اس ام اس 5

 

اس ام اس جدید و جذاب عشقولانه


بی آنکه حس کنی در تو ذوب خواهم شد

بی هیچ حراراتی اینگونه شاید احساسم نمیرد

 

########################

 

زندگی اجبار است ... مرگ انتظار است ...

عشق یک بار است ... جدایی دشوار است ...

ولی یاد تو تکرار است ... !

 

########################

 

روز اول خیلی اتفاقی دیدمت...

روز دوم الکی الکی چشمهام به چشمت افتاد...

هفته بعد دزدکی بهت نگاه کردم...

ماه بعد شانسی به دلم نشستی

و

حالا سالهاست یواشکی دوست دارم


########################

 

من آهنگ غریب روزگارم.

غمی بی انتها در دام دارم.

تمام هستی ام یک قلب پاکست.

که آن را زیر پایت می گذارم.


اس ام اس جدید و جذاب عشقولانه

 

عاشقت خواهم ماند بی آنکه بدانی دوستت خواهم داشت

بی آنکه بگویم درد دل خواهم گفت بی هیچ گمانی گوش خواهم داد

بی هیچ سخنی در آغوشت خواهم گریست بی آنکه حس کنی در تو ذوب خواهم شد

بی هیچ حراراتی اینگونه شاید احساسم نمیرد

 

########################


دل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است

شیشه بشکسته را پیوند کردن مشکل است

 

########################

 

با از دست دادن همه چیز ، همه چیز می شوی!

تو همه چیز منی

 

########################


کاشکی عشق دیروز هنوز میون ما بود

واسه من توی قلبت هنوز یه ذره جا بود

 

اس ام اس جدید و جذاب عشقولانه


غریبی رفتم و از تو گذشتم

دو چشم سیل میبارید بستم

دلی که صبح و شو یاد تو می کرد

خدا صبری به دلدادم نشست


########################

 

چه سخته آدم دوباره به دیواری تکیه بده که 1بار آوارش روش ریخته

 

########################

 

درسته که یه روزی فراموش می کنی و یه روز دیگه فراموش می شی ولی اینو بدون

فراموش شدگان هرگز فراموش کنندگان را فراموش نمی کنند


اس ام اس جدید و جذاب عشقولانه

 

خوشحالی که دلمو شکستی؟؟؟

بدان ای نازنین آنچه شکستی تصویر زیبای خودت بود که در دلم ساخته بودی

 

########################

 

بودیم و کسی پاس نمی داشت که هستیم

باشد که نباشیم و بدانند که بودیم

از غمت اشک نریزم تو بگو پس چه کنم

آتش قلب خود را با چه خاموش کنم

مطمئن باش که مهرت نرود از دل من

مگر آن روز که در خاک شود منزل من . . .

 

########################

 

عشق دیگر از شفقت بر کنار افتاده است

هرچه عاشق زارتر معشوق از او بیزارتر . . .

اس ام اس عاشقانه اس ام اس جدید اس ام اس روز

من نه آنه بودم که آسان رفتم اندر دام عشق

آفرین بر فرط استادی آن صیاد باد . . .

 

اس ام اس جدید و جذاب عشقولانه


تو دریا بودی و من قایقی خرد

که هرجا خواست امواجت مرا برد

دلم پارو زن بیچاره ای بود

که در امواج عشقت یک شبی مرد . . .

 

########################

 

دیدار شما آرزوی ماست !

(روابط عمومی چشمان بی قرار ! )

 

########################

 

در دلی ، هر چند دوری ار نظر

خوش تر آن روزی که باز آیی ز در

با تو ما را خوش ترین دیدار باد

هر کجا هستی خدایت یار باد . . .

 

########################

 

تقدیم به کسی که کنارم نیست

ولی حس بودنش به من شوق زیستن میدهد . . .


اس ام اس جدید و جذاب عشقولانه

یکباره بهانه ای به سر خواهم کرد

تن پوش غم از قلب به در خواهم کرد

بر شوق رسیدن تو دل خواهم داد

هم دوش هوای تو سفر خواهم کرد . .

 

########################

 

روی باغ شانه هایت هر وقت اندوهی نشست

در حمل بار غصه ات با شوق شرکت میکنم . . .

 

########################

 

وقتی قلبت کوه آتشفشان است ،

چگونه انتظار داری در دستانت گل بروید . . . ؟

 

########################

 

ای یادگار لحظه های زیبا ،

به احترام تمام زیبائی های دنیا فراموشت نمیکنم . . .

 

اس ام اس جدید و جذاب عشقولانه


به لبخندی مرا از غم رها کن

مرا از بی کسی هایم جدا کن

اگر مردن سزای عاشقان است

برای مردنم هر شب دعا کن . . .

 

########################

 

عشق یعنی سکوت دو نگاه

خنده ات از عشق لبریز ، اما بی صدا . . .

 

########################

 

یاد بادا که دلم مشتاق دیدار تو بود

روز و شب در طلب و هر لحظه بیدار تو بود

دیدگانم را چه دانی که دگر سوئی نیست

به فدایت ، که آن هم گرفتار تو بود . . .

 

اس ام اس جدید و جذاب عشقولانه

 

۱۹ خرداد ۹۴ ، ۲۰:۲۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

اون شبای که دلت می گرفت

دلنوشته ای برای خودت


اون شبای که دلت می گرفت و گریه داشتی رو یادته 

سعی میکردم آرومت کنم و بهت دلداری بدم  

میگفتم گریه نکن عزیزم همه چی درست میشه

اگه هم آروم نمی شدی میگفتم باشه گریه کن ولی فقط تو بغل خودم  

توهم یه خورده گریه میکردی و بعدش آروم میشدی 

 حالا من گریه دارم دلم پر از درده 

گریه میکنم اما بی صدا 

آخه میترسم صدام بره بیرون بقیه متوجه شن 

به زور سعی میکنم جلوی خودم رو بگیرم 

ولی مگه میشه 

حالا نوبت تو بود که آرومم کنی 

اما تو که دیگه نیستی 

پس  کی آرومم کنه 

یه شب که یادت داشت دیوونم میکرد یاد اون حرفت افتادم 

گفتی هروقت دلت تنگ میشه و احساس تنهای میکنی دوتا دستات رو میندازی دور گردنت 

انگار یکی بغلت کرده و آروم می شدی

امتحانش کردم 

ولی اشکام با این کار امونم رو برید 

میدونم قسمت من نبودی 

اونی نبودم که میخواستی به قول خودت همیشه در مورد من مردد بودی 

تو خیلی خوب بودی 

ولی ایراد از من بود که لیاقت تو رو نداشتم 

کاری ندارم با کی هستی ولی بدون هر لحظه بیادتم 

من نمی تونم فراموشت کنم  

خودت میدونی که برام اولین بودی 

نمیتونم بهت دروغ بگم آخریش هم شدی 

آرزوم شادی و خوشبختیه توه 

دعام همیشه پشت سرته 

پس نامیدم نکن همیشه شاد باش و از زندگیت لذت ببر 

ولی من تو کار خدا موندم حکمتش از اومدن و رفتن تو از زندگیم چی بود 

چی رو میخواست بهم نشون بده!!!!!!!


_-_
_-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-_


بنویسم


 


بنویسم از نگات یا که دل تنگ بشم  

طرح چشمات و همش رو کاغذا می کشم 

بنویسم ازصدات یا که خاموش بشم 

از لحظه هات گذر کنم یا که فراموش بشم 

بازم پریشون بشم ولی تو باز نیومدی 

چجوری اون لحظه تلخ تو حرف رفتن و زدی 

دوباره فکر بودنت دنیام و رنگی می کنه 

ترانه هام و هم ببین به این قشنگی می کنه 

بنویسم از دلم یا که داغون بشم 

بنویسم از تو یار یه غزل خون بشم 

دل ن به خاطرات داره راضی میشه 

اونی که مونده برنده تو یه بازی میشه 

بازم پریشون شدم ولی تو باز نیومدی 

چجوری اون لحظه تلخ تو حرف رفتن و زدی 

دوباره فکر بودنت دنیام و رنگی میکنه 

ترانه هام و هم ببین به این قشنگی میکنه


_-_
_-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-_


دیرگاهیست که من در دل این شام سیاه 

پشت این پنجره بیدار و خموش 

مانده ام چشم به راه  

همه چشم و همه گوش 

 

دگر این پنجره بگشای 

به ستوه آمده ام از این شب تنگ


_-_
_-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-_


 

گاهی باید به آدمها ازدست دادن را متذکر شد

آدمها نمی مانند یک جا در را باز میکنند و برای همیشه میروند

گاهی اوقات باید خیانت کرد

 تا ارزش صداقت برای کسی که تفاوت میان این دو را درک نمی کند مشخص شود

گاهی باید نبخشید کسی را که بارها او را بخشیده ای و نفهمید تا این بار در آرزوی بخشش تو باشد

گاهی برسر کارهایی که برای دیگران انجام میدهی باید منت گذاشت تا ان را کم اهمیت ندانند

گاهی نباید صبر کرد باید رها کرد و رفت تا بدانند که اگر ماندی... رفتن را بلد بوده ای

گاهی باید بد بود برای کسی که فرق خوب بودنت را نمی داند


_-_
_-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-_



تا دیروز با من بود الان بایکی دیگه
تا دیروز من جانش بودم امروز یکی دیگه
تا دیروز دلتنگ من بود وامروز دیوانه وار دلتنگ دیگری
تا دیروز گرمای آغوش مرا میخواست وامروز درآرزوی آغوش یکی دیگه
تا دیروز همه جملات عاشقانه اش برای من بود و امروز فقط نام اوست ورد زبونش

تادیروز خواب مرا می دید وامروز رویای او را
تادیروز...
وای خدااااااااااااا
این دیگه چه رسمیه!!!!!!!!!؟


_-_
_-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-_


به سلامتی دختری که خنده .شوخی ها و لوس بازی هاش...

فقط واسه عشقشه

باپسره غریبه شوخی نمیکنه.نمیخنده...

چون میدونه عشقش اذیت میشه ...!

به سلامتی اون دختری که سردی دستاشو با گرمای

بخاری ماشین یه بچه پولدار عوض نمیکنه

به سلامتی اون پسری که وقتی یه دختر ناز خوشگل تو خیابون می بینه

سرش رو بندازه پایین بگه هر چی هم

که باشی انگشت کوچیک یه عشق

خودم نمیشی....

 


به ســــلامتی دخـــــتری که

هر چقــــــدر هم از دست عشقش ناراحت باشه

فقـــط سرش غر میزنه و باهاش قــــهر میکنه ..

اما هیچــــوقت دلش نمیـــــاد خیانت کنه ..

یا با پسـر دیگه ای بپـــــره ..

چون واقعا عاشـــقشه و وفـــــادار

 بسلامتی اون سربازی که 55 دقیقه تو صف تلفن وایستاد

که 3 دقیقــه با عشقش حرف بزنه،

ولی هرچقد زنگ زد بازم پشت‌خطی بود ...

