺎﻩ
ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ

سر به هوا نیستم، اما همیشه چشم به آسمان دارم.
حال عجیبیست دیدن همان آسمان که شاید تو دقایقی پیش به آن نگاه کرده ای

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

من را از هر طرف نگاه کنی ، عاشق تو از آب در می آیم !

ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺧﻂ ﻋﺎﺑﺮ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﻧﺪﺍﺭﺩ ، ﺩﺳﺖ ﻣﺮﺍ
ﺑﮕﯿﺮ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﺩ ﮐﻦ ، ﻗﺮﺍﺭ
ﺩﯾﺪﺍﺭ ﻣﺎ ﻫﺮ ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ، ﺧﯿﺎﻟﺖ ﮐﻪ ﻧﻤﯽ
ﮔﺬﺍﺭﺩ ﺑﺨﻮﺍﺑﻢ

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

ﺍﺯ ﺳﺎﻋﺖ ﻣﺘﻨﻔﺮﻡ !
ﺍﯾﻦ ﺍﺧﺘﺮﺍﻉ ﻏﺮﯾﺐ ﺑﺸﺮ ﮐﻪ ﻣﺪﺍﻡ ،
ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺣﻀﻮﺭﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺥ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﯾﺎﺩﻡ
ﻣﯽ ﮐﺸﺪ!!

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

ﺩﺭ ﺷﺐ ﺁﺳﺎﯾﺶ ﻣﺎﻩ ، ﮐﻨﺞ ﭘﺴﺘﻮﯼ ﺧﯿﺲ ﺍﺯ
ﻋﻄﺮ ﺷﺐ ﺑﻮﻫﺎ
ﭘﺸﺖ ﻧﻘﺎﺏ ﻏﺒﺎﺭ ﺁﻟﻮﺩ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎ ، ﺗﺼﻮﯾﺮﯼ
ﺍﺯ ﺩﺭﻧﮓ ﺭﺍ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﻣﯽ
ﮐﻨﯿﻢ

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

من آن ابرم که بارانش تو هستی / همان یوسف که کنعانش تو هستی
مسافر میشوم تا آخر عمر / در آن راهی که پایانش تو هستی . . .

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

با یاد تو زندگی کردن چه کم خرج است ، نه خواب میخواهد ، نه خوراک !

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

هزار گل تقدیم به آیینه ی شکسته ای که هزار بار لبخند شما را تکرار می کند

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

بیا ایــ دوســت بیا
در گم ترین خاطراتمان
در پستو های زیرین رویاهایمان
بهــ دنبال لحظه ای باشیم
لحظه ایــ ناب که در آن
من و تو ما باشیم.

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

دنیا مثل پاییزه ، هم قشنگه هم غم انگیزه
قشنگیش به خاطر توست ، غم انگیزیش به خاطر دوری از توست

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

تو را انگار یک جا دیده بودم
میان خواب و رویا دیده بودم
نگاهت همچو شبنم آشنا بود
گمانم بین گلها دیده بودم

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

تو دنیایی که جای آرزوهاست
کسی جز تو منو عاشق نمی خواست
بیا تا تکیه گاه من تو باشی
دلم مثل خودت تنهای تنهاست

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

تو کی هستی که همه فکر و خیالم شده تو
تو شدی زندگی من ، همه یادم شده تو
یاد تو در خاطراتم وقتی پیدا می شود
می رود دنیا ز یادم چون که یادم شده تو

ﺁﻥ ﻧﺎﺯﻧﯿﻦ ﮐﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﯾﺎﺩﻡ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ / ﺻﺪ ﻏﻢ
ﺑﻪ ﺳﯿﻨﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺷﺎﺩﻡ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ
ﮏﯾ ﻟﺤﻈﻪ ﺁﻧﮑﻪ ﺑﯽ ﻣﻦ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﯽ ﻧﺸﺴﺖ /
ﺍﻣﺸﺐ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﮐﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﯾﺎﺩﻡ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ . . .

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

ﻣﯿﮕﻦ ﺩﻭﺭﻩ ﺍﺭﺑﺎﺑﯽ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪﻩ
ﭘﺲ ﺗﻮ ﺍﻫﻞ ﮐﺪﻭﻡ ﺗﺒﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﻣﺎ ﻫﻨﻮﺯ
ﻏﻼﻣﺘﯿﻢ !؟

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺭﻭﺯ ﻣﻠﯽ ﮔﻠﻬﺎ ﺳﺖ
“ﺭﻭﺯﺕ ﻣﺒﺎﺭﮎ”
ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺎﻡ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻋﻄﺮ
ﺷﻮﻥ ﺭﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﻔﺮﺳﺖ.

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

ﻗﺪِ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﻧﻤﯿﺮﺳﯿﺪ
ﻏﺮﻭﺭﻡ ﺭﺍ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯾﺖ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺗﺎ ﺑﺮﺳﺪ ، ﺍﻣﺎ ﺑﺎﺯ
ﻫﻢ ﻧﺮﺳﯿﺪ . . .

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

ﮔـﻔـﺖ : ﺑـﮕـﻮ ﺿـﻤـﺎﯾـﺮ ﺭﺍ
ﮔـﻔـﺘـﻢ : ﻣــَﻦ ﻣـَﻦ ﻣـَﻦ ﻣــَﻦ ﻣَــﻦ ﻣــَﻦ
ﮔـﻔـﺖ:ﻓــﻘـﻂ ﻣــﻦ ؟
ﮔـﻔـﺘـﻢ: ﺑـﻘـﯿـﻪ ﺭﻓـﺘـﻪ ﺍﻧـــﺪ . . .

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

ﺩﮔﺮ ﺩﺭﺩ ﺩﻟﻢ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ / ﻣﺴﯿﺮ ﻋﺎﺷﻘﯽ
ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﭼﺸﻢ ﺧﻮﺩ ﺁﻭﺍﺭﻩ ﮐﺮﺩﯼ / ﻧﮕﺎﻫﺖ
ﺩﻭﺭ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ . . .

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

به خاطر من بخند…!
حتی به دروغ…!
گاهی باید به کسی تنفس مصنوعــــــی داد…

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

آنان که روح خویش را برای التیام به دیگران میبخشند …
از همه به خدا شبیه ترند … !!!

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

بـــــه سلامتـــــــــی اونی که آغــــــــوشش

عصــــــر جمــــــعه نداشـــــــت . . . !

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

الاکلنگ را دوست ندارم
که شرط بالا رفتن من ، پایین آمدن تو بود
بیا روی تاب دو نفره بنشینیم…

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

ﺩﻻ ﺩﺭ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺛﺎﺑﺖ ﻗﺪﻡ ﺑﺎﺵ / ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ
ﺭﻩ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﮐﺎﺭ ﺑﯽ ﺍﺟﺮ
ﺩﻟﻢ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻧﺪﯾﺪﻡ ﺭﻭﯼ ﺩﻟﺪﺍﺭ / ﻓﻐﺎﻥ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ
ﺗﻄﺎﻭﻝ ٬ ﺁﻩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺯﺟﺮ . . .

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﮐﺴﯽ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﺎ ﺣﺎﯾﻞ ﻧﯿﺴﺖ
ﺍﻣﺎ ﻧﮕﻬﺖ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﻦ ﻣﺎﯾﻞ ﻧﯿﺴﺖ
ﮔﻔﺘﻢ ﻗﺴﻤﺖ ﺩﻫﻢ ، ﻭﻟﯽ ﻣﯿﮕـﻮ ﯾﻨﺪ
ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﻗﺎﯾﻞ ﻧﯿﺴﺖ . . .

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻏﻤﯽ ﭼﻮﻥ ﻏﻢ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﭼﻪ ﺩﺍﻧﺪ
ﮐﺰ ﺷﻮﻕ ﺗﻮﺍﻡ ﺩﯾﺪﻩ ﭼﻪ ﺷﺐ ﻣﯽﮔﺬﺭﺍﻧﺪ
ﻭﻗﺘﺴﺖ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﭘﺎﯼ ﺩﺭﺁﯾﻢ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﻋﻤﺮ
ﺑﺎﺭﯼ ﻧﮑﺸﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﺠﺮﺍﻥ ﺗﻮ ﻣﺎﻧﺪ . . .

قلب کال من در فصل دست های تو می رسد
فصلی برای تمام رویاها ، دستی برای تمام فصل ها

دنیای آدم برفی ها دنیای ساده ایست
اگر برف بیاد هست ، اگر برف نیاید نیست
مثل دنیای من ، اگر تو باشی هستم ، اگر نباشی …!

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

دل نزد توست گر چه دوری ز برم
جویای توام اگر نپرسی خبرم
خالی نشود خیالت از چشم ترم
در قلب منی اگر چه جایی دگرم

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

هزار کلمه برجای خالی ات ریختم اما پر نشد
به گمانم از جنس بی نهایتی

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

باز دلم یاد شما می کند
یاد همان لطف و صفا می کند
این دل بی کینه همیشه تو را
بر سر سجاده دعا می کند

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

به بند دلت میاویز رخت خاطره ام را، گردبادهای فراموشی حرمت نمی شناسند…

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

عشق یعنی تو مرا می رانی
من به صد حوصله می آیم باز . . .