 

سلامتیه اونی که فکر میکنیم تونستیم فراموشش کنیم

اما وقتی تنهاییم تو سکوت شب میبینیم که چقدر دلمون هواشو کرده …

به سلامتی شبهایی که تو تنهاییهات گریه کردی

به سلامتیه دلت که شکست اما دلی رو نشکست …

به سلامتی اونایی که نامردیای زمونه نامردشون نکرد …

به سلامتیه اشکات که دستم نمی رسه از این فاصله پاکشون کنم …

 

 

گفت : بزن به سلامتی پت و مت !
گفتم : حتما به خاطره اینکه خنده دار بودن ؟
گفت : نه ، به این خاطر که تا تهش با هم بودن !

به سلامتیِ اونی که وقتی بودیم باهامون حال کرد ، اگه نبودیم ازمون یاد کرد !
اونی که اگه بودیم دعامون کرد ، اگه نبودیم آرزومون کرد !
اونی که وقتی بودیم خندید ، اونی که وقتی نبودیم نالید !
سلامتیِ اونی که هرچند دلخور بود ولی واس دلخوشیِ ما خندید

به سلامتی عشقی که طالعش به اسمم نبود

به سلامتی همه ی اونایی که جرات دارن میگن دیگه نمیخوامت نه اونهایی که میگن: میدونی؟ تو لایق بهتر از منی

  به سلامتی سیگارم که بهم یاد داد عاقبت سوختن واسه یه نفر ، زیر پا له شدنه

به سلامتی خدا که گرونی رو کارش تاثیر نمیزاره و بعد از این همه سال با ۵٠تومن صدقه ٧۰ نوع بلا رو دفع میکنه !

ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﻌﻠﻮﻟﯽ ﮐﻪ ﮔﻔﺖ : ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻢ ﮐﻪ ﻫﺮﮐﺴﯽ ﻣﻨﻮ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﻓﻘﻂ ﻭ ﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﺟﻤﻠﻪ ﻣﯿﮕﻪ : ﺧﺪﺍ ﺭﻭ ﺷﮑﺮ !!!

به سلامتی همه ی اونایی که مارو همین جوری که هستیم
دوس دارن وگرنه بهتر از ما رو که همه دوس دارن

به سلامتی مخاطب خاصم که هرچی مینویسم برای اونه

سلامتی هرچی مرده ! که مرد بودن به جنسیت نیست به مرامه

ودر آخر
به سلامتی مادر واسه اینکه دیوارش از همه کوتاهتره ، هیچوقت نگفت من همیشه گفت بچه هام، همیشه از غمهامون شنید اما هیچوقت از غمهاش نگفت ازسلامتیش برای سلامتی بچه هاش همیشه گذشته، زندگی همراه با شادی و امید و مهربونی بهمون میده ، هیچوقت خستگیشو به رخمون نمیکشه و ازش گلایه ای نمیکنه

به سلامتی مادر


_-_
_-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-_


اسمش نه عشق است  نه علاقه  نه حتی عادت
حماقت محض است دلتنگ کسی شدن که دلش با تو نیست

از خودم مُتِنَفِــــــــــــرَم
بــــــــَــرای اینکـــــــه
هنوز به تــــــــــــو فکر میکنم
هنوز نِگـــَـــــــــــــــرانت می شوم
هنوز دِلتَـــنــــــــگــــــَت می شوم
وَ

هنوز دوستت دارم
از خودم مُتِنَفِــــــــــــرَم

 


۱۸ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۴۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

شعر 2

یک شبی مجنون نمازش را شکست . . .

بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود

فارغ از هوش و حواسش کرده بود...!!!

سجده ای زد  بر لب درگاه او

پر از لیلا شد دل پر آه او . . .





گفت یا رب   ؛ از چه خوارم کرده ای...؟؟؟

بر صلیب عشق دارم کرده ای...؟؟؟

جام لیلا را به دستم داده ای

وندر  این بازی شکستم داده ای

نیشتر عشقش  به جانم می زنی

دردم از لیلاست  ؛  آنم می زنی...!!!




خسته ام زین عشق  ؛  دل خونم نکن

من که مجنونم تو مجنونم نکن

مرد  این  بازیچه  دیگر  نیستم

این تو و لیلای تو ... من نیستم!!!...



من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا  در   دلت انداختم

صد قمار عشق یکجا  باختم . . .

کردمت آواره صحرا  نشد...!

گفتم عا قل می شوی اما  نشد...!

سوختم در حسرت یک یا ر خوب

غیر لیلا بر نیامد از لبت...!!!

روز و شب او را  صدا کردی ولی  ؛

دیدم امشب  با منی گفتم بلی ...




مطمئن بودم به من سر  می زنی . . .

در حریم خانه ام در می زنی . . .

حال این لیلا که خوارت کرده بود   ؛

درس عشقش بی قرارت کرده بود  ؛



مرد  راهش باش تا   شاهت   کنم . . .!!!

صد چو لیلا  کشته  در  راهت  کنم...

                                                                                      گفت ای دیوانه لیلایت منم...

در رگ  پنهان  و  پیدایت منم...

سالها  با  جور  لیلا  ساختی  .  .  .!!!


عکس تصویر تصاویر پیچک ، بهاربیست Www.bahar22.com
۱۸ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۳۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

عاشقانه...2

روز مادر

من اگر مرد بودم ،

دست زنی را می گرفتم ،

پا به پایش فصل ها را قدم می زدم ، 

و برایش از عشق و دلدادگی می گفتم ،

تا لااقل یک دختر در دنیا از هیچ چیز نترسد!

شما زن ها را نمی شناسید !

زن ها ترسواند

زن ها از همه چیز می ترسند :

از تنهایی ، از دلتنگی ، از دیروز ، از فردا ،

از زشت شدن ، از دیده نشدن ، از جایگزین شدن ،

از تکراری شدن ، از پیر شدن ، از دوست داشته نشدن ،

و شما برای رفع این ترس ها ، نه نیازی به پول دارین ،

نه موقعیت ،نه قدرت ، نه زیبایی نه حتی زبان بازی ...

کافیست فقط حریم بازوانتان راست بگوید ،

کافیست دوست داشتن و ماندن را بلد باشید ،

تقصیر شما بود که زن ها آن قدر عوض شدند .

وقتی شما مردها شروع کردید به گرفتن احساس امنیت ،

زن ها عوض شدند.

آن قدر که امنیت را در پول شما دیدند ،

آنقدر که ترس از دوست داشته شدن را با جراحی های پلاستیک تاخت زدند ،

و ترس از تنها نشدن را با بچه دار شدن و ...و ... و... .

عشق ورزیدن و عاشق کردن هنر مردانه ای ست ،

وقتی زن ها شروع می کنند به ناز خریدن و ناز کشیدن ، 

" تعادل دنیا به هم می خورد ..."

_-_
_-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-_


اشتباه می گیری

من را با صندلی ، با در ، با دیوار

با عطر ملایم زنی که توی تاکسی کنارت می نشیند

و معلوم نیست تا کدام چهارراه ، فقط زنی ست که کنارت نشسته !

حساب تــــو از همه ی خیابان ها جداست

و از همه ی بیمارستان ها ، اداره ها ، بانک ها ...

حساب تــو چیزی نیست که

در کرایه ی یک مسیر کوتاه جا شود

تــــو با همه ی عابران پیاده فرق می کنی

و با همه ی مردها

که سیگار می کشند و از راننده تشکر می کنند .

این را وقتی کنارت نشسته بودم و برایم از  عشق گفتی ، فهمیدم

اما تــــو نفهمیدی زنی را که با اعتماد کامل ، تـــو را دوست داشت


_-_
_-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-_


خسرو شکیبایی تو سریال " خانه ی سبز " می گفت :

چه معنی داره تو این دنیا کسی با کسی قهر باشه ؟!

چه معنی داره تو این دنیا کسی تنها باشه ؟!

چه معنی داره تو این دنیا آدما یه روز بیان و یه روز دیگه بـــِـــرن ؟!

چه معنی داره تو این دنیا دل بعضیا اینقدر تنگ باشه ؟!

عمو خسروی عزیز !

فدای او طنین صدات که آدمو بلند می کنه می بره میذاره تو یه سیاره دیگه و بر می گرده،

تو راست می گفتی

اصن چه معنی داره تو این دنیا چیزایی که نباید ، اتفاق بیفته ؟!

ولی نیستی ببینی همین چیزای بی معنی چه به حال و روز ماها آورده

تو این دنیا هر روز یه کسانی با کسایی قهر می کنن که

یه موقعی جون و نفس و عمر و زندگی همدیگه بودن.

تو این دنیا یه کسایی تنهان که هیچ وقت نذاشتن کسایی که دوستشون دارن

حتی واسه یه لحظه هم احساس تنهایی کنن اما عاقبت خودشون تنها موندن .

تو این دنیا آدما امروز میان به قصد موندن ،

اما یهو میذارن میرن به قیمت دل سوزوندن

تو این دنیا اینقد دل تنگ هست ... اینقد آدم دلتنگ هست ...

تو این دنیا به اندازه ی آدمای دل تنگ ، آدمای دل سنگ هست ...!


_-_
_-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-_


دختر که باشی .. وقتی دلت می ره..

وقتی به خودت می یای می فهمی واسه کسی نگران می شی

وقتی به خودت می یای می فهمی وقتی نیست دلت می گیره

وقتی حواسش نیست بغض می کنی

به خودت می یای می بینی حسود می شی..

حتی به هرکی که قبلِ تو بوده

دختر که باشی

دستات.. چشمات.. حرفات.. خندیدنت

وقتی دل می دی

عوض می شه

دختر که باشی

گاهی از این همه دختر بودنت بغض می کنی

از اینکه چرا زود دل می بازی ؟؟

چرا باور می کنی ؟؟

دختر که باشی

عاشق که بشی

بی چ ا ر ه می شی

و کاش و کاش و کاش

بی چاره ی دلی بشی

که می فهمه

کاش ...

+ انسی نوشت ...


امروز عجیب هوایِ آغوش داشتم
می خواستم کــ ه گم شوم در بازوانِ مردی کــ ه
می دانستم می فهمد معنیِ بغضم را
و هیچ نگوید
و هیچ نگـــــــویم
بگذارد کـــ ه ببارم و نپرسد این اشکها از برایِ
چ.ی.س.ت؟
امروز سکوتِ مردی را جستجو می کردم
که با قدرتِ تمام می گوید
اعــــــــــــــتماد

+ انسی نوشت ...

 

+ مــــــن :  نمی دانستم همچون اسم ماه تولدت

در دست هایت تیرهای زهرآلود پنهان داشتی ...

آرزو می کنم امسال آخرین باری باشه که امشب یادم مونده ... :l

+ دوشنبه ۲۳ تیر۱۳۹۳ زمان 0:0 بــانــو

12 #

تـــــو از رنــــج های من برای فراموش کردنت چیزی نمی دانی

هیچ کس نمی داند

هیچ کسی جز خودم و همان خدایی که دیگر دوستم ندارد و دوستش ...

مثل یک پلنگ وحشی با خودم دست و پنجه نرم می کنم

خودم با خودم حرف می زنم

و می گذارم یک دیوانه که خودش را به زور در سرم جا داده نصیحتم کند.

شب ها ، این شب های تاریکِ طولانیِ بی پدر ،

حرف های تـــو ، آخرین حرف های تــو، شکل یک سگ هار می شوند

سگی که وحشی تر از قبل ، وجودِ نازکِ مرا می درد و می درد و می درد ...

و من باز هر شب ، بیشتر دوستت دارم

و صبح که خسته و دلتنگ و کلافه بیدار می شوم

هنوز آرزو می کنم که فراموشت کنم.

چنگ می زنم به ته مانده ی اراده ای که دارم

به آخرین قطره های غرورم التماس می کنم ... التماس ... التماس ... التماس

کسی ، چیزی ، نیرویی ، باید مرا از مراجعه ، از تکرار یک اشتباه باز دارد.

کسی باید منع ام کند از این عشق ، از این حس ِ مسموم ،

از این حقارت ِ پی در پی که تـــو دچارم می کنی

کسی باید مرا از این وابستگی ، از این دلبستگی ِ بیهوده ی شرم آور نجات دهد ..

آه بیزارم از خودم ... بیزار ... بیزار ...

_-_
_-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-_


#11

"آری تو یک زنی !

اما فرشته ای در لباس زنی مومن !

فرشتگان تنها به خداوند خود مومنند و هیچ ..

اما ایمانت به مردانگی مرد ناقابلت چنان درخشانست که 

او را مردی محکم و راسخ نموده تا زمین را جایگاهی برای عشق آسمانیت قرار دهد.

باتو مرد میشوم و باتو به پرواز درمی آیم.

با من بمان ای مهربانترین فرشته ی خاکی من!

دوستت دارم ..

تا عرش کبریائی! "

...

+ من نمی دانستم ابدیت برای تو ، یعنی همان پاییز چند سال پیش 

که تمام مسئولیت عاشقی ات را گردن خدا انداختی و رفتی ...

_-_
_-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-_


فراموشش کرده ام

اما گاهی یادآوری بوی عطرش ،

بوی سیگارش ،

بوی دستانش بعد از هم آغوشی با دستانم ،

صدای گرفته و خواب آلوده اش

زندگی را زهرمارم می کند .

درست مثل دیشب که خوابش را دیدم

و باز هم زندگی ام را آشفت

همچون موهای بلند دختری پر شور در باد ...

+ فقط یک سوال می ماند : اون چطور تونست ، که من نمی تونم ؟؟؟


_-_
_-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-_


+ دوست داشتم در را رو به این هوای خاکستری سرد ببندم

گـــِـــل کفش هایم را روی پادری خانه پاک کنم

و وقتی برمی گردم

تو آنجا ایستاده باشی

با فنجان چای ات

خسته از نبودن های من

سیگارت را پـــُـــک بزنی

و آمدنم را زیر چشمی تماشا کنی

دوست داشتم می گفتی باید با هم صحبت کنیم

بعد دستهایم را می گرفتی

بی آنکه صحبتی کنیم ...

نیکی فیروزکوهی

 
+کجای زندگی را با تو مشترک بوده ام؟؟

که حالا تلفن خوش خیالت تو را مشترک مورد نظر من میخواند؟؟

مورد نظر شاید ولی مشترک نه ....


+ چــه سخــتــه دلــتـنگ صـدایـــی بـاشــی ؛

کــه بهــش قــول دادی ،

هــیـچــوقــت مــزاحـمــش نــشــی...!

سالی را که از آغاز ندارمت...

نمیدانم...

این بهار به چه رویی می خواهد سبز بشود ...

_-_
_-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-_


امروز به خیاط باشی گفتم :

لباس سفــید بخــتم، همچون رخــت آخــرتم ســاده باشد 

کمی گشـادتر از معمول بـدوز ، من کلی حســرت در دل دارم 

پایین لباس دنبــالــه نداشته باشد ، قـرار نیست کسی دنبالــم بیاید 

آستین لباسـم بلـند باشد ، شــاید لازم شـــد اشکــم را پاک کـنم 

و درست همان لحظه که مقابل آینه لباس عروسی ام را تجسم کردم

و با "لبخندی دروغین"خودم را برای بودن کنار دیگری "زجر"می دادم 

به خـــــیاط گفتم :

وقتی کـه "عـشــــق " نداری ، دیگــر تفـــاوتی نمی کـند 

" بمـــانی و بگـــندی یا بــروی و بخــــندی "

و تو سال ها بعــــد ...

به خــــیاط باشی خواهی گفت :

رخت دامــــادی من ، همچون بخــتم سیاه باشد 

زیر کت جلیقه بگذار ، طوری که وجـــدانم پیدا نباشد

کمی تنگ تر از معمول بدوز ، نباید احساسم به جــایی درز کند 

یقه ی پیراهنم بی دگمه باشد ، بغضم را باید قـــورت دهم 

و درست همان لحظه که مقابل آینه لباس دامادی ات را تجسم میکنی 

و با "لبخند حقیقی"خودت را برای بودن کنار دیگری "فریب"می دهی 

خـــــیاط به تو خـواهد گفت :

وقتی کـه" آرامــــــش " نداری ، دیگــر تفـــاوتی نمی کـند 

" بمـــانی و بگـــندی یا بــروی و بخــــندی "


_-_
_-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-_


+ همه چیز ؛

 بی خوابی ها ، سر دردها ، بغض های لعنتی ، اشک ها ،خاطره ها ...

همه برگشته اند

جز تو ...

تویی که دیگر منتظر آمدنت نیستم .

شبها می آیی در گوشه ی خوابم ، غمگین کـــِـــز می کنی که چه شود؟!؟

که مثلا بگویی خوب نیستی؟!؟

نگران نباش ، لازم نیست غصه هم بخوری ...

من به جای هردویمان گریه می کنم .

از قدیم هم گفته اند : " مرد گریه نمی کند "

مرد فقط می آید و بعد نامردانه می رود ...

 

+ آخرین دیدارمان یکی از همین روزهای آبان ماه بود

تاریخ دقیقش یادم نیست ... یک سال از آن روزها می گذرد

گیرم که یادم هم بود ، چه فرقی می کرد؟!؟

چرا این دلتنگی ِ لامصب تمام نمی شود برود پی ِ کارش؟!؟

آن روزها پاییز را جور دیگری دوست داشتم، ولی حالا ...


_-_
_-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-_


آدم باید یک بار هم که شده ،

اونی که رفته و گند زده به زندگیش را دوباره ببیند ! 

مهم نیست کجا باشد و چطوری ،

اما بهترست در یک قرار باشد ، درست وسط یک کافی شاپ ،

نه گوشه باشید نه دور از دید ،

همونجایی که هیچکس نمی نشیند و همیشه صندلیهایش خالیه خالی ست!

خلاصه اش کنم باید حرف بزنی ،گریه کنی ،ضجه بزنی ،فحش بدی ،داد بزنی !

اما بلاخره یک بار هم که شده باید حرفهایت را بزنی ،

همون حرفایی که هیچ وقت نگفتی و کینه شد .

لامصب همون حرفهایی که هر شب اشک شد و ریخت و مُرد .

آری باید حرف بزنی و وقت بگذاری تا او هم حرفایش را بزند ،

همان دادها ،بد و بیراه ها و فحش ها را... نه تو قضاوت و دفاع کنی و نه او .

بعد هم وقتی حرفهایتان تمام شد 

هر کسی پول چیزی که حتی نخورده را حساب کند ،

 پالتو و کیفش را بر دارد و بایستد و چند ثانیه بهم نگاه کند ،

و لای حس غریبگی، بی آنکه خداحافظی کند آرام برود ...

آدم باید بلاخره یک بار هم که شده اینکار را بکند ،

 تا بتواند شاید یک عمر راحت و بی گریه شبها بخوابد ...

من نتوانستم .

 تو شاید بتوانی رفیق ... !!!


_-_
_-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-_


دوباره پاییزه ... فصل رفتن او

دوباره آن آذر ماه لعنتی ...

یک سل گذشت .

می گویند :

 "گاهی باید کسانی را از گذشته مان فراموش کنیم به یک دلیل ساده : 

آنها به آینده مان تعلق ندارند ... "

و حال دیگر خانه ی دل را از باقی مانده ی 

ذرات مردی که زمانی دوستش داشتم و قرار بود

تکیه گاه بانویش باشد ،خالی کرده ام ،

و تنها یک آرزو می ماند : " خوشبخت شود " .

باز هم از بودن ها و همراهی هایتان ،

از پـــُـــر رنگ بودنتان در روزهای کم رنگی ام ،

از پاشیدن امید بر روی زخم های دل ،

 سپاسگزارم

دلتون شاد و سرشار از آرامش . 

هنوز هم عاشق پاییزم . 

پاییز مبارک


_-_
_-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-_


تمامِ این سال ها 

می توانستم

عاشقِ هر رهگذری که می آید

بشوم

و هیچ خیالی هم از تو

در سرم نپرورانم

من می توانستم

دوست داشتن را

نوکِ زبانم بنشانم

و با هر لبخندی

دهان باز کنم و بگویم :

راستی ! من دوستت دارم 

من می توانستم دلم را

تکه تکه کنم

و هر تکه اش را

جایی جای بگذارم !

می بینی ؟

من می توانستم

نغمه ی 

عاشقم عاشقم را

دور تا دورِ این دنیا

رقصان 

زمزمه کنم

اما 

تو 

لعنت به این تو !

که هرکه هم که آمد

به حرمتِ جایِ پایِ تو

بر رویِ چشمانِ منتظرِ من

سر خم کرد و به ادایِ احترام

نماند !

نه که نخواهد بماند نه !

تو نگذاشتی 

بس که از این زبان وامانده

در نمی آمد

چند کلامِ دلبرانه !

.

تمامِ این سال ها می توانستم

نمانم

اما ماندم

نه تنها پایِ تو

من ماندم

تا اگر هم نیامدی

دنیا ببیند 

این حوالی

می شود

هر روز و هرثانیه

دل را حراجِ هر 

شیرین زبانی نکرد ...


_-_
_-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-_


نفس ِ من
ناموس ِ من
عشق ِ من
همه کـــَــس ِ من
گل ِ پاک و موندنی ِ من
بانوی ِ من
آروم جونم
.
.
.
تا آخرش هستم
تا همیشه 
تا نفس آخر
اصلا تا لحظه ی نابودی ِ جسم و روحم
...
به قول رضا صادقی :
" اینا رو اون بهم گفت .
دروغ گفت ..."

حالم خوب نیست
اینجا نوشته ها پر از غمه ... ناراحت میشی نخون عزیز من
اجبار نیست ... نظر هم نزار
نصیحت و نظر خصوصی ممنوع

_-_
_-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-_


اگر عاشقِ کسی دیگر شوم، دیگر همانند گذشته دلتنگ‌ات نمی‌شوم!
حتی دیگر گاه به گاه گریه هم نمی‌کنم،
در تمام جملاتی که نام تو در آنها جاری‌ست، چشمانم پُر نمی‌شود
تقویمِ روزهایِ نیامدنت را هم دور انداخته‌ام.
کمی خسته‌ام، کمی شکسته
کمی هم نبودنت، مَرا تیره کرده است.
اینکه چطور دوباره خوب خواهم شد را هنوز یاد نگرفته‌ام،
و اگر کسی حالم را بپرسد، تنها می‌گویم خوبم!
اما مضطربم
فراموش کردن تو علیرغم اینکه میلیون‌ها بار به حافظه‌ام سَر می‌زنم
و نمی‌توانم چهره‌ات را به خاطر بیاورم، من را می‌ترساند!
دیگر آمدنت را انتظار نمی‌کشم
حتی دیگر از خواسته‌ام برای آمدنت گذشته‌ام،
اینکه از حال و رُوزت باخبر باشم، دیگر برایم مهم نیست!
بعضی وقتها به یادت می‌افتم
با خود می‌گویم: به من چه؟ درد من برای من کافی‌ست!
آیا به نبودنت عادت کرده‌ام؟
از خیالِ بودنت گذشته‌ام ؟
مضطربم
اگر عاشق کسی دیگر شوم
باور کن آن روز، تا عمر دارم،
تو را نخواهم بخشید...!