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

حوصله ی جمع و تفریق ندارم، یه ضرب خرابتم !

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

ﭘﺮ ﺍﺳﺖ ﺧﻠﻮﺗﻢ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﯼ ﺍﻭ /
ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﺎﺯ ﺩﻝ ﮐﻮﭼﮑﻢ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﯼ ﺍﻭ
ﻧﺴﯿﻢ ﺭﻫﮕﺬﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﻫﻢ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻩ /
ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻗﺎﺻﺪﮐﯽ ﻧﺎﻣﻪ ﺑﺎ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﯼ
ﺍﻭ . . .

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

ﻗﻠﺐ ﮐﺎﻝ ﻣﻦ ﺩﺭ ﻓﺼﻞ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯼ ﺗﻮ
ﻣﯽ ﺭﺳﺪ
ﻓﺼﻠﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﻭﯾﺎﻫﺎ ، ﺩﺳﺘﯽ
ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺎﻡ ﻓﺼﻞ ﻫﺎ

ﻋﻠﻢ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺷﮑﺮ ﺩﺭ ﺁﺏ ﺣﻞ
ﻣﯿﺸﻪ.ﭘﺲ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﺭﺍﻩ
ﻧﺮﻭ ﭼﻮﻥ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺗﺮﯾﻦ ﺩﻭﺳﺘﻤﻮ ﺍﺯ
ﺩﺳﺖ ﻣﯽ ﺩﻡ

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

ﮔﺎﻫﯽ ﻣﺜﻞ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﺭﯾﺪ ، ﺯﻧﺪﮔﯽ
ﺑﺨﺸﯿﺪ ، ‌ﻃﺮﺍﻭﺕ ﺩﺍﺩ

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

ﺑﯽ ﺗﻮ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻧﺴﻞ ﺑﺎﺭﺍﻧﻢ ، ﭼﻮﻥ ﺍﺑﺮ
ﺑﻬﺎﺭﺍﻧﻢ ﮔﺮﯾﺎﻧﻢ
ﺑﯽ ﺗﻮ ﻣﻦ ﺑﺎ ﭼﺸﻢ ﮔﺮﯾﺎﻥ ، ﺳﯿﻞ ﻏﻢ
ﺑﺮﺩ ﺁﺷﯿﺎﻧﻢ