_-_
_-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-_


من ... جوان مرده‌ام .

خیلی‌ جوان ...

می میری وقتی‌ دلخوشی نداشته باشی‌ ؛

آرزو نداشته باشی‌ .

وقتی‌ یک روز از خوابِ دیازپام زده ات بلند میشوی و دنیا را تار می‌‌بینی‌ .

وقتی‌ رویا‌ها چهار خانه می شوند...

انگار زندگی‌ را از پشتِ پنجره می‌‌بینی‌ .

می میری وقتی‌ نیکوتین می‌‌شود صبحانه و ناهار و شامت .

برایت ویتامین تجویز می کنند و آرام بخش 

به جایِ آفتاب ،

به جایِ آبیِ آسمان ،

به جایِ کمی‌ آغوش باز ،

به جایِ صحبت از پرنده .

تازگیها کشف کرده ام مثل من زیاد هستند

آنهایی که از روشنی ِ جایی‌ که نشسته اند ظلمات را می‌بینند

تو می‌‌فهمی

ما دیوانه نیستیم

ما فقط جوان مرده ایم ...

 " نیکی‌ فیروزکوهی "

+ تا اینجا اگه نوشته هام " مخاطب خاص " داشت ،

دیگه از این به بعد نـــــــــــــــــــــــداره  .

+ ممنون از بودن ها و دلگرمی دوستای همیشگی و رهگذران دور از وبلاگ نویسی

از فاطمه ها، مرضیه ها، سباها،آوین ها و همه و همه که دلیل بودنشون دلتنگی بوده و هست

_-_
_-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-_


من ، ماندنم جایز نبود! تو رفتی


میبینی
حتی در شب عروسی تو
سنگ تمام گذاشته اند
دل ِ خونین ُ
چشم ِ اشکبار ُ
قلب ِ غمبار ُ
تن ِ لرزانم
عجب بشکن بشکنی میکنند

پس چرا وایستاده ای؟
برقص عشقم
با عشقت
که مجلس بی ریاست!

راستی
گفتم گوسفند را رها کنند
دیگر نیاز به قربانی نیست
خونباره های اشکم به زیر پاهایتان 
تضمین خوبی ست برای خوشبختی

_-_
_-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-_


سالهــــا بعـــد
من در کنار یک مـــرد زندگـــی میکنم ،
مردی که اسمش تو شناسنامم ثبت شده و همســــر من محسوب میشه،
مردی که شاید من زنِ رویاهاش باشــــم اما ،
اون هیچ وقت مــــرد رویاهای من نمیشـــــه چون ،
رویایــــی ترین کســـی که میخواستـــم تو بودی ...
جسمـــم کنار اون میخوابـــه امــــا ،
افکارم در کنار تــــو .
سالهــــا بعد ،
بی هوا وقتـــــی یادت میوفتـــــم ،
فقط به این فکر میکنــــم که خوشبختــــی یا نــــه!؟ ....
شایــــد اسم تو رو گذاشتــــم روی پســــرم ،
سالهـــــا بعد ،
مــــن زنیم که از عذاب وجدان داره میمیــــــره ،
زنــــی که به تو فکر میکنه اما ، کنار یک مرد دیگست ،
زنـــــی که به دوست داشتن های مـــــرد دیگه پاسخ میده اما ،
نــــه از تــــه دل ...
سالهــــا بعد ،
وقتـــــی همــــه خوابــــن ،
میرم تو آشپزخونـــــه و یه سیگار روشن میکنــــم ،
تو اون نور کم سوی چراغ خواب به تو فکر میکنــــم ...
از سیگارم کام های عمیق میگیــــرم ،
و به این فکر میکنم که زندگیم چجوری میشد اگه تو همســـــرم بودی ؟
در حالی که دارم تو فکرت غرق میشم ، سیگارم رو به اتمامــــه ،
و مـــــن ،
با عذاب و با دلــــی پر از غم ،
باید برم کنار مــــردی بخوابم که همیشه آرزو میکنم تو جــــای اون بودی ...
سالهـــــا بعد این موقع ،
تـــو کنار کســــی هستــــی که دوستش داری امــــا ،
مــــن کنار کسیــــم که ،
فقط باهاش هــــم خونـــه ام ...
سالهــــا بعد ،
زنیــــم با موهـــــای سفید و چهره ای خستـــــه ..
زنـــــی که خیلــــی ها میشناسنش امــــا ،
اون با هیچکس جز یاد تو آشنا نیست .... !!


_-_
_-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-_


ببخشید پشتم به شماست !
ببخشید که خندیدنم نمی آید .
ببخشید که دیریست سر زده به دنیایتان نمی آیم ،
ببخشید که نمی گویم رویاهایتان را دنبال کنید ،
ببخشید که نیستم ،
که نمی بینم روزهایتان را ...
من هم خودم را می بخشم
که نمی بینم خودم را
که دیگر هیچ چیز خوشحالم نمی کند
که خنده هایم از زور هم زورکی تر شده است ...
من هم خودم را می بخشم
که دلم دیگر
هیچ آشنایی ندارد
من هم خودم را
م.ی.ب.خ.ش.م


_-_
_-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-_


تبدیل به سکوتی طولانی شدی در آن همهمه ی گذر کردن ها...

این همه آدم به کجا میروند که گم نمیشوند...

کدامیک را در جای من مینشانی که در او نشانی از من نباشد...

کجای دنیا ایستاده ام؟!

من هم باید بروم؟

چه گفته بودی؟

یادم نمی آید...

صدای آواز زنی از دور می آید...

به گمانم فرشته ها در جایی دیگر پرسه میزنند...

نگاهم خیس میشود از این همه دلتنگی که نیمه شب ها به دیدارم می آیند...

رفته ای...

پشتت بودم اگر بر میگشتی...

همچنان جایت خالیست...


_-_
_-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-__-_





۱۸ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۳۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

برای زهــــــــــــــــــرا


عکس عاشقانه،متن عاشقانه،اس ام اس عاشقانه..

برای زهرا


سری اول جملات عاشقانه و متن های عاشقانه 2015


 ﻋﺸــــﻖ ﻫــﺎﮮ ﺍﻣــﺮﻭﺯﮮ ﯾـﻌـﻨــﮯ ،

 ﺩﻭﺳﺘـــ ﺩﺍﺷﺘـــﻦ ﮐـﺴــﮯ ﮐـﻪ ﻣـــﺎﻝ ﺗــﻮ ﻧـﯿـﺴـﺘــــ . . .

 ﻧــﻪ ﺍﯾﻨﮑــــﻪ ﻧﺒﺎﺷـــــﻪ . . .

 ﻫﺴـــﺖ ﻭﻟــﮯ ﻫﻤـﯿﺸــــﻪ ﺩﻧـﺒــﺎﻝ ﯾﮑــﮯ ﺑـﻬـﺘـﺮ ﺍﺯ ﺧــﻮﺩﺗـــِـﻪ . . .

 ﯾـﻌـﻨــﮯ ﺍﯾـﻨـﮑـﻪ ﺗــﻮ ﺑـﺎ ﮔـــﺮﯾـﻪ ﺍﺵ ﮔــﺮﯾـﻪ ﮐـﻨـــﮯ ﻭﻟــﮯ ﺍﻭﻥ . . .

 ﻭﻗـﺘــﮯ ﻣﺸﮑــﻞ ﺗــﻮ ﺭﻭ ﻣﮯ ﺑـﯿـﻨـــﻪ ﻣـﯿـﺸـــﮯ ﺳـــﻮﮊﻩ ﺧـﻨـﺪﻩ ﺍﻭن ﺩﻭﺳﺘـــﺎﺵ (دختر خالش). . .

 ﯾـﻌﻨــــﮯ ﺧـﻮﺩﺗــﻮ ﺯﻧـﺪﮔـــﯿـﺘﻮ ﻭﺍﺳــﻪ ﮐـﺴـــﮯ ﺣـــﺮﻭﻡ ﮐﻨـــﮯ ،

 ﮐﻪ ﻭﺍﺳــﺶ ﻫﯿـــــﭻ ﺍﺭﺯﺷـــﮯ ﻧــﺪﺍﺭﮮ . . . ﯾﻌﻨﯽ ﺗﻨـــــــﻬـــــــﺎﯾـــــﮯ . . .

 ﻋـﺸـــــﻖ ﻫـﺎﯼ ﺍﻣــﺮﻭﺯﮮ ﯾـﻌـﻨـﯽ : ﭘـــــﻮﭺ !

 

سری اول جملات عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

دیدی آخر من را لمس کردی ؟ ولی حیف که سنگ قبر من احساس ندارد ! گفتم دوستت دارم هر کاری تو بخوای انجام میدم گفتی برو حالا روز هاست که دیوانه وار دنبال سنگ قبرم میگردی


سری اول جملات عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

سلامتیه کسی که : وقتی توی آغوش می گیریمش همه ی وجودمون میلرزه ؛ نه از ترس یا عشق بازی واسه وحشت از فردای بدون اون …!!! 


سری اول جملات عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

تورا دوست دارم بدون آن که علتش را بدانم…

محبتی که دلیل داشته باشد یا احترام است یا ریا…♥

سری اول جملات عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

پیرمردی تنها در یکی از روستاهای آمریکا زندگی می کرد . او می خواست مزرعه سیب زمینی اش را شخم بزند اما این کار خیلی سختی بود. تنها پسرش بود که می توانست به او کمک کند که او هم در زندان بود .
پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد :
"پسرعزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم . من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام. اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می شد . من می دانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می زدی.
دوستدار تو پدر".

طولی نکشید که پیرمرد این تلگراف را دریافت کرد: "پدر، به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن، من آنجا اسلحه پنهان کرده ام".

ساعت ۴ صبح فردا مأمور اف.بی.آی و افسران پلیس محلی در مزرعه پدر حاضر شدند و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اینکه اسلحه ای پیدا کنند . پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده و می خواهد چه کند؟

پسرش پاسخ داد : "پدر! برو و سیب زمینی هایت را بکار، این بهترین کاری بود که می توانستم از زندان برایت انجام بدهم".

نکته:
در دنیا هیچ بن بستی نیست.


سری اول جملات عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

شب از نگاه پنجره زل زده

به من که روی تخت افتاده ام

همین منی که بعد از افسردگی

به زندگی دوباره دل داده ام

 نسیم پرده را تکان میدهد

و پلک پنجره به هم میخورد

دوباره چشم آسمان گریه کرد

به شیشه اشک های نم میخورد

 مدام با خودم جدل داشتم

چرا خدا مرا خراب ِ تو خواست؟!!!؟

بیا درون سینه ام را ببین

چه آتشی ز تو میانم به پاست

 چرا تو روی تخت من نیستی؟

که مثل این پتو بگیرم بغل

دلم گرفته پس کجایی گلم؟

شبی به خواب من بیا لا اقل


سری اول جملات عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

پدر و پسر داشتن صحبت میکردن!!
پدر دستشو میندازه دوره گردنه پسرش میگه پسرم من شیرم یا تو؟
پسر میگه : من..!!
… … …
پدر میگه : پسرم من شیرم یا تو؟؟!!
پسر میگه : بازم من شیرم…
پدر عصبی مشه دستشو از رو شونه پسرش بر میداره میگه : من شیرم یا تو!!؟؟
پسر میگه : بابا تو شیری…!!
پدر میگه : چرا بار اول و دوم گفتی من حالا میگی تو ؟؟
پسر گفت : آخه دفعه های قبلی دستت رو شونم بود فکر کردم یه کوه پشتمه اما حالا…


سری اول جملات عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

چشمام اشکاتو میدید

قلبم درداتو فهمید

اما…..

دلم لرزید بدون ایمکه بخوام

نمیونی تنهایی چقد سخته نیستی تووووووو

بعد اون روز دلم یه روز خوش ندید

شدم یه ادم تنها یه افسرده شدید

میدونم شاید دیگ دلت واسه من نمیسوزه

دوست دارم دوست دارم دوست دارم هنوزم ک هنوزه

……………………………………

دلم برات خیلی تنگ شده …. تنگ شدهه


سری اول جملات عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

این پسرا خیلی تکن

یه پسرایی هستن که . . .

شلواراشون نه خیلی براشون بزرگه نه خیلی کوچیک

ابروهاشون فابریک خودشونه

همونایی که نه لکسوز دارن نه کمـری…

اما مـرام دارن

چشمشون همه جا کار نمی کنه و دنبال موی بلوند و چشم آبی نیست

پُــــز نمیـــــــدن

پاتوق شون مهمونی و شیشه و انواع مشروبی جات نیست

آره رفیـق . . .

اونایی که تکیه کلامشون معرفته

بی ریا، با خدا، مهـربون و با مسئولیتن

آدم میتــونه بهشون تکیه کنه

کنارشـون آرامش داری

کنـارش باشی یا نباشی حواسش به بقیه دخترا نیست و آدم ها رو مثل

هـم نمی بینن

غیرتین و ناموس مردمو مثل ناموس خودشون میدونن

این جور پسرا خیلی مـردن

خیلی تکن، خیلی خاصن …

خیلی شوخن و جنگولکـ بازی در میـارن ولی احساس شون قویه

آه که بکشن خدا دنیا رو واسشون زیر و رو میکنه . . .

نزارید پس اه بکشن


سری اول جملات عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

صدام کن

اگه یه روزی چشمات پر از اشک شد و دنبال یه شونه گشتی که گریه کنی
صدام کن
بهت قول نمی دم که ساکتت کنم منم پا به پات گریه می کنم
صدام کن
اگه دنبال مجسمه سکوت می گشی تا سرش داد بزنی
صدام کن
قول میدم ساکت بمونم
صدام کن
اگه دنبال یه همدرد گشتی تا باهات همراهی کنه
صدام کن
من همیشه همراه تو ام
صدام کن
اگه ………..
نه دیگه دنبال بهونه نگرد که صدام کنی
فقط صدام کن
صدام کن


سری اول جملات عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

چــ ـه قــ ـرصی مصــ ـرف کــ ـرده اند اسکــ ـله ها … ؟؟؟
تــ ـا زانــ ـو در آبنـــ ـد ..
نشـــ ـسته انـد در مقـــ ـابل غـــ ـروب چــه چــ ـیزی را بــه خــ ـاطر بــ ـیاورند ..

آیــ ـآ کســ ـی هست کــ ـه شهــ ـادت دهد ؟
که مــ ـا در نگـــ ـاتیــ ـو های سوخــ ـته میـــــــ ـخندیدیم ؟


سری اول جملات عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

انگشتانم که لای ورق های دیوان حافظ میرود

دستدلم می لرزد

اما به خواجه میسپارم تا نا امید رو از دلم نگیره

دلم میخواد همیشه بگوید

یوسف گم گشته باز اید به کنعان غم نخور …


سری اول جملات عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

مــیــــگی مهـــــم نیستــــــــ امـــــا اســـمشــــو وقتــــی میشنــــوی داغ دلتـــــ تـــــازه میشــــه…

مــیــــگی مهـــــم نیستــــــــ امــــا تــــا بهـــش فکــــر میکنـــی اشـــک تـــوی چشمـــات جمــع میشــــه…

مــیــــگی مهـــــم نیستــــــــ امـــا در تنهــــایی همـــش بــــاهـــاش حـــرفـــ میـــزنـــی…

مــیــــگی مهـــــم نیستــــــــ ولـــی بعضی اوقـــات دستتــــ میـــره رو شمـــارش کــه زنگــــ بـــزنـــی…نـــزنـــی…بـــزنـــی…نـــزنـــی…!

مــیــــگی مهـــــم نیستــــــــ امـــا دلتـــــ میخــــواد بـــازم بهـــش فکــــر کنــــی…

مــیــــگی مهـــــم نیستــــــــ امــــا دلتـــــ واســـه صـــداش و خنــــده هــــاش حتی دعــواهــاتـــون لـکــــ زده…

مــیــــگی مهـــــم نیستــــــــ امـــا شبـــا تــــا صبـــح خوابـتــــ نمیبـــــره… بــــاخودتــــ میـــگی یــنــی داره چیکــــارمیکـــنه؟…

مــیــــگی مهـــــم نیستــــــــ امـــا میـــدونـــی چقـــدرررر مهمـــه!!!

میـــدونـــی خیــلــی دوســش داری پـــس نگـــو مهـــم نیستـــ! بگــــو مهمــــه امــــا نیستـــــ…


سری اول جملات عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

دلــــم مـــی خـــواد وقتـــی پیر شـــدمـــــ و دختـــرم ازمــــــ پــــرسید

عـــشقت کـــی بــــود ،؟

بتونــــم بــــا دستــــم بــــه اتــــاق اشاره کنــــم و بــــگم : اونـــجا نشسته..


سری اول جملات عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

ﻭﻗﺘﯽ " ﻣﻬﺮﺑﻮﻧــــــﯽ " ﺟﺰﺋﯽ ﺍﺯ ﻭﺟــــــﻮﺩﺕ ﺑﺎﺷﻪ ….
" ﻫﯿـــــﭻ ﻭﻗﺖ " ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧـــﯽ ﺗﺮﮐﺶ ﮐﻨــــﯽ….
ﺣﺘــــــﯽ ﺍﮔﻪ "ﻫـــــــﺰﺍﺭ ﺑﺎﺭ " ﺩﯾﮕﻪ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺧــــــﺎﻃﺮﺵ
ﺩﺳﺖ ﺑﯽ ﻧﻤـــــﮑﺖ ﺭﻭ " ﺩﺍﻍ " ﮐﻨـــــــﯽ!!!


ﺍﻭ " ﻣــﺮﺩ " ﺍﺳﺖ

ﺩستهایش ﺍﺯ ﺗﻮ زبرتر ﻭ ﭘﻬﻦ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ…
ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺗﻪ ﺭﯾﺸﻰ ﺩﺍﺭﺩ…
ﺟـﺎﻯﹺ ﮔﺮﯾــﻪ ﮐﺮﺩﻥ، ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ ﺳﻔﯿﺪ میشود…
ﺍﻭ ﺑﺎ ﻫﻤــﺎﻥ ﺩستهای ﺯﺑﺮﺵ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻣﯿﮑﻨﺪ…
و ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺻﻮﺭﺕ ﻧﺎﺻﺎﻑ ﻭ ﻧﺎﻣﻼﯾﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ می بوسد ﻭ ﺗﻮ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﺸﻮﻯ…
به او سخت نگیر..!
او را خراب نکن..!
ﺍﻭ ﺭﺍ "ﻧﺎﻣــــﺮﺩ" ﻧﺨﻮﺍﻥ..!
ﺁﻧﻘﺪﺭ او را با ﭘﻮﻝ ﻭ ﺛــﺮﻭﺗﺶ اندازه نزن..!
ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧــــﺦ ﺑﺪﻩ ﺗﺎ ﺯﻣﯿﻦ ﻭ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺑﺪﻭﺯﺩ…
ﻓﻘــــﻂ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺭﻭﺭﺍﺳﺖ ﺑﺎﺵ ﺗﺎ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺖ ﺑﺮﯾﺰﺩ .آن مردی که صحبتش را میکنم، خیلی تنهاتر از زن است..!
ﻻﮎ ﺑﻪ ﻧﺎخنهایش ﻧﻤﯿﺰند ﮐﻪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺩﻟﺶ یک ﺟﻮﺭﯼ ﺷﺪ، ﺩست هایش را ﺑﺎﺯ کند، ﻧﺎخنهایش را ﻧﮕﺎﻩ کند ﻭ ﺗﻪ ﺩﻟﺶ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﺧﻮﺷﺶ ﺑﯿﺎید..!
ﻣﺮﺩ، ﻣﻮﻫﺎﺵ ﺑﻠﻨﺪ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﺑﯽ ﮐﹷـﺴﯽ هایش ﮐﻮﺗﺎﻫﺶ کند ﻭ ﺍینطوری با همه ی دنیا لج کند..!
ﻣﺮﺩ نمیتواند ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺶ ﮔﺮﻓﺖ، به دوستش زنگ بزند، یک دل سیر گریه کند و سبک شود
ﻣﺮﺩ، ﺩﺭﺩﻫﺎیش را ﺍﺷﮏ نمی کند، فرو می ریزد در قلبی که به وسعت دریاست…
یک ﻭقت هایی،
یک ﺟﺎﻫﺎﯾﯽ،
ﺑﺎﯾﺪ ﮔﻔﺖ:
"میم" مثل " مرد "♥M♥


سری اول جملات عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

از تو می نویسم که صورت گرمی داری٫لبهایی گرمتر و دلی به گرمی آتشفشان

از تو می نویسم که قطره ای از اشکت یه دریاست

از تو می نویسم که تفاوطت با ماه در یک کلمست٫تو زیبا تری

از تو می نویسم که تصویر واژگون من رو دوباره ایستاده کردی

از تو می نویسم چون کسی رو جز تو در این توفان ندارم

از تو می نویسم چون اگه تو نباشی نابودم

از تو می نویسم چون از من نوشتی

از تو می نویسم تا دلم با تو باشه

از تو می نویسم تا وقتی که توانی در این دستهاست

می نویسم روی ذره ذره ی دلم که همیشه عاشقت خواهم بود.


سری اول جملات عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

مردیو دیدم که برای بوسیدن دختر۳ساله اش درمقابلش زانوزدو اجازه گرفت…
ازاوپرسیدن چرااینکارو کردی؟؟؟؟
گفت:اینطوری یادمیگیره که همیشه برای بوسیدنش اجازه لازمه…..
یادمیگیره که باارزش ترین موجودروی زمینه….
بزن لایک خوشگلرو به افتخارهرچی دختــــــــــــره


سری اول جملات عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

وقتی نمیخوای باشه یه زور میاد تو زندگیت

وقتی میخوای بمونه راحت میذاره و میره

کجای این داستان یعنی عشق؟؟؟

عشق… هه… چه واژه ی نا مفهومی…


سری اول جملات عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

من یکیو دارم��
حتی اگه هرروزم باهاش حرف بزنم
بی قرار صداشم.!����

یکیو دارم شده همه هستیم
وجودم
عمرم
دار و ندارم!