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

~~~~~~~~~~~~~~~~~

اینا مورچن فهمیدن تو عسلی میخوان بخورنت!

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

خواستم یه sms توپ برات بفرستم،وسط راه منفجرشد،همه فهمدیدند دوست دارم.

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

بی تو این فاصله ها طاقت من را برده/ساعتم زنگ زده،عقربه هایش مرده/کاش باورکنی ازدوریه تو دلتنگم/این دل خسته ام از دوریه تو پژمرده است

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

ﺟﺎﯾﯽ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﮐﻢ ﻣﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺍﻭﻣﺪﻥ
ﻫﺎ , ﺭﻓﺘﻦ ﻫﺎ , ﺷﮑﺴﺘﻦ ﻫﺎ . . .
ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ یکی ﺑﺎﺷﻪ
یکی ﺑﻤﻮﻧﻪ
ﻧﺮﻩ ، ﻭﺍﺳﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﺑﺎﺷﻪ
ﻣﻦ ﺍﻻﻥ ﺍﻭﻧﺠﺎﻡ … !..… ﺗﻮ ﮐﺠﺎﯾﯽ ؟

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

ﺗﻮ ﺑﺮﻭ …
ﻣﻦ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺭﺍﺣﺖ ﺑﺮﻭﯼ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ :
” ﺑﺎﺷﺪ ! ﺑﺮﻭ ! ﺧﯿﺎﻟﯽ ﻧﯿﺴﺖ ” !!!
ﺍﻣﺎ ﮐﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﻧﺪ . . .
ﺑﯽ ﺗﻮ ﺗﻨﻬﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﻫﺴﺖ ﺧﯿﺎﻝ
ﺗﻮﺳﺖ . . .

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

دوستت دارم چون زیباترین خاطرات منی
اگر نمی رفتی نمی دانستم که دوستت دارم
دوستت دارم چون تنها ترین فکر تنهایی منی
دوستت دارم چون زیباترین رویای خواب منی
دوستت دارم چون زیباترین لحظات زندگی منی
دوستت دارم؛ این تعارف نیست زندگی ِ من است!

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

دوست داشتن تنها چیزیه که نوبتی نیست ، پس خارج از نوبت دوستت دارم

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

زندگی را اشکی بیش نمی دانم ، پس بگذار با اشک چشمانم بنویسم دوستت دارم

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

ای کاش قطره اشکی بودم که بر گونه هایت ، می زیستم تا بدانی چقدر دوستت دارم

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

دوستت دارم نه در هوس، دوستت دارم نه در قفس ، دوستت دارم تا آخرین نفس . . .

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

تنها این کوه است که اگر به او بگویی دوستت دارم ، او نیز بلند فریاد میزند : دوستت دارم

تا چند نظر به روی مهتاب کنم / خود را به هوای دیدنت آب کنم

یک قطعه ی عکس خود برایم بفرست / تا در دل بیقرار خود ، قاب کنم

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

این روزها هوای مرا نداری ، خفه نمیشوی ؟ بی هوای من !

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

من نه سکوت میکنم نه فال عشق از برم / فقط به تو خیره شدم ، من از تو هم ساده ترم
تو خوب میفهمی مرا وقتی پر از بهانه ام / ببین برای ماندنت چقدر عاشقانه ام

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

و خدا خواست که یک عمر نبیند یعقوب

شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد…

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

من که تصویری ندارم درنگاه هیچکس / خوب شد هرگز نبودم تکیه گاه هیچ کس / کاش فنجانی نسازدکوزه گر از خاک من / تا نیفتد در دلم فال نگار هیچ **.

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

فرشته مهربون گفت ازاین دنیا چی میخوای تا برات بیارم؟ گفتم اونی که داره این اس ام اس رو میخونه

گفت: نشد دیگه! قرار نبود همه ی دنیا رو بخوای

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

ایـن شــعرهـــا
بـــرونــد بــه جــهنّم
مــن فقــط
دیــوانـه ی آن لحــظه ام…
که قــــلبت…
زیــــر ســـرم
دسـت و پـــا بزند….

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

تـــو برمی گردی و زندگی را از جایی که پاره شده دوباره به هم می دوزیم
در صندوقِ خاطره ها هنوز نخ برای بخیه زدن هستـــــــــ…!

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

آهاے همیشگے ترینم!
تمام فعل هاے ماضے ام را ببر..
چہ در گذر باشے
چہ نباشے
براے من استمـــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــرارے
خواهے بود..
من هر لحظه تو را صرف مے کنم!

هنوز هم وقتی باران می آید
تنم را به قطرات باران می سپارم
می گویند باران رساناست
شاید دستهای من را هم به دستهای تو برساند

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

پلکهای مرطوب مرا باور کن
این باران نیست که میبارد
صدای خسته ی من است که از چشمانم بیرون می ریزند . . .

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

گاهی وقتها دلم میخواهد بگویم: من رفتم ؛ باهات قهرم ، دیگه تموم!
دیگه دوستت ندارم …..
وچقدر دلم میخواهد بشنوم: کجا بچه لوس !؟ غلط میکنی که میری …..
مگه دست خودته ؟ رفتن به این راحتی نیست !
اما …. نمیدانم چه حکمتیست که آدمی
همیشه اینجور وقتها میشنود : به جهنم … !!!

❤❤❤ اس ام اس عاشقانه  ❤❤❤

۱۲ خرداد ۹۴ ، ۱۲:۱۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

عکس نوشته های عاشقانه ۹۴

عکس نوشته های عاشقانه جدید ۹۴

عکس نوشته های عاشقانه 94

عکس نوشته های عاشقانه ۹۴

عکس نوشته های عاشقانه 94

عکس نوشته های عاشقانه ۹۴

عکس نوشته های عاشقانه 94

عکس نوشته های عاشقانه و عرفانی

عکس نوشته های عاشقانه 94

عکس نوشته های عاشقانه و عرفانی

عکس نوشته های عاشقانه 94

عکس نوشته های عاشقانه ۹۴

عکس نوشته های عاشقانه 94

عکس نوشته های عاشقانه ۹۴

عکس نوشته های عاشقانه 94

عکس نوشته های عاشقانه ۹۴

عکس نوشته های عاشقانه 94

عکس نوشته های عاشقانه ۹۴

عکس نوشته های عاشقانه 94

عکس نوشته های عاشقانه ۹۴

عکس نوشته های عاشقانه 94

عکس نوشته های عاشقانه ۱۳۹۴

عکس نوشته های عاشقانه 94

عکس نوشته های عاشقانه ۱۳۹۴

عکس نوشته های عاشقانه 94

عکس نوشته های عاشقانه ۱۳۹۴

عکس نوشته های عاشقانه 94

عکس نوشته های عاشقانه ۱۳۹۴

عکس نوشته های عاشقانه 94

عکس نوشته های عاشقانه ۱۳۹۴

عکس نوشته های عاشقانه 94

عکس نوشته های عاشقانه ۱۳۹۴

عکس نوشته های عاشقانه 94

عکس نوشته های عاشقانه ۱۳۹۴

عکس نوشته های عاشقانه 94

عکس های عاشقانه و عرفانی متن دار

عکس نوشته های عاشقانه 94

عکس های عاشقانه متن دار ۹۴

عکس نوشته های عاشقانه 94عکس های عاشقانه متن دار ۹۴عکس نوشته های عاشقانه 94عکس های عاشقانه متن دار ۹۴عکس نوشته های عاشقانه 94

عکس های عاشقانه ۹۴ به همراه متن

عکس نوشته های عاشقانه 94

عکس های عاشقانه ۹۴ به همراه متن

عکس نوشته های عاشقانه 94

عکس نوشته های عاشقانه جدید

عکس نوشته های عاشقانه 94

دانلود عکس نوشته های عاشقانه جدید

عکس نوشته های عاشقانه 94

عکس نوشته های عاشقانه و عرفانی

عکس نوشته های عاشقانه 94

عکس نوشته های عاشقانه ۱۳۹۴

عکس نوشته های عاشقانه 94

عکس نوشته های عاشقانه جدید ۹۴

عکس نوشته های عاشقانه 94

عکس نوشته های عاشقانه ۹۴

عکس نوشته های عاشقانه 94

۱۲ خرداد ۹۴ ، ۱۲:۰۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

اس ام اس های عاشقانه ی 94