یکی که بهم فهموند میتونم
عاشق شم.!��

��آهایی یکی ☝یدونه خودم��
با دنیام عوضت نمیکنم.★


سری اول جملات عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

تصمیمم را گرفته ام ….از امشب…. تمام احساسی که به ” تو ” دارم را بیان می کنم…می گویم که دوستت دارم , دلتنگتم , به آغوشت نیاز دارم !به درک که مغرور میشوی ,یا اینکه کمتر دوستم خواهی داشت و یا حتی ترکم می کنی و تنها می مانم !مهم این است :شاید فردایی نباشد , که عشقم را به پایت بریزم !پس :گل نازم عاشقانه و صادقانه ” دوستت دارم " !


سری اول جملات عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

در آینه مردی دارد بغض می کند
بیایید بغلش کنید
پشتش را بمالید
به او بگویید همه چیز درست می شود
دلش می خواهد کمی دروغ بشنود
آینه را پایین تر نصب کنید
گمانم دیگر به زانو در آمده


سری اول جملات عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

عاشق یکی شدم مهربون تر از توئه
بعضی وقتا مثه خودت لای حرفام می دوئه
آره اون همونیه که می خواستم همیشه
اگه یه روز نبینتم دو تا چشاش بارونیه
عاشق یکی شدم نگو از لجبازیه
این دفه دروغ نمی گم این حسم واقعیه
هر شب با هم دیگه
میشیم یه عالمه مست
قول داده که مثه تو نباشه
گفته که تا آخرش هست
قلبت ماله منه

بگو اینو داد بزن که

همه بدونن چه فرشته ای همراه منه

قلبت ماله منه
باز شبامو مهتابی کن
تا همه ببیننو شک نکنن به ماه بودنت

عاشق یکی شدم چون تو عاشق نبودی
چون با این دل بیچارم صاف و صادق نبودی
عاشق یکی شدم می گی از تنهاییه
مثه تو دو رو نمیشه این عشقش واقعیه
تو الان کجای راهی
تو دستات تو دسته کیه


سری اول جملات عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

خیلی حس قشنگیه عروس بشی. . .
ولی. . .

دوماد عشقت باشه نه کس دیگه ای. . .

خیلی خوبه که ادم یه نفرو داشته باشه مث یه حامی براش باشه. . .

خیلی حس قشنگیه صبا بیدار شی ببینی بغل عشقتی. . .

خیلی حس قشنگیه مامان شی. . .ولی. . .

بابای بچت عشقت باشه. . .

خیلی خوبه با لباس سفید بری خونه ی عشقت و یه روز با کفن سفید بری. . .خوبه که همیشه کنارش باشی تا وقتی که مرگ از هم جداتون میکنه . . .

عشق خوبه اما واقعیش. . .

♥امیدوارم همه ی بچه های جوکلندی به عشقشون برسن♥عاشقا بلایکن:)


سری اول جملات عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

تا دیوار سیــاه،اون عکس خاکسـتری

اون حریم خـآر دار

شمع های سر در گم

اون آرشیو آهنگ

بغض های توی معدم

قرص های بی روح

زندگی من شدن

آی لعنـتی اینارُ از من نگیـر…


سری اول جملات عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

دلم امشب یه اهنگ غمگین میخواد

جوری که حتی اهنگشم حالمو بگیره

یه سکوت مطلق

یه تاریکی مطلق

فقط من باشمو این اتاق

یه دل شکسته


سری اول جملات عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

نیـــازی بـه انتــقام نیـست !

فـقط مـنتظر بـمان ..

آنـها کـه آزارت مـی دهند

سرانـجام بـه خـود آسیـب مـی زنند ..

و اگـر بـخت مـدد کنـد

خــداوند اجـازه مـی دهد که تماشاگرشان باشی …

....ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.....

دستاشو مشت کرد گفت:اگه بگی گل کدومه میمونم!!

انتخاب سختی بود،ترس از دست دادنش وجودمو فرا گرفت. . .

محکم زدم پشت دست چپش گفتم گله. . .

دستشو باز کرد گل بود،اشکام جاری شد. . .

حواسش نبود وقتی با دست راستش اشکامو پاک کرد. . .

فهمیدم دست راستشم گل بود. . .

کسی که تو رو بخواد به هر بهونه ای میمونه. . .

به سلامتی عشقایی ک پاکن بزن لایکو♥

عکس عاشقانه ، متن عاشقانه ، اس ام اس عاشقانه

مرد باس یه شیکم گنده داشته باشه. . .

با سبیلای پت و پهن،ترجیحا هم کچل. . .

تا هیشکی جز خانومش نیگاش نکنه^_^اصن چه معنی داره شوهر ادم خوشتیپ باشه:|

رو حرف منم حرف نزنین:|

همینکه گفتم. . .

بی اعصاب هم خودتونین. . .

والا


سری اول جملات عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

ﺍﻭﻟﺶ ﺫﻭﻕ ﺩﺍﺭﯼ

 ﺑﻌﺪﺵ ﺑﺎ ﺍﺱ ﺍﻡ ﺍﺱ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﺸﻪ

 ﺯﻧﮓ ﻫﺎ ﺟﺎﺷﻮ ﺑﻪ ﺳﺎﻋﺖ ﻫﺎﯼ ﭘﺮ ﺍﺭﺯﺷﺖ ﻣﯿﺪﻩ

 ﺳﺤﺮ ﺗﺎ ﺳﺤﺮ ﺩﺭ ﻓﮑﺮﺷﯽ

 ﺍﺯ ۱ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺩﯾﺮ ﺟﻮﺍﺑﺘﻮ ﺩﺍﺩﻥ ﺑﻪ ﺳﺘﻮﻩ ﻣﯿﺎﯼ

 ﺩﯾﺪﻧﺶ ﺍﺭﺯﻭﺗﻪ

 ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﻫﺮ ﺟﻮﺭ ﺷﺪﻩ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﺶ ﮐﻨﯽ

 ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺩﺳﺘﺶ ﮔﺮﻣﺘﺮﯾﻦ ﺍﻏﻮﺵ ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ

 ﺩﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻫﺎ ﺑﻮﺩﻧﺶ ﺭﻭ ﺩﺍﺩ ﻣﯿﺰﻧﯽ

 ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺟﺎﺵ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﻣﯿﺪﻩ

 ﻋﺸﻖ ﺟﺎﺵ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻋﺎﺩﺕ ﻭ ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ ﻣﯿﺪﻩ

 ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭﺩ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﺸﻪ

 ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ ﺩﻝ ﺑﺴﺘﯽ

 ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺗﺎ ﺍﺯﺍﺭﺕ ﺑﺪﻩ

 ﺑﺎ ﺩﯾﺮ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻥ ﺑﺎ ﺑﺪ ﺭﻓﺘﺎﺭﯼ

 با توهین هاش

 با زیر سوال بردن شخصیت و افکارت

 در خواست های بیجا

 ﮐﺎﺭﯼ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺑﻪ ﺻﺪﺍ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﯼ

 ﺑﻌﺪ ﺑﮕﻪ ﺩﯾﺪﯼ ﻣﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺳﺎﺯﺵ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ

 ﺑﺬﺍﺭﻩ ﻭ ﺑﺮﻩ

 ﺗﻮ ﺑﻤﻮﻧﯽ ﻭ ﺗﻨﻬﺎﯾﯿﺖ ﻭ ﻋﺎﺩﯼ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﯼ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻧﻤﯿﺸﻪ

 ﺩﺍﺭﯼ ﻟﻪ ﻣﯿﺸﯽ

 ﻣﺎ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺿﺪ ﺿﺮﺑﺖ ﻣﯿﮑﻨﻪ

 ﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﺷﺎﺩﺕ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻧﻪ ﺭﻓﺘﻦ ﮐﺴﯽ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﺖ

 ﺍﻭﻥ ﻭﻗﺖ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺭﻭ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﻭ ﺭﻭﺡ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ

 ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﯼ


..............................

نامه یک پدر به دخترش

 دخترکم برای کسی که برایت نمیجنگد نجنگ

 چرا اشکهایت را هر روز پاک کنی

 کسی که باعث گریه ات میشود پاک کن

 دخترکم به سوی کسی که ناز میکند دست نیاز دراز نکن

 بیاموز این تو هستی که باید ناز کنی

 دخترکم تو زیباترینی

 همیشه با این باور زندگی کن

 خودت را فراموش نکن

 شاید گریه یا خنده ات برای بعضی ها بی ارزش باشد

 اما به یاد داشته باش

 کسانی هستند که وقتی میخندی جان تازه میگیرند

 دخترک من هیچگاه برای شروع دوباره دیر نیست

 اشتباه که کردی برخیز

 اشکالی ندارد

 بگذار دیگران هر چه دوست دارند بگویند

 خوب باش ولی سعی نکن این را به دیگران بفهمانی

 کسی که ذره ای شعور داشته باشد خاص بودنت را در می یابد

 زمستان است

 زیاد میشنوی هوا دو نفره است

 به درک که دو نفره است تنها قدم زدن دنیای دیگری دارد

 دخترکم شاید شاهزاده را همه بشناسند اما باور داشته باش

 برای پدرت تو ملکه هستی

 گریه کرده ای ؟

 رنج کشیده ای ؟

 سرت کلاه رفت ؟

 اذیتت کرده اند ؟

 عیبی ندارد ، نگذار تکرار شود

 گاهی تکرار یک درد دردناک تر است


سری اول جملات عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

یک شبی مجنون نمازش را شکست

 بی وضو در کوچه لیلا نشست

 عشق آن شب مست مستش کرده بود

 فارغ از جام الستش کرده بود

 سجده ای زد بر لب درگاه او

 پر زلیلا شد دل پر آه او

 گفت یا رب از چه خوارم کرده ای

 بر صلیب عشق دارم کرده ای

 جام لیلا را به دستم داده ای

 وندر این بازی شکستم داده ای

 نشتر عشقش به جانم می زنی

 دردم از لیلاست آنم می زنی

 خسته ام زین عشق، دل خونم مکن

 من که مجنونم تو مجنونم مکن

 مرد این بازیچه دیگر نیستم

 این تو و لیلای تو … من نیستم

 گفت: ای دیوانه لیلایت منم

 در رگ پیدا و پنهانت منم

 سال ها با جور لیلا ساختی

 من کنارت بودم و نشناختی

 عشق لیلا در دلت انداختم

 صد قمار عشق یک جا باختم

 کردمت آوارهء صحرا نشد

 گفتم عاقل می شوی اما نشد

 سوختم در حسرت یک یا ربت

...........................................................................................