اس ام اس های جذاب و رمانتیک عاشقانه 94

 نشسته ام ، کجا ؟ کنار همان چاهی که تو برایم کندی

عمق نامردی ات را اندازه می گیرم !

 

 😛

 

ذهنم فلج می شـــــود… وقتی می خوانمت

و تو حتی نمیگویی

جـــــــــانم . . .

 

😛

 

با تو زیر بارانم ، چتر برای چه ؟ خیال که خیس نمی شود !

 

😛

 

پایان سریال دروغ هایت بود آخرین لبخندت

و چه ساده بودم من که تا تیتراژ پایانی به پای تو نشستم . . .

 

😛

 

دوستی ها کمرنگ ، بی کسی ها پیداست / راست گفتی سهراب ، آدم اینجا تنهاست . . .

 

😛

 

چه رسم تلخی ست

تو ، بی خبر از من و تمام من ، درگیر تو !

 

😛

 

دیشب که باران آمد … میخواستم سراغت را بگیرم …

اما خوب میدانستم این بار هم که پیدایت کنم ، باز زیر چتر دیگرانی . . .

 

😛

 

دیکتاتور

تویی و آغوشت !

که هر بار

مرا تسلیم می کند . . . !

 

😛

 

روی کفنم بنویسید

موریانه ها

زهرمارتان

این تن که می خورید

حسرت شیرین بود

که خاک به آغوش کشید !

 

😛

 

مستانه هایم شروع می شود

آن گاه که گیسوهایت را در شراب، جلا می دهی

 

😛

 

آنقدر میوه های سمپاشی شده به خوردمان دادند

که این روزها

با حرف هایمان هم ، آدم می کشیم . . .

 

😛

 

تراشکـــــــار ماهـــــــری شده ام بس کـــــــه تـــــــو نیـــــــامدی

و من بـــــــرای دلــــــــم بهانـــــــه تراشیدم . . . !

 

😛

 

باد آورده را باد می برد

اما

تو که با پای خودت آمده بودی . . .

 

😛

 

ای همیشه جاودانه در میان لحظه هایم

غصه معنایی ندارد تا تو می خندی برایم  . . .

 

😛

 

بی هیچ صدائی می آیند

زمانی که نمی دانی

در دلت یک مزرعه آرزو می کارند و…

بی هیج نشانی از دلت می گریزند

تا تمام چیزی که به یاد می آوری

حسرتی باشد به درازای زندگی

چه قدر بی رحمند رویاهـا . . .

 

😛

 

خنده ام میگیرد

وقتی پس از مدت ها بی خبری

بی آنکه سراغی از این دل آواره بگیری

میگویی : دلم برایت تنگ است

یا مرا به بازی گرفته ای

یا معنی واژه هایت را خوب نمیدانی

دلتنگی ارزانی خودت . . .

 

😛

 

خدا ما رو برای هم نمی ‏خواست / فقط می ‏خواست همو فهمیده باشیم

بدونیم نیمه ما ، مال ما نیست / فقط خواست نیمه ‏مون و دیده باشیم

تموم لحظه‏ های این تب تلخ / خدا از حسرت ما با خبر بود

خودش ما رو برای هم نمی ‏خواست / خودت دیدی دعامون بی ‏اثر بود  . . .

 

😛

 

دلم می خواهد نامت را صدا کنم

یک طور دیگر

جوری که هیچ کس صدایت نکرده باشد

یک طور که هیچ کس را صدا نکرده باشم

دلم می خواهد نامت را صدا کنم

یک طور که دلت قرص شود که من هستم

یک طور که دلم قرص شود که با بودن من ، تو هم هستی

 

😛

 

دیوانه نیستم !

فقط ، فقط طوری “خاص” که دیگران نمیتوانند ، تو را “دوست” دارم

 

😛

 

چه باشه چه نباشه ، محبت سر جاشه / چه داری چه نداری ، تو عزیز روزگاری . . .

 

😛

 

برای پیش تو بودن “بلیط” لازم نیست

مرور قصه ی دل کافی ست . . .

 

😛

 

درست زمانی که سرت جای دیگری گرم است ؛ دل من همینجا یخ میزند !

چه فاصله زیادی است از سر تو تا دل من . . .

 

😛

 

خاطره ها را رشوه میدهم به روزهایم تا از بی تو بودن صدایشان در نیاید  !

 

😛

 

خدایا این “قسمت” رو کجا فرستادی که هر وقت نوبت من میشه ، میگن “نیست” ؟

 

😛

 

نمیپرسی تو حالی از دل غمگین و بیمارم / ولی من هر کجا باشم ، خیالت را به سر دارم .

 

😛

 

از لحظه ای که چشم باز میکنم

کار شروع میشود

نظارت و برسی کیفیت تک تک اعضای بدن

قلب … چشم … گوش …

مبادا ذره ای

از عاشق تو بودن منحرف شده باشند . . . !

 

😛

 

همه دردم این بود

عشقش بودم وقتایی که عشقش نبود . . . !

 

😛

 

سهم “من” از “تو” عشق نیست ، ذوق نیست ، اشتیاق نیست

 همان دلتنگی بی پایانی ست که روزها دیوانه ام می کند !

 

😛

 

نزدیکی در فاصله نیست ، در اندیشه است و تو اکنون مهمان اندیشه ی منی . . .

 

😛

 

یوسف و زلیخا را بی خیال !

من

در آغوش  همین پیراهن  یادگاری

هزار سال جوان تر میشوم . . . !

 

😛

 

 پنداشتی که چون ز تو بگسستم /  دیگر مرا خیال تو در سر نیست

اما چه گویمت که جز این آتش /  بر جان من شراره ی دیگر نیست . . .

 

😛

 

برایت مینویسم دوستت دارم

میدانم که نمیدانی

ولی میدانم که میخوانی آرزویم این است که نخوانده بدانی . . .

 

😛

 

با توام بی حضور تو ، بی منی با حضور من

می بینی تا کجا وفادار ماندم تا دل نازک پروانه نشکند ؟

همه ی سهم من از خود دلی بود که به تو دادم . . .

۱۲ خرداد ۹۴ ، ۱۲:۰۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

زندگی شیرین است 2015

http://up.fesghele.ir/up/mtohi92/Pictures/z1.jpg

زندگی ، ارزش آنرا دارد که به آن فکـر کنی
زندگی، ارزش آنرا دارد که ببویی اش چون گل، که بنوشی اش چون شهد
زندگی، بغض فـروخورده نیست
زندگی، داغ جگــــر گـــوشه نیست


 

http://up.fesghele.ir/up/mtohi92/Pictures/z2.jpg

زندگی، لحظه دیدار گلــی خفته در گهــــواره است
زندگی، شوق تبسم به لب خشکیده است
زندگی، جـــرعه آبی است به هنگامه ظهـــر در بیابانی داغ
زندگی، دست نوازش به ســر نوزادی است

http://up.fesghele.ir/up/mtohi92/Pictures/z3.jpg

زندگی، بوسه به لبهای گلی است که به شوقت همه شب بیدارست
زندگی، شـــوق وصال یار است
زندگی، لحظه دیدار به هنگامـــه یاس
زندگی، تکیه زدن بر یــار است

http://up.fesghele.ir/up/mtohi92/Pictures/z4.jpg

زندگی، چشمه جــوشان صفا و پاکـــی است
زندگی، مـــوهبت عرضه شده بر من انسان خاکـــی است
زندگی، قطعه سرودی زیباست که
چکاوک خواند که به وجدت آرد به سرشاخه امید و رجا
زندگی، راز فـروزندگی خورشید است

http://up.fesghele.ir/up/mtohi92/Pictures/z5.jpg

زندگی، اوج درخشندگــــی مهتــاب است
زندگی، شاخه گلی در دست است که بدان عشق سراپا مست است
زندگی، طعــم خوش زیستن است، شور عشقی برانگیختن است
زندگی، درک چرا بودن است، گام زدن در ره آسودن است

http://up.fesghele.ir/up/mtohi92/Pictures/z6.jpg

زندگی، مزه طعم شکلات به مذاق طفل است، به، که چقدر شیـــرین است
زندگی، خاطره یک شب خوش، زیر نور مهتاب،
روی یک نیمکت چوبی سبز، ثبت در سینه است
زندگی، خانه تکانی است. هر از چندگاهی از غبار اندوه
زندگی، گـوش سپردن به اذان صبح است که نوید صبـح است

http://up.fesghele.ir/up/mtohi92/Pictures/z7.jpg

زندگی، گاه شده است خوش نیاید به مذاق
زندگی، گاه شده است که برد بیراهم
زندگی، هر چه که هست، طعـــم خوبی دارد، رنگ خوبــــی دارد

۱۲ خرداد ۹۴ ، ۱۲:۰۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

برزخ اما بهشت

دانلود رمان برزخ اما بهشت

نام کتاب :

برزخ اما بهشت

 نام نویسنده :

نازی صفوی 

خلاصه داستان:

این کتاب از زبان دختری به اسم ماهنوش هستش که بعد از طلاق از همسرش دچار بیماری روحی میشه.در این هنگام دختر خاله ی ماهنوش،رعنا که حتی از خواهر هاش باهاش بیشتر احساس صمیمیت و راحتی میکرده همراه با دخترش کیمیا به ایران میان و وضعیت ماهنوش رو به بهبودی میره اما مدتی بعد مشخص میشه که رعنا سرطان داره و بعد از مرگ رعنا،ماهنوش سرپرستی کیمیا،دختر رعنا رو به عهده میگیره،در این راه حسام،برادر رعنا و پسرخاله ی ماهنوش بهش کمک میده و....

 
دانلود رمان با لینک مستقیم برای جاوا و به صورت pdf در ادامه مطلب . . .
 

درباره نویسنده:

صفوی رمان نویس متولد 1346 در تهران با نوشتن رمان "دالان بهشت" و پس از آن رمان "برزخ اما بهشت" به نویسنده ای پرمخاطب تبدیل شد. گرایش و علاقه او بیشتر به مطالعه کتاب های روانشناسی است و آثار کلاسیکی چون دیوان حافظ و مثنوی معنوی می باشد که در آثار نمود دارد. صفوی نوشتن را از دوران مدرسه آغاز کرد اما بطور رسمی با نوشتن رمان "دالان بهشت" در سال 1378 در ردیف نویسندگان قرار گرفت. او در نوشتن از حس خود کمک می گیرد و چندان مقید به شناخت و تاثیر پذیری از مکاتب، اصول و قواعد حاکم بر داستان نویسی نیست. کتاب دیگر صفوی "تا بهشت راهی نیست" نام  دارد. در مجموع با کتاب اخیر 3 گانه او کامل می شود. صفوی که تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته روان شناسی به خاطر پرداختن به ادبیات، ناتمام گذاشته است.

(رمان دالان بهشت درسایت98لاوقرارداده شده)

 

دانلودبافرمتpdf

Barzakh-ama-behesht.pdf

 

دانلودبافرمت جاوا:

Barzakh-ama-behesht.jar

 

پیشنهادمیکنم دانلودکنیدفوق العاده زیبا.....

۱۱ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۵۱ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

دا ستا ن

دوستام می گفتن برو باهاش دوست شو ولی اونا نمی دونستن این دل دوستی نمی خواد یه چه چیزایی هم از دوستی می دونستم که اسمش رو همه می دونن بهش میگن -احساسات - که وقتی باهاش بازی بشه خیلی ضربه ی بدی میزنه حالا بیشتر هم دخترا با احساساتشون بازی میشه و من نمی خواستم این اتفاق نه برای خودم بیفته نه برای اون من نمیگم دوستی بده فقط نمی توستم خودمو قانع کنم که با دوستی پیش برم دوستی بد نیست عشق بده که هر لحظه باید کنارت باشه و اگه یه روز نبینیش خیلی برات سخته بهم میریزی و منم مثله همیشه یک هفته مونده بود به مهر ماه 93 مثله همیشه بالای خونمون داشتم با دلتنگیش سر می کردم هنذفری هم تو گوشم بود صدایی نمی شنیدم یک لحظه دیدم اون داره سوار ماشین میشه جلوتر که اومدم دیدم ماشین پدرشه یه ماشین جلوتر هم هست هنذفری رو که در آوردم دیدم یه مرده از ماشین جلویی داد میزنه آخرش کجا میریم لهجه هم داشت لهجش هم اصفهانی بود اقوام مادرش بودن که از اصفهان اومده بودن پدرش هم گفت پارک.

بعدش رفتن ساعت تقریبا 23:30 بود نمی دونم هیچ ترسی نداشتم که این وقت شب قراره پیاده برم پارک که تقریبا 2 کیلومتر با خونمون فاصله داشت همه خواب بودن آروم لباسمو عوض کردم دوییدم همون سوپری رفیقم داشت می بست ازش پرسیدم ماشین اونا رو دیدی گفت نه یه پارک هم نزدیک سوپری کوچیک بود تازه ساخته بودن مطمئن بودم اونجا نیستن ولی رفتم دیدم هیشکی نیست هیچ خستگی رو احساس نمی کردم دوباره دوییدم اصلا ایست نمی کردم نمی دونم این چه نیروییه هر چی می دوییدم عرق می ریختم ولی خسته نمی شدم وقتی رسیدم کلا پارک رو گشتم بالاخره پیداشون کردم یهو قلبم دوباره شروع به تپش کرد دست و پام سست شد با فاصله ده متری پشت سرشون نشستم اون بود و دو تا خواهرش اون داشت خواهر سومی رو تاپ می داد خواهر وسطیش هم کنارش وایساده بود بعد یه مسافری اومد با صدای بلند گفت پسر جان سرویس بهداشتی کجائه؟ دیدم خواهر وسطیش برگشت و منو دید منم که هل شدم به مسافر ادرس اشتباه رو دادم اصلا یه همچین جایی وجود نداشت بعد که مسافر رفت من برای اینکه اونا نفهمن همون جا دوباره نشستم سرم رو آوردم پایین دستمو جوری نگه داشتم انگار دارم با گوشی کار می کنم اصلا گوشی مو نیاورده بودم یه لحظه نگاش کردم اون به خواهرش اشاره کرد یا چیزی گفت رو نمی دونم فقط خواهر رو شو برگردوند و بعد از 5 دقیقه رفتن جایی نشستن که مادرش و فامیلشون اونجا بودن یه دختر غریبه هم بود که فامیلشون بود و تقریبا هم سن. تشنه ام شده بود رفتم آب بخورم برگشتم دیدم روی نیمکت کسی نیست و خلوت نزدیک که شدم و داشتم عادی دنبالشون می گشتم قلبم سریع به تپش کرد خدا شاهده که دارم راست میگم یکم که جلوتر رفتم یه لحظه فکر کردم چند نفر دارن منو نگاه می کنن آروم برگشتم دیدم همه دارن منو نگاه می کنن تا دیدمشون سرشون رو بر گردوندن اونقدر استرس و تپش قلبم داشتم که نفهمیدم دارم چیکار می کنم رفتم جلوتر خم شدم و دو گرفتم دو باره رفتم  پشت سیم های پیست اسکیت نگاشون می کردم اونجا که نشسته بودم اونا داشتن با نگاشون منو پیدا می کرد ولی خیلی دور بودم چند دقیقه که گذشت اونو و خواهر وسطیش و دختره غریبه بلند شدن و شروع کردن به قدم زدن من اصلا فکر کار نمی کرد نمی دوستم چیکار کنم اونا وقتی 50 متر با من فاصله داشتم و من پشت سیم ها بودم داشتن سمتم می اومدن فرار کردم بعدش به خودم می اومدم به خودم می گفتم این چه کاریه مگه دیوونه شدی؟ بعدش می رفتم دنبالشون با فاصله، هیچ دلیلی نداشتم برای تعقیب کردنشون قصد نداشتم بهش بگم فقط وقتی بهش نزدیکم آرامش دارم و یه حسی که واقعا اون حس ...

بعدش یه موقع هایی هم جلوشون سبز می شدم وقتی بهش نگاه می کردم راستش خجالتی بودم زیاد بهش نگاه نمی کردم اون هم همینطور حالا شاید اون هم خجالتی بود شایدم از من خوشش نمی اومد شایدم غرورش اجازه نمی داد نمی تونستم بفهمم ولی خواهرش و فامیلش منو نگاه می کردن و به خودم می گفتم غرورش اجازه نمیده از اون شب به بعد تصمیم گرفتم بهش نشون بدم غرور  یعنی چی ؟ همینطور که داشتم بر می گشتم و با خودم می گفتم غرور و همراه با درد بهت نشون میدم بدونی معنی واقعی غرور چیه سرم چرخوندم دیدم ماشینشون داره از دور می یاد سریع راه رو کج کردم رفتم اون طرف خیابان پدرش ایست کرده بود و فکر کنم بوق می زد ولی من توجه نکردم داشتم می رفتم اونقدر حالم بد بود که یه تیکه آهن که تو زمین کاشته شده بود رو ندیدم زخمی شدم و تا خونه لنگیدم رسیدم خونه دیدم نه ماشینشون هست نه روشنایی تو خونشون هست رفتم بی سر و صدا تو خونه خوابم نمی برد وایساده بودم دم پنجره ساعت 2:15 رسیدن تا ساعت 6 بیدار بودم خوابم نمی برد فکرم مشغول بود چیکار کنم یعنی اونم این حس و به من داره و مثه من که نمی خوام اون بفهمه اونم نمی خواد من بفهمم گیج شده بودم سریع رفتم تو نت راه های عاشق کردم رو یاد گرفتم و قرار بود از فردا عملیش کنم روز بعد داشتم می رفتم بیرون دیدم اونو پدرش با ماشین دارن می یان اصلا توجه نکردم حتی بعضی موقع ها از دور میدیدن دارن میان می پیچیدم تو سوپری می خواستم اگه عاشقمه یکم درد بهش برسه تا بفهمه منم درد کشیدم اگه هم نیست می خواستم عاشقش کنم یک ماه به همین صورت گذشت ...

حالا راه ها رو نمیگم تا یکی بلا ها رو سر عاشقا نیاره مدرسه ها که من و دوستم می رفتیم اون تنها بعضی موقع ها هم اونو دوستش و یک هفته در میون هم اون و خواهرش و دوستای خواهرش می رفتن بیشتر موقع ها دنبالش می رفتم تا فکر نکنه فراموشش کردم و فکر هم نکنه که دوستش دارم یه جوری تو دو راهی همون کاری که اون می کرد دوستم فهمیده بود و به چند نفر هم گفته بود اصلا برام مهم نبود ولی حرف در آوردن رو دوست نداشتم و میگفتن با اون دوسته پشت سرم می گفتن منم عصبانی میشدم یه باری با یکی که این حرف ها رو می زد دعوا کردم و بینی ام قوز شد خیلی روی صورتم حساس بودم بیرون نمی رفتم و نمی خواستم منو ببینه بعدش که جوش های صورتم نمی گذاشت بیرون برم همینطور که بیشتر موقع ها نمی دید منو ولی من از پشت پنجره میدیدمش فکر می کردم حالش بده مثله اون روزایی که من نمیدیدمش حالم بد بود خلاصه تصمیم گرفتم بهش بگم و این درد رو بیشترش نکنم وقتی صبح می خواستم مدرسه برم منو دوستم بودیم اون تنها به دوستم می گفتم تو عقب وایستا من بهش می گم همین که بهش نزدیک میشدم قلبم تپشش بالاتر می رفت اصلا نمی تونستم بهش نزدیک بشم و ایست می کردم هر روز سعی می کردم نشد از نامه هم آزمایش کردم اصلا نمی تونستم بهش نزدیک بشم  و بهش بگم با خودم می گفتم شاید به خاطر خجالت و ترس از حرف زدن با دختر ها باشه دوستای مدرسه ایم بعد از مدرسه ها می رفتن مدرسه دخترانه و تیکه و ...

یه روز منم گفتم برای اینکه جرات حرف زدن داشته باشم برم باهاشون و فقط نگاه کنم چیکار می کنن یه کارایی می کردن جلوی مامور و سرباز تیکه مینداختن یه بار یه دختره برگشت یه کشیده زد زیر گوش رفیقم ما چهار نفر بودیم اونا 5 نفر منم که ساکت بودم دوستام که فرار کردن منم فرار کردم بهشون گفتم خاک تو سرتون در رفتین دوستم گفت پیش می یاد چند روز بعد هم یه اتفاق دیگه افتاد دخترا مثله زنجیر دست همو می گرفتن نمی زاشتن ما رد بشیم دوستام هم دیوونه بودن هل میدادن باور نمی کردم دخترا هم اینطوری باشن از اون روز به بعد منم شدم یکی از رفیقام من تیکه نمی نداختم جواب تیکه ها رو می دادم یه بار هم دوستم تیکه انداخت عذر خواهی کردم و یکماه که شد خجالتمو گذاشتم کنار موقع امتحانات که شد بیشتر موقع ها نمی دیدمش اون دیر تر از من امتحانشون شروع میشد و زود تر هم بر می گشت اونقدر دلتنگش می شدم که یه روز 5 ساعت پشت پنجره وایستادم تا ببینمش و نتیجه هم داد اون روز هایی هم که بیشتر از 2 روز نمی دیدمش امتحانم رو خراب می کردم یه وقت هایی هم فکر می کردم اون داره عاشقم میشه و یکماه امتحانات من 7 یا 8 بار دیدمش از پشت پنجره ولی اون یکبار هم منو ندید اون فکر می کرد دارم فراموشش می کنم یا دوستش ندارم چون از اون شب پارک تا حالا بهش نگاه نکردم و بهش زل نزدم و موقع امتحانات هم که یکماه منو نمی دید پدرش هم که جواب سلاممو نمی داد فکر نمی کردم حتما حال دخترش بده و به خاطر بازی دادنه منه البته اینها هم فکرمه و مطمئن نیستم و آخرین امتحان منو دید ولی من بازم بهش توجه نکردم و بازم حالش بد بود از قیافش حدس زدم

قسمت آخر این داستان چند روز بعد

۱۱ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۴۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

عاشقانه های تو

http://up.fesghele.ir/up/mtohi92/Pictures/del%20neveshte%20new.jpg


ســــــــــری جدید  عاشقانه های تو

برای طرفداران فســـقله


ﺣﺲ ﻗﺸﻨﮕﯿﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺑﺮﮔﺮﺩﯼ
ﺗﺎ ﺑﺘﻮﻧﯽ ﻋﺸﻘﺘﻮ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﯽ،ﺏ
ﻋﺪ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﺍﻭﻥ ﺩﺳﺘﺎﺷﻮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺯﯾﺮ ﭼﻮﻧﺶ ﻭ
ﺑﻬﺖ ﺯﻝ ﺯﺩﻩ

.

.

.

امروز به این اعتقاد
رسیدم بعضی مواقع:
ﺍﺯ ﻣﺤﺒـﺖ ﺧـﺎﺭﻫﺎ ﺷـﺎﺥ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ! والااااا

.

.

بقیه ادامه مطلب...

ﻣــــــﺮﺩ ﺑﺍﯾﺪ ﺑﺎ ﻭجــــﻮﺩ ﺗﻤـــﺎﻣﻪ ﻏـــــﺮﻭﺭﺵ
ﻣﻬـــــﺮﺑـﺎن ﺑﺎﺷﺪ
ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ تمــــام ﻟﺠــــﺒﺎﺯی هایـــش
ﻭﻓــــﺎﺩﺍﺭ ﺑﺎﺷﺪ
ﺑــﺎ ﻭﺟـــﻮﺩ ﺗﻤــــﺎم ِ خستـــگی ﻫــــﺎﯾﺶ
ﺻﺒـــﻮﺭ ﺑﺎﺷـــﺪ
ﺑﺎ ﻭﺟـــﻮﺩ ﺗﻤـــﺎمِ مشــــکلاتش
ﻋﺎﺷــﻖ ﺑﺎﺷـــﺪ .
ﻣــــﺮﺩ ﺑﺎﯾـــﺪ ﻣﺤﮑــــــﻢ ﺑﺎﺷــــﺪ
مـــــــرد بـــاید مــــــــرد باشـــد
موافقــــید ؟

.

.

.

ﭼـــﻪ ﺣﺴــــﻪ ﺧﻮﺑﯿــﻪ
ﺷـــﺒﺎ ﻣﻮﻗـــﻊ ﺧــــﻮﺍﺏ عشقـــت بغـــل کنـــی
ﺑﺎ ﻣﻮﻫــــﺎش ﺑﺎﺯﯼ کنـــی
ﭼﺸﻤــــﺎشو ﺑﺒﻮﺳـــﯽ
آﺭﻭﻡ آﺭﻭﻡ ﺗـــﻮ ﺑﻐـــﻠﺖ ﺧﻮﺍﺑـــﺶ ﺑﮕﯿـــﺮﻩ
ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﻫﻨـــﻮﺯ ﺑﯿــــﺪﺍﺭﯼ
ﺩﻭﺳــــﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﻓﻘــــﻂ ﻧﮕــﺎﺵ ﮐﻨـــﯽ
ﻫﻤﯿﻨــــﻄﻮﺭﯼ ﮐـــﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﻧﮕـــﺎﻫﺶ ﻣﯿﮑﻨـــﯽ
ﺍﺷﮑـــﺎﺕ ﺳـــﺮﺍﺯﯾﺮ ﺑﺸـــﻪ
ﺗـــﻮ ﺩﻟـــﺖ ﭘﯿـــﺶ ﺧـــﻮﺩﺕ ﺑﮕـــﯽ :
ﻧﺒﺎﺷــــﯽ ، ﻣﯿﻤﯿــــﺮﻡ ...

.

.

.

مـن قِصه ی بـا تــو بــودن را ، تا ابد اینگـونـه آغاز می کنم
یکـی بــود . . .
هنـــوز ـَـم هسـت !

.

.

.

ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴـــــﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺑﯿــــــﺮﻭﻥ ﭼﻪ ﻃـــــــﻮﺭ ﺑﻪ
ﻧﻈــــــــﺮ ﻣﯿﺎﻡ!
ﮐﺴﺎﯾـــــــــــﯼ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻧﻢ ﺭﻭ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻨﺪ ؛
ﺑﺮﺍﻡ ﮐـــــــــﺎﻓﯿﻨﺪ ...
ﻭﺍﺳﻪ ﺍﻭﻧـــــــﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻇﺎﻫــــــــﺮﻡ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻣﯽ
ﮐﻨﻨﺪ ،
ﺣﺮﻓﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ !
ﻫﻤﻮﻥ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﻤﻮﻧﻨﺪ ﻭﺍﺳﺸـﻮﻥ
ﮐﺎﻓﯿــــــــــــﻪ ... !!!

.

.

.

ﻫﯽ ﭘﺎ ﺑﻪ ﭘﺎ ﻧﮑﻦ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﻢ : ﺳﻔﺮ ﺑﻪ ﺧﯿﺮ
ﻣﺠﺒﻮﺭ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﺑﻤﺎﻧﯽ ...
ﻭﻟﯽ ﻧﺮﻭ

.

.

.

چی میشه بی تو روزایی که هر لحظه اش یه دنیا بود
نمیشه بی تو خندیدو نمیشه فکر فردا بود
تموم لحظه هام آهه
خیال با تو بودن شد

.

.

.

چه انتظار عجیبی،
توبین منتظران هم،عزیزمن چه غریبی
عجیب ترکه چه آسان،نبودنت شده عادت
چه بی خیال نشستیم،نه کوششی نه وفایی
فقط نشستیم وگفتیم*خداکندکه بیایی*
۱۱ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۴۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

فسقله های فیس بوک

 

http://up.fesghele.ir/up/mtohi92/Pictures/img02.gif

سلام به طرفدران فسقلهقلب

بخاطر تمام حمایت ها ممنونمخجالت

امیدوارم از مطلب جدید لذت ببرید

 

همش مزخرفه ک میگن دخترا آهن پرستن

من خودم یه هفته است دو تا تیرآهن خریدم هیچ دختری طرفم نمیاد;-)

.

.

پـــشت هـــر آدم مـــوفـــقی..

کــــلی ایــــرانی دارن غــــیبـــت میکــنن :))

.

.

پدر

یه وجب جا زیر کولر واسه من

هرچی که دارم مال تو

.

.

هایده اگه ب جای اینکه

همش شبا به مِیخونه میرفت...

به باشگاه میرفت!

الان زنده بود مث گوگوش...

.

.

تو مملکتی هستیم ڪه واسه توالت عمومی پول میگیرن:/

اونوقت تو لاین آیفون 6 میدن :)))

.

.

ﺍنــقــدر ﺑــﺪﺷــﺎﻧــﺴــﻢ ﮐــﻪ لــنــگــه ﮐــفــش ﺳـﯿــﻨــﺪﺭﻻ ﻫــﻢ ﭘــﯿــﺸــﻢ ﺟــﺎ ﻣــﯿــﻤــﻮﻧـــﺪ

فــرداشﮔــﻮﻫــﺮ ﺧــﯿـــﺮ ﺍﻧــﺪﯾـــﺶ ﻣــﯿــﻮﻣــﺪ ﮐـــﻔــﺶ ﺭﻭ ﭘـــﺎﺵ ﻣــﯿــﮑـــﺮﺩ ﺍﻧــﺪﺍﺯﺵ ﻣــﯿــﺸـــﺪ

مــیـــگـفــت بــایــد مــنــو بــگــیــری!!! :))

.

.

این روزها که دلم میگیره ...

میرم زیر بارون قدم میزنم

میبینم بارون نمیاد...

.

.

.

.

بر میگردم سمت یخچال :/

بقیه ادامه مطلب....

 


 

 

.

میگن دختره رفته ارایشگاه پسرونه،ارایشگر گفته ببخشید اینجا ارایشگاه پسرونست

دختره گفته خوب منم اومدم موهامو پسرونه بزنم

به موتون قسم جلو چشای خودم ارایشگر سوار ماشین ریشتراش شد رفت :/

.

.

دوستان با توجه به اینکه امتحانات نزدیکه

شما رو به چالش سطل خاک دعوت میکنم -_-

.

.

دنبال مخاطب خاص میگردی؟

میخوای شماره بدی؟

از تنهایی خسته شدی؟

.

.

.

.

.

.

.

بیست و هشتمین دوره نمایشگاه بین‌المللی کتاب :))

.

.

پارسال انقد گیر دادید که شنبه خراست

بیچاره امسال داره همه تلاششو میکنه که خر نباشه

همش تعطیله :))))^_^

.

.

دختره پست گذاشته مرسی که شهریوری ام

باباش کامنت گذاشته : خواهش میکنم وظیفم بود

.

.

ﯼ ﻧﻔﺮ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﭘﺴﺘﺎﻣﻮ ﻻﯾﮏ ﻣﯿﮑﻨﻪ

ﺿﺮﺑﺎﻥ ﻗﻠﺒﻢ ﻣﯿﺮﻩ ﺭﻭ ﻫﺰﺍﺭ . . .

.

.

.

.

.

.

.

.

.

ﻣﻨﻢ ﺑﻼﮐﺶ ﮐﺮﺩﻡ !

ﻭﺍﻻ ﺷﻮﺧﯽ ﮐﻪ ﻧﯿﺲ « ﻗﻠﺒﻪ» ﺩﺭﺩﺑ ﮕﯿﺮﻩ ﮐﯽ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯿﺪﻩ ؟

.

.

اگه با پورشه بری به خانوما متلک بندازی

میشی پسر با نمک!!!!!

اما همون متلک و با پراید بری بندازی

میشی بی شعور ایکبیری میمون عوضی خر نفهم الاغ زشت گاو بی شخصیت

اگه با موتور بری که فحشا ناموسی میده جاش نیست بگم!!

.

.

یکی از افتخارات علمی من اینه که

.

.

.

.

.

.

تو دستشوی دانشگاه صنعتی شریف جیش کردم

نخند خو این واس من افتخار :|

.

.

ای کاش یه روز ببینیم توی ایران، آمار مطالعه و خرید کتاب

از آمار خرید لوازم آرایشی سبقت گرفته

کاش در حد آرزو نمونه

.

.

معیار جدید پسرا واسه ازدواج:

همین که نزاییده باشه کافیه!

.

.

ﺩﻭﺗﺎ ﮔﻮﺟﻪ ﻓﺮﻧﮕﯽ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺩﻋﻮﺍ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻥ

ﯾﻪ ﮔﻮﺟﻪ ﺳﺒﺰ ﻣﯿﺎﺩ ﺟﺪﺍﺷﻮﻥ ﮐﻨﻪ

ﮔﻮﺟﻪ ﻓﺮﻧﮕﯿﺎ ﻣﯿﮕﻦ : ﺳﯿﺪ ﺗﻮ ﺩﺧﺎﻟﺖ ﻧﮑﻦ....

.

.

ﻧﺎﻣﻮﺳﺎ ﺗﻮ تاکسی ن*چ*س*ی*د .....!

.

.

.

.

.

ﻣﻦ ﻗﯿﺎﻓﻢ ﺷﺒﯿﻪ ﺁﺩﻡ ﻣﺸﮑﻮﮐﺎﺱ ﺗﺎ ﻧﮕﺎﻡ ﻣﯿﮑﻨﻦ

ﺧﻨﺪﻡ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ﻣﯿﻮﻓﺘﻪ ﮔﺮﺩﻥ ﻣﻦ !!!

.

.

یه سری از پسرا هستن

یه جوری یقشونو باز میزارن

انگار میخوان به بچه شیر بدن :l

.

.

➡➡تست چشم پزشکی➡➡

این پست رو با چشم چپ بخون!

.

.

.

.

.

.

.

فدای چشمک زدنتون

بسه دیگه خجالت میکشم

.

.

قبلنا دخترها تا لیسانس میخوندن یکیو پیدا میکردن !

الآن میبینن خبری نیست ارشد هم میگیرن !

.

.

.

.

.

.

.

هرچی کمبود شوهر بیشتر بشه ،

سطح علمی کشور بالاتر میره!!!

ادامه بدید بلکه به ژاپن برسیم:-) -__-

.

.

یه شلوار کردی دارم از بس توش راحتم که

هر ۵دقیقه یه بار نگاه میکنم ببینم پامه یا نه

تعویض با سانتافه

.

.

هرگز دویدن و فرار کردن از مشکلات٬ مشکلاتتو حل نمی کنه

.

.

.

.

.

مگه اینکه مشکلت اضافه وزن باشه

اون وقت آره بدو!

.

.

ﺟﺎﺫﺑﻪ ﺳﺎﭘﻮﺭﺕ ﺑﺎ ﻣﺎﻧﺘﻮﯼ ﺟﻠﻮﺑﺎﺯ،ﭼﻬﺎﺭﺩﻩ ﺑﺮﺍﺑﺮﺟﺎﺫﺑﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﺍﺳﺖ

.

.

.

.

.

.

.

ﻧﻴﻮﺗﻦ ترک موتور دکتر شریعتی ﺩوﺭ ﻓﻠﮑﻪ ﺩﻭﻡ صادقیه...

.

.

میگن رئیس گروه داعش اعلام کرده تا فردا سه جا رو میزنه

ریش و سیبیل و زیر بغلش رو... D:

.

.

توبه کردم که دگر عاشق خوبان نشوم

آخه نیست که اونام عاشقم نمیشن

اینه که ضایع میشم ^_^

.

.

ما یه عمو داریم فقط خبر مرگ میده

هروقت زنگ میزنه اول لباس مشکی میپوشیم بعد جواب تلفونو میدیم

.

.

در این تاکسیا یا بسته نمیشه یا طوری بسته میشه که

راننده تو دلش یه خفن به عمت میده :))

۱۱ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۴۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

به سلامتیه دختر و پسری که...


http://up.fesghele.ir/up/mtohi92/Pictures/0-love-girl-entezr-new-n-1-5.jpg

 

به سلامتی دختر و پسری که …

سلامتی پسری که یه روز عاشق شد. . .

سلامتی دختری که یه روزعاشق شد. . .

سلامتی پسری که اندازه یه نگاه هم به عشقش خیانت نکرد. . .

 

سلامتی دختری که هیچی کم نذاشت. . .

سلامتی عشق پاکشون. . .

سلامتی اون همه خاطره ها و شیطنت هاو دیووونه بازی های زیر بارون

قرار گذاشتن ها خیس شدن ها از سرما به خود لرزیدن ها. . .

سلامتی دوستی که زیراب پسرو به دروغ زد. . .

سلامتی دختری که حرف دوست مثل خواهرش رو باور کرد. . .

سلامتی دختری که بی خبر خطش خاموش شد. . .

سلامتی اون قسم ها اون دوست دارمهایی که هیچوقت تحویل داده نشد. . .

سلامتی پسری که هر چی قسم خورد خواهش کرد اثری نداشت. . .

سلامتی دختری که با چشم خیس به پسر گفت ازت بدم میاد. . .

سلامتی پسری که رفت خدمت تا زود برگرده و دلشو بدست بیاره بره خواستگاری. . .

سلامتی ۲۱ ماه پست دادن ها و لحظه شماری ها دور بودن ها. . .

سلامتی روزی که پسر دعوت شدبه جشن عقد عشقش. . .

سلامتی اون شب. . .

سلامتی اون دوستایی که بخاطر حال پسر بغض داشتن

اما پسر خندیدتا جشن خراب نشه. . .

سلامتی اون خنده ی زوری. . .

سلامتی عروسی که ماه شده بود. . .

سلامتی عاقدی که اومد. . .

سلامتی شناسنامه ها. . .

سلامتی بغض پسر. . .    سلامتی بار اول. . .

سلامتی بغض پسر. . .    سلامتی بار دوم. . .

سلامتی بغض پسر. . .   سلامتی بارآخر. . .

سلامتی پلاک زنجیری که پسر واسه زیر لفظی روز عقدش گرفت تو جیبش موند. . .

سلامتی زیر لفظی که یکی دیگه داد. . .

سلامتی پسری که هنوز امید داشت که به عشقش میرسه. . .

سلامتی اجازه بزرگترها. . .

سلامتی بله. . .

سلامتی بغض پسر. . .سلامتی چشم خیس دوستان. . .

سلامتی اون حلقه  که جایگزین حلقه پسر شد. . .

سلامتی ماشین عروس. . .

سلامتی سستی زانو. . .سلامتی سیاهی چشم. . .

سلامتی اون شب. . .

سلامتی پاکت سیگار و نخهایی که با نخ قبلی روشن شد. . .

سلامتی فرداش. . .

سلامتی مهمونی که دختر گرفت. . .

سلامتی دوستایی که جمع شدن. . .

سلامتی شب و روزایی که سخت گذشت. . .

سلامتی دوستی که به دختر گفت اون حرفو به دروغ گفت از رو حسادت. . .

سلامتی دختری که با تمام وجود گریه کرد. . .

سلامتی تیغی که تیز بود. . .سلامتی رگ دست. . .

سلامتی دختری که خودکشی کرد. . .

سلامتی لحظه ای که به پسر خبر دادن . . .

سلامتی ملاقات تو بیمارستان. . .

سلامتی اون ۵ و ۶ دقیقه ی تنها با دختر. . .

سلامتی اون چشمای نیمه باز خیس. . .

سلامتی شرم دختر. . .سلامتی صبر پسر. . .

سلامتی قسمهایی که پسر به دختر داد تا فراموش کنه که زندگیش خراب نشه. . .

سلامتی قسم جون پسر. . .

سلامتی قبول کردن دختر. . .

سلامتی لحظه خداحافظی. . .

سلامتی چشمای خیس. . .سلامتی یه عمر تنهایی. . .

سلامتی حرفایی که نمیشد گفت ولی یه متن شد. . .

سلامتی خنده هایی کودکی که توی راه بود. . .

سلامتی دختری که مادر شد. . .

سلامتی پسری که حسرت پدر بودن تا ابد به دلش موند. . .

سلامتی هق هق هایی که پست شد تا دلی آروم شه. . .

سلامتی امشب. . .

سلامتی همه ی عاشقایی که هر گز به عشقشون نرسیدن

واز دور نگران یکی یه دونه شون بودن و با بغض با سکوتشون گفتن آهای غریبه

این که دستش توی دستای تویه همه دنیای منه

خیلی مراقبش باش. . .

 

۱۱ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۳۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰنم

http://up.fesghele.ir/up/mtohi92/Pictures/as-5.jpg

 

 ✔میدونی ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﯽ؟

 ❥• یعنی ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻨﺎﺭمی،

یه دفعه ﺩﻣﺎغتو بکشم!

بگی ﺁﺧﻪ ﻣﮕﻪ دیوونه ﺷﺪﯼ؟

بگم ﺁﺭﻩ ﺩﯾﮕﻪ دیوونه ی تو!

 ❥•ینی وقتی ﺩﺍﺭم ﺑﺎﻫﺎت ﺑﺤﺚ میکنم:

ﭼﺸﻤﺎﺗﻮ ﺭﯾﺰ ﮐﻨﯽ ﻭ ﺑﮕﯽ

:
ﺑﺎﺯ ﺗﻮ ﺍﺧﻢ ﮐﺮﺩﯼ؟

ﻧﮕﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﻬﺖ ﻧﻤﯿﺎﺩ؟

ﺍﺻﻼً ﮔﻮﺵ ﻧﻤﯿﺪﯼ ﻫﺎ!

ﺑﻌﺪ ﺗﺎ ﺑﯿﺎم یه ﭼﯿﺰﯼ بگم...

ﺑﮕﯽ ﭼﯽ ﮔﻔﺘﯽ؟؟؟

دوستمﺩﺍﺭﯼ؟

خب ﻋﺰﯾﺰﻡ ﻣﻨﻢ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ!

 ❥•یعنی منو بگیری محکم گازم بگیری که جیغم در بیاد!

بعد تو بگی لوووس!

دردت اومد؟

خب بده جاشو بوس کنم:|

❥•دﯾﻮﻭﻧﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﯾﻨﮑﻪ:

ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﺎشیم ﺗﻮ ﯾﻪ ﺟﻤﻊ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺭم...

ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰنم

ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰنم

ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰنم

ﯾﻬﻮ ﻭﺳﻂ ﺣﺮفم ﺑﭙﺮیﻭ ﺑﮕﯽ:

ﺗﻮ ﭘﺮﺍﻧﺘﺰ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﮕﻢ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﻋـﺎشـق ایشونم!

ﺧﺐ ﺩﺍﺷﺘﯽ ﻣﯿﮕﻔﺘﯽ ﻋﺰﯾﺰﻡ!

❥•دﯾﻮﻭﻧﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﯾﻨﮑﻪ:

ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﯿﺎی بهم بگی:

ﻣﺮﺳﯽ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﻘﺪ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﺍی

 

۱۱ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۳۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

نمی دانم که...


آگهی رایگان

 

نمی دانم که دانستی دلیل گریه هایم را نمی دانم

که حس کردی سکوتم را ولی دانم که می دانی

من عاشق بودم و هستم

وجود ساده ات بوده که من اینگونه دل بستم

عزیزم همیشه < عشق من > هستی و خواهی بود

۱۱ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۲۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ﮔـــﻠﻪ



ﮔـــﻠﻪ ﺩﺍﺭﻡ ...


ﺍﺯﮐﻪ, ﻧﻤـــــﯿﺪﺍﻧﻢ ....


ﺍﺯﭼﻪ,ﻧﻤـــــــــﯿﺪﺍﻧﻢ ..... ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫـــﺎ ﺩﺭﺩﯼ ﺑﺮ ﻣﻦ


ﺳﻨﮕـــﯿﻨﯽ ﻣﯿﮑﻨﺪ،ﮐــــﻪ ﻧﻤــﯿﺪﺍﻧﻢ ﺩﻟــﯿﻠــﺶ


ﮐﯿﺴﺖ, ﭼﯿﺴﺖ ...


ﺑﯽ ﺣــــــﺲ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ ... ﺧـــــــﺴﺘﻪ ﺍﻡ ... ﺍﺯ ﺗﻤـــــﺎﻡ


ﺟﻬـــﺎﻥ .... ﺩﻟـــــــــﻢ ﺍﻃﻤﯿﻨﺎﻥ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ،


ﻭ ﺍﻧﺪﮐﯽ آﺭﺍﻣـــــﺶ.... !!!!


گفتند اَشکــــــ بریز ، خالی میشوی....


خالی که نشدم هیچ....


پُر شدم از بی کســــی


که چرا کسی اَشکـــــ هایم را پاک نمیکند


و بگوید اَشکــــــ نریز


تو من را داری......

 

۱۱ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

همیـــــــــــن

 

مطالب عاشقانه غمگین و دیس لاو



چرا (̲̅د̲̅)(̲̅ر̲̅)(̲̅و̲̅)(̲̅غ̲̅)...


همیشه  :̤̈ا̤̤̈̈ع̤̤̈̈ت̤̤̈̈ر̤̤̈̈ا̤̤̈̈ف̤̈: میکنم...



دะوะسะتะتะ دะاะرะمะ


همه میگن [̲̲̅̅ق̲̲̅̅ی̲̲̅̅د̲̲̅̅ت̲̲̅̅و̲̲̅̅] بزنم


اما نمیزنم...


اره شاید هیچ وقت مال من نشی،


اما میخوام که
(̲̅د̲̅)(̲̅و̲̅)(̲̅س̲̅)(̲̅ت̲̅) (̲̅د̲̅)(̲̅ا̲̅)(̲̅ش̲̅)(̲̅ت̲̅)(̲̅ه̲̅) (̲̅ب̲̅)(̲̅ا̲̅)(̲̅ش̲̅)(̲̅م̲̅)...


همه میگن ̑ف̑̑ر̑̑ا̑̑م̑̑و̑̑ش̑̑ش̑̑ ̑̑ک̑̑ن̑،منم میگم نمیتونم...


▂▃▄▅▆▇█▓▒░اما دروغ میگم!░▒▓█▇▆▅▄▃▂


میتونم اما نمیخوام،


نمیخوام
[̲̲̅̅ف̲̲̅̅ر̲̲̅̅ا̲̲̅̅م̲̲̅̅و̲̲̅̅ش̲̲̅̅ت̲̲̅̅ ̲̲̅̅]کنم...


اشکال نداره،


زجر میکشم اما تو دلم نگه میدارمت...


این همه مدت با نداشتنت عاشقت موندم...


شماهایی که میگید لیاقتت بیشتر از اینه


من حرف از لیاقت نمیزنم،


حرفه من عشقه،عشق...


چیزی که همتون فکر میکنید تجربه اش کردید


اما فقط فکر میکنید! ︻╦̵̵͇̿̿̿̿ HE╤───


︻╦̵̵͇̿̿̿̿ عشقم╤───...


حرف آخر...


از همه چیزم [̲̲̅̅ب̲̲̅̅خ̲̲̅̅ا̲̲̅̅ط̲̲̅̅ر̲̲̅̅ت̲̲̅̅] گذشتم...


غرورم


̅̅ش̅̅خ̅̅ص̅̅ی̅̅ت̅̅م̅̅


الانم فقط ┣▇ زندگیم ▇▇═─ مونده


از اونم میگذرم بخاطرت


هیچ کدومو نفهمیدی


اما ̮م̮̮ه̮̮م̮ ̮ن̮̮ی̮̮س̮̮ت̮ ̮ف̮̮د̮̮ا̮̮ت̮ ̮ش̮̮م̮...


من از اینا نگذشتم که بیای سمتم،


گذشتم چون وظیفه ̛̭̰̃ع̛̛̰̭̭̰̃̃ا̛̛̰̭̭̰̃̃ش̛̛̰̭̭̰̃̃ق̛̛̰̭̭̰̃̃ه̛̰̭̃

 

که بخاطره:̤̈ ̤̤̈̈ع̤̤̈̈ش̤̤̈̈ق̤̤̈̈ش̤̈: از همه چیز بگذره...


شاید خیلی زود ︻╦̵̵͇̿̿̿̿ عاشقت شدم╤───،


[̲̲̅̅ا̲̲̅̅م̲̲̅̅ا̲̲̅̅ ̲̲̅̅ع̲̲̅̅ش̲̲̅̅ق̲̲̅̅م̲̲̅̅ ̲̲̅̅ب̲̲̅̅چ̲̲̅̅گ̲̲̅̅ا̲̲̅̅ن̲̲̅̅ه̲̲̅̅ ̲̲̅̅ن̲̲̅̅ب̲̲̅̅و̲̲̅̅د̲̲̅̅ ̲̲̅̅و̲̲̅̅ ̲̲̅̅ن̲̲̅̅ی̲̲̅̅س̲̲̅̅ت̲̲̅̅]

 

•••همیـــــــــــن •••
۱۱ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۲۵ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

خداوندا !

خداوندا ! ناشکری نمی کنم از تو گله ای ندارم تو هر چه کُنی صلاحم همونه من از ادما گله دارم آدمایی که هر چه قدرت مگیرن قلبشون سخت تر میشه و قوانین رو به نفع خودشون تغییر میدن و ما باز هم خدایی داریم

 

۱۰ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۲۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

آدمهای بزرگ...

آدمهای بزرگ قامتشان بلندتر نیست ،
خانه شان بزرگتر نیست ،
ثروتشان هم بیشتر نیست ...

آنها قلبی بزرگ و نگاهی مهربان دارند ... ☺

 

۱۰ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۲۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

خدایا توکل...


 
 
خدایا توکل به تو...
منو ببخش و کمک کن که به کمک تو واقعا محتاجم
دوستان عزیز خدافظ تااااااااااااااااااااااا بعد کنکورم
واسم دعاکنین لطفا
ممنونم
۱۰ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۲۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تو چقد حیگر داری؟

۱۰ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

کسی را میخواهم که...

کسی را میخواهم که...

دلم کسی را میخواهد،کسی که از جنس خودم باشد...

دلش شیشه ای...گونه هایش بارانی...دستانش کمی سرد...

دلم یک ساده دل می خواهد...!!!

بیاید با هم برویم...نمیخواهم فرهاد باشد،کوه بتراشد...

نمیخواهم مجنون باشد،سر به بیابان بگذارد...

میخواهم گاهی دردم را درمان باشد...

شاهزاده سوار بر اسب سفید نمیخواهم...!!!

غریب آشنایی میخواهم بیاید با پای پیاده...

قلبش در دستش باشد..چشمانش پر از باران باشد...

کلبه کوچک را دوست دارم...اگر این کلبه در قلب او باشد...

۱۰ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۱۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

سیگار ها...

سیگارها برایم دو دسته اند :

سیگارهای قبل از دیدنت و سیگارهای پس از رفتنت !


هر دو برایم حس غریبی دارند :


اولی ، به خاطر دلهره ی نیامدنت


و دیگری از ترسِ دیگر ندیدنت

۱۰ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۱۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

.دلـم مـی خـواهـد . . .

دلـم مـی خـواهـد . . . 
 
 یـک مـیـس کـال بـاشـم بـرایـت . . .شـمـاره ای کـه . . .

سـیـوش نـکـرده بـاشـی !

 زیـر لـب . . . تـکـرارم کـنـی . . . بـه یـادم نـیـاوری .. . دلـم مـی خـواهـد . . .

 بـی اجـازه ی تـ ـــــــــــــــــــــــــو . . .

 پـادشـاهـی کـنـم در نـاخود آگـاهـت..

۱۰ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۱۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