ﭼـــﻪ ﺣﺴــــﻪ ﺧﻮﺑﯿــﻪ
ﺷـــﺒﺎ ﻣﻮﻗـــﻊ ﺧــــﻮﺍﺏ عشقـــت بغـــل کنـــی
ﺑﺎ ﻣﻮﻫــــﺎش ﺑﺎﺯﯼ کنـــی
ﭼﺸﻤــــﺎشو ﺑﺒﻮﺳـــﯽ
آﺭﻭﻡ آﺭﻭﻡ ﺗـــﻮ ﺑﻐـــﻠﺖ ﺧﻮﺍﺑـــﺶ ﺑﮕﯿـــﺮﻩ
ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﻫﻨـــﻮﺯ ﺑﯿــــﺪﺍﺭﯼ
ﺩﻭﺳــــﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﻓﻘــــﻂ ﻧﮕــﺎﺵ ﮐﻨـــﯽ
ﻫﻤﯿﻨــــﻄﻮﺭﯼ ﮐـــﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﻧﮕـــﺎﻫﺶ ﻣﯿﮑﻨـــﯽ
ﺍﺷﮑـــﺎﺕ ﺳـــﺮﺍﺯﯾﺮ ﺑﺸـــﻪ
ﺗـــﻮ ﺩﻟـــﺖ ﭘﯿـــﺶ ﺧـــﻮﺩﺕ ﺑﮕـــﯽ :
ﻧﺒﺎﺷــــﯽ ، ﻣﯿﻤﯿــــﺮﻡ …


سری اول جملات عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺒﺮﻣﺘـــــ ﯾﻪ ﺟـــﺎﯼ ﺷﻠـــﻮﻍ ,

ﺧﯿﻠـــﯽ ﺷﻠـــﻮﻍ ,

ﻭﺍﯾﺴﺘـــﻢ ﺍﻭﻥ ﻭﺳــﻂ ﻧﮕﺎﺗـــــ ﮐﻨـــﻢ!

ﺑﮕـــﻢ ﺍﯾﻨـــﺎﺭﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨـــﯽ؟

ﺑﮕـــﯽ ﺁﺭﻩ!…

ﺑﮕـــﻢ ﺗــﻮ ﻫﯿﺎﻫـــﻮﯼ ﻫــﻤﻪ ﺍﯾـــﻦ

ﺁﺩﻣـــﺎ ,

ﺑـــﺎﺯﻡ ﻣـــﻦ ﭼﺸﻤـــﺎﻡ ﻓﻘـــﻂ ﺩﻧﺒـــﺎﻝ

ﺗــﻮ ﻣﯿﮕـــﺮﺩﻩ ,

ﺩﻟــــﻢ ﺑـــﺮﺍﯼ ﺗـــﻮ ﺗﻨﮕــــ ﻣﯿﺸـــﻪ…

ﺻــــﺪﺍﻫﺎﺷـــﻮﻥﻭ ﻣـــﯽ ﺷﻨـــﻮﯼ؟

ﺑﮕـــﯽ ﺁﺭﻩ!

ﺑﮕـــﻢ ﺗــﻮ ﺍﻭﺝ ﻫﻤﯿـــﻦ ﺻﺪﺍﻫـــﺎ ﺩﻟــــﻢ

ﺩﻧـــﺒﺎﻝ ﺻــﺪﺍﯼ ﺗــﻮ ﻣﯿﮕـــﺮﺩﻩ…

ﺑﮕـــﻢ ﺣـــﺎﻻ ﭼﺸﻤﺎﺗــــﻮ ﺑﺒﻨـــﺪ ,

ﺑﮕـــﻮ ﭼـــﻪ ﺣﺴـــﯽ ﺩﺍﺭﯼ!

ﺑﮕـــﯽ ﺍﻧﮕـــﺎﺭ ﮔــــﻢ ﺷــﺪﻡ ﺑﯿـــﻦ ﯾــﻪ

ﻋﺎﻟﻤـــﻪ ﻏﺮﯾـــﺒﻪ ,

ﺑﮕـــﻢ ﺍﮔـــﻪ ﻧﺒﺎﺷـــﯽ ﮔــﻢ ﻣﯿﺸـــﻢ

ﺑﯿــﻦ ﯾــﻪ ﺩﻧﯿـــﺎ ﻏﺮﯾـــﺒﻪ

............................................................................................................................

مــرد اونــیه کــه وقــتی باهـاش قـ.ـهـر مــیکنــی و میــگی :

دیگه نــمیخوام صــداتــو بشــنوم

ی ســاعت دیــگــه اس بــده و بــگــه :

میشــه تــلفنــتو جــواب بــدی

قــول مــیدم حــرف نــزنــم

فقــط مــیخــوام صــدای نــفســاتــو گــوش بــدم !!!

عاشقتم مرد من


سری اول جملات عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

بﻌﺪ ﻣـــــﺮﮔـــــﻢ . . .

* ﺭﻭﯼ ﺳﻨﮓ ﻗﺒـــــﺮﻡ ؛ ﻧﻪ ﻧـــــﺎﻡ ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪ ﻧﻪ ﻧﺸﻮﻧـــــﯽ ! ! !

* ﻓﻘﻂ ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪ؛ ﺍﯾﻨﺠـــــﺎ ﮐﺴﯽ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﻫــــــــــﺰﺍﺭﺏﺍﺭ ﻣـــــﺮﺩﻩ ﻭ

ﺯﻧـــــﺪﻩ ﺷﺪﻩ ! ! !

* ﺑﻨﻮﯾﺴﯿـــــﺪ ﺍﯾﻨﺠـــــﺎ ﻗﺒـــــﺮ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﻧﯿﺴﺖ ؟ ! ؟

* ﺍﯾﻨﺠﺎ ﯾﻪ ﺗـــــﻦ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻫــــــــــﺰﺍﺭ ﺗـــــﺎ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺯﻧـــــﺪﻩ ﺑﻪ ﮔـــــﻮﺭ ﺷﺪﻩ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ! ! !

*ﺍﺻﻼ ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﮐﺴﯽ ﺩﻓـــــﻦ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺶ؛ ﻣـــــﺮﺩﻩ!!!

* ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪ … ﺍﻭﻥ ؛ ﺯﻧـــــﺪﮔﯽ ﻧﮑﺮﺩ ؛ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻣﺮﺩ ! ! !

* ﺍﻭﻥ . . . ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﯿﻦ ﺍﯾﻦ "ﻣـــــﺮﺩﻡ " ﺟﻮﻥ ﺩﺍﺩ ! ! !

* ﺁﺭﻩ ﺑﺎ ﺧﻂ ﺩﺭﺷﺖ ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪ : ﺍﯾــﻨــﺠـﺎ ﯾـــــﻪ ﻧـــــﻔـــــﺮ ﺑـــــﺪﺟـــــﻮﺭﯼ ﻣــــــــــﺮﺩﻩ ! ! !


سری اول جملات عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

ﺳﺎﻋﺖ ۱۲ ﺷﺐ ﻣﯿﺸﻪ

ﺁﺭﻭﻡ ﺁﺭﻭﻡ ﻣﯿﺮﯼ ﺭﻭ ﺗﺨﺘﺖ

ﻫﻨﻮﺯ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﺕ ﭼﺖ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﻣﯿﮕﯽ ﻭ ﻣﯿﺨﻨﺪﯼ

ﻧﺰﺩﯾﮏ ۱ ﻣﯿﺸﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﺕ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﺨﻮﺍﺑﻦ

ﻫﺪﻓﻮﻥ ﺭﻭ ﻣﯿﺬﺍﺭﯼ ﺭﻭ ﮔﻮﺷﺖ

ﭘﻠﯽ ﻟﯿﺴﺖ ﺧﻮﺩﺗﻮ ﭘﻠﯽ ﻣﯿﮑﻨﯽ

ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯿﻤﻮﻧﯽ ﻭ ﺗﺨﺘﺖ ﻭ ﯾﻪ ﻫﺪﻓﻮﻥ

ﯾﻪ ﺣﺴﯽ ﺑﻬﺖ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﺪﻩ

ﻧﺎﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻩ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻣﯿﮑﻨﯽ

ﺣﺮﻓﺎ ﻭ ﮐﺎﺭﺍﯼ ﯾﻪ ﻧﻔﺮ ﻫﯽ ﺍﺯ ﺟﻠﻮﺕ ﺭﺩ ﻣﯿﺸﻪ

ﯾﻪ ﺩﻓﻌﻪ ﻧﻮﻉ ﺁﻫﻨﮕﺎﺕ ﻣﯿﺸﻪ ﺩﯾﺲ ﻻﻭ …!

ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯿﮕﯽ ﻧﻪ ﺑﺎﺑﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ

ﺧﻮﺍﺑﻢ ﻣﯿﺒﺮﻩ ﯾﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﺷﺪﻡ

ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﺍﻭﺿﺎﻋﺖ ﺑﺪﺗﺮ ﻣﯿﺸﻪ

ﯾﻪ ﭼﯿﺰ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﻣﯿﺎﺩ ﺗﻮ ﮔﻠﻮﺕ

ﺁﻫﻨﮕﺎ ﺗﺎﺛﯿﺮﺷﻮﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﯿﺸﻪ

ﺍﯾﻦ ﻭﺭ ﻭ ﺍﻭﻥ ﻭﺭ ﺗﺨﺘﺖ ﺗﻮ ﺭﻭ ﺑﻬﻢ ﭘﺎﺱ ﻣﯿﺪﻥ …

ﺗﻮ ﻓﮑﺮﺕ ﻣﯿﮕﯽ ﭼﮑﺎﺭ ﮐﻨﻢ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﺑﺒﺮﻩ .. ؟؟ !!

ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺑﺎ ﻭﺭ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﺎ ﮔﻮﺷﯿﺖ ﺁﺭﻭﻡ ﻣﯿﺸﯽ

ﺍﻣﺎ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﺭﺍﺩﻩ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯿﺮﯼ ﺳﻤﺖ ﮐﺎﻧﻮﺭﺳﯿﺸﻦ ﻫﺎﯼ

ﻗﺪﯾﻤﯿﺖ …!

ﮐﺎﻧﻮﺭﺳﯿﺸﻦ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻫﻤﻮﻥ ﺳﺎﻋﺖ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ

ﺣﺴﺎﺱ

ﻣﯿﺮﺳﯿﺪ

ﺣﺮﻓﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯿﺸﻮ ﺣﺲ ﻣﯿﮑﻨﯽ

ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﮔﻮﺷﻪ ﭼﺸﻤﺖ ﺁﺭﻭﻡ ﺧﯿﺲ ﻣﯿﺸﻪ

ﯾﮑﻢ ﻣﯿﺮﯼ ﺑﺎﻻ ﺩﯾﮕﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﯿﻔﻬﻤﯽ …!!!

ﺻﺒﺢ ﭘﺎ ﻣﯿﺸﯽ

ﺧﻮﺩﺗﯽ ﻭ ﯾﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﭘﻒ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﺎﻟﺶ ﺧﯿﺲ ﻭ ﻫﺪﻓﻮﻥ

ﮔﺮﻩ

ﺧﻮﺭﺩﻩ


سری اول جملات عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

, ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻤﯿﺮﻡ ﻫﯿﭻ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺍﻓﺘﺎﺩ…!!!

ﻧﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺨﺎﻃﺮﻡ ﺗﻌﻄﯿﻞ ﻣﯿﺸﻮﺩ…! ﻧﻪ ﺩﺭ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺣﺮﻓﯽ ﺯﺩﻩ ﻣﯿﺸﻮﺩ…!

ﻧﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﺑﺴﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ…! ﻭ ﻧﻪ ﺩﺭ ﺗﻘﻮﯾﻢ ﺧﻄﯽ ﺑﻪ ﺍﺳﻤﻢ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ …!

ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﮐﻤﯽ ﺳﭙﯿﺪﺗﺮ ﻣﯿﺸﻮﺩ…!!! ﻭ ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻤﯽ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺗﺮ …!!!

ﺍﻗﻮﺍﻣﻤﺎﻥ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ …!!!

ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﺎﮐﺴﭙﺎﺭﯼ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮐﺒﺎﺏ ﺁﺭﺍﻡ ﺁﺭﺍﻡ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﺸﻮﺩ …!

ﺭﺍﺳﺘﯽ ، ﻋﺸﻖ ﻗﺪﯾﻤﻢ ﺭﺍ ﺑﮕﻮ…!

ﻫِـــــــــــــــــﻪ ……!

ﺍﻭ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﺶ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺩﯾﮕﺮﯼ، ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ می برﺩ…!

ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺗﻨﻬﺎ ﮔﻮﺭﮐﻨﯽ ﺭﺍ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ…!

ﻭ ﻣﺪﺍﺣﯽ ﮐﻪ ﺍﻟﮑﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺑﯽ ﻫﺎﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﻡ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﻭ ﺍﺷﮏ ﺗﻤﺴﺎﺡ ﻣﯿﺮﯾﺰﺩ …!!!

ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﻣﻦ می مانم ﻭ ﮔﻮﺭﺳﺘﺎﻥ ﺳﺮﺩ ﻭ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﻭ ﻏﻢ ﻫﻤﯿﺸﮕﯽ ﺍﻡ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﻢ می ماند…!!!


سری اول جملات عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

کاش میشد …

تمام داستان های دنیا را
از دهان تو بشنوم !
تمام عاشقانه های دنیا را
تو برایم تکرار کنی !
اصلا هر چه تو بگویی زیباست !
می دانی
کاش می توانستم
با تمام وجود
صدایت را در آغوش بگیرم !


سری اول جملات عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

قلف عزیز چندبار دلت شکسته؟

قبل عزیز تا چه حد تحمل داری؟

قلف عزی من نباشم تو هستی؟یا نیستی؟

قبلب عزیز من با آرایش غلیظ, به حکم این روزای عزیز,پیشم بمون,من هستم یک مریض.

مریض در مین دوا،دوای دردمن حوا،درد این دلم در دست توست ای خدا.

آهای خدای مهربون،مهرش روبه دلم برسون،برسون یاد یار را،یا مهر و مهربونی های یار را.

ای یار بی وفای من ،درمان این درد های من|،دل را به جالیز میدهم،خود را به خونابه ی خون.

به یا شب بارونی،با اون رنگ و بوی آسمونی،زت می خوام که پیشم بمونی,بمونی اگه میتونی.

خواستن توانستن است،از آرامش کاستن است،افسورده و دور از خویش,این منم افسورده تر از پیش.

اگه تونستی بخونی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


سری اول جملات عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

 من شــــــــــــــــــــرمندمْ

واسه وقتایی که میتونستم برم ولــــــــى موندم

واسه حرفایی که میتونستم بزنم ولی نزدم که حرررررمت بمونه..

واسه حرفایی که میتونستی نزنی ولی زدی..

ولــــــــى شکستی..

تصویری که ازت تو ذهنم بودو

حسی که تو دلم بودو

حرمت صادقانه موندنمو..هه

آره شــــــــــــــــــــرمندمْ

واسه موندنم پای کسی که فقط ادعای دوست داشتنمو داشت

واسه رد کردن و خورد کردن کسایی که تو حسرتم موندن..

خودم کردم تقصیر من بود!

گله نیست! کینه نیست! عقده نیست! یه اعترافه

من………. شـــــــــــــرمندم


سری اول جملات عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

ﻟﺒﺎﺱ … ﺷﻠﻮﺍﺭ ….. ﻫﻤﻪ ﻣﺸﮑﯽ …

ﺍﺩﮐﻠﻦ ﺧﺎﺻﯽ ﮎ ﺑﻮﯼ ﺗﻠﺨﺶ ﺑﺎ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻗﺎﻃﯽ ﺷﺪﻩ…

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮐﻨﯿﺎﮎ … ﮔﺎﻫﯽ ﻭﯾﺴﮑﯽ …ﮔﺎﻫﯽ ﻭﺩﮐﺎ…

ﭼﺎﯾﯽ … ﻗﻬﻮﻩ … نسکافه … ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﻭﺟﻪ …

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺁﺏِ ﺧﻮﺭﺩﻥ …

ﺳﺎﻋﺖ ۱۲ ﺷﺐ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ …ﻣﺴﺖِ ﻣﺴﺖ …ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻓﻘﻂ ﻣﺎﺭﻟﺒﺮو قرمز …

ﺑﻌﻀﯽ ﺷﺒﺎ ﺳﺎﻋﺖ ۱۰ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻗﺪﻡ ﺯﺩﻥ ﻭ ﺑﯽ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﮐﺸﯿﺪﻥ …

ﻫﻤﺶ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻥ …

ﻓﮑﺮ ﭘﺸﺖ ﻓﮑﺮ …

ﯾﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪِ ﺧﺴﺘﻪ …

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ …ﮔﻮﺷﻪ ﮔﯿﺮ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ …

ﭘﺸﺖ ﭼﺮﺍﻍ ﻗﺮﻣﺰ ﻭ ﺧﺮﯾﺪﻥ ﻓﺎﻝ …


ﻣﮑﺎﻟﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﺗﻠﻔﻨﯽ ﺩﺭ ﺣﺪ ۱ ﺩﻗﯿﻘﻪ …


ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻭﻗﺘﺎ ﺧﻮﻧﻪ …

ﻧﺖ …

ﺳﺮ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﯿﺘﻔﺎﻭﺕ …

ﺭﯾﻠﮑﺲ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﻭ ﻋﺠﻠﻪ …

ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻭ ﺩﺭﻭﻍ ﯾﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺧﺴﺘﻪ ﻭ ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﭘﺮﺣﺮﻑ …ﺷﺒﺎ ﺑﯿﺪﺍﺭ … ﺭﻭﺯﺍ ﺧﻮﺍﺏ …

ﺻﺒﻮﻧﻪ ﻭ ﻧﻬﺎﺭ ﯾﮑﯽ … ﺍﻣﺎ ﺷﺎﻡ ﺗﮑﯽ …

(ﻫﻤﻪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﭼﯽ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﯼ ) ﻓﻨﺪﮎ …

ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ…

ﺳﺎﻋﺖ . ..

ﻋﻄﺮ …

ﺩﺳﺘﺒﻨﺪ … ﻭ….

ﭘﯿﮏ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺩﺭ ﺣﯿﻦ ﻣﺮﻭﺭ ﮐﺮﺩﻥ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ …

ﺧﯿﺎﻧﺖ …

ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯿﻪ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺣﺪ …

ﺑﯿﺨﯿﺎﻟﯽ …

ﻧﺸﻨﯿﺪﻥ ﺻﺪﺍﯼ ﺁﺩﻣﺎﯼ ﺩﻭﺭﻭﺑﺮﺕ ..

ﺵ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺁﻫﻨﮕﺎﯼ ﻗﺪﯾﻤﯽ …

ﺑﻐﻞ ﮐﺮﺩﻥِ ﺑﺎﻟﺶ …

ﺑﺪﻭﻥ ﺧﻨﺪﻩ …

ﺑﺪﻭﻥ ﮔﺮﯾﻪ …

ﺁﺩﻣﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻫﯿﭽﯽ ﻭﺍﺳﺸﻮﻥ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺲ …

ﺍﯾﻦ ﺁﺩﻣﺎ ﻓﻘﻂ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﻗﺸﻨﮓ ﻭ ﺟﺬﺍﺑﻦ …

ﺍﮔﻪ ﺯﯾﺎﺩ ﺟﻠﻮ ﺍﯾﻦ ﺁﺩﻣﺎ ﺑﺨﻨﺪﯼ ﻫﻮﺱ ﺧﻨﺪﻩﻣﯿﮑﻨﻦ ﺍﻣﺎ ﺟﺎﺵ ﺑﻐﺾ ﻣﯿﮑﻨﻦ …

ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭ ﺁﺩﻣﺎ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺷﺪ .!…

اﯾﻦ ﺍﺩﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺷﻮﻥ ﯼ ﻓﻨﺪﮐﻪ


سری اول جملات عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

من فرق دارم …

-)تو جمع باید پیش من بشینی …!

-)همکارمه ،همکلاسیمه ، دوست پسر دوستمه ، داداشیمه ،

رانندمه ، سگمه ، از اینا نداریم ، تو فقط منو میشناسی …

-)تصادفی ببینم کسی مزاحمت شده جلو چشمات تیکه پارش

میکنم ، ولی رسیدیم خونه با توام کار دارم …

-)نمیخواد وقتی قرار داریم خودتو واسم بزک بوزک کنی،موقعی

که انتخابت میکردم کور نبودم دیدم خوشگلی …

-)مسئولیت مالی زندگی به عهده منه ، شما کارتو واسه تفریح خودت برو

پولشم ببر بریز تو جوب من پیگیری نمیکنم …

-)گوشیت پسوورد داره ؟ هررررری به درد من نمیخوری …

-)ما حریم شخصی نداریم ، من از همه چیت باخبرم …

-)وقتی میگم با فلان دوستت نگرد بار دوم نمیشنوی ،

میری با همون دوستت منم فراموش میکنی …

-)ساپورت بپوشی عین بند کفش گره ت میزنم بهم …

-)دوستم خوشمزه بازی واست در اورد نمیخندی …

-)سخته بامن بودن نه ؟ عوضش تو منطقه ی من آزادانه بچرخ

خوشحال باش زندگی کن هیچ کفتاری سمتت نمیاد …

یه شیر پشتته …


سری اول جملات عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

دلم حضور مردانه میخواهد

نه اینکه مرد باشد نه !

مردانه باشد.

حرفش . قولش . فکرش . نگاهش . قلبش

آنقدر مردانه که به توان تا بی نهایت دنیا به او اعتماد کرد.

تکیه کرد!


سری اول جملات عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

میگن دوست داریم بدونیم اولین کسی که بعد از شنیدن خبر فوتمون گریه میکنه کیه؟
مرتضی…
حالا بشمار…
نگاه های گریون طرفداراتو بشمار!
بشمار اونایی رو که بعد از رفتنت آهنگ هاتو زیر لب میخونن و اشک میریزن…
مثل عصر پاییزیه رنگ و رومون…
روحت شاد.


سری اول جملات عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

سلامممم

امیدوارم همتون خوب باشید ….

شاید من یه مدتی نیومدم بعضی ها منو نشناسن ….. عب نداره ولی یه مشکلی دارم که میتونید کمکم کنید

داشای گلم و خواهر خوفم …..

من عاشق شدم …. این عاشق با بقیه فرق داره…میدونه چقد دوسش دارم

و جفتمون هم میدونم شاید در طول یه ماه دیگ نتونیم همدیگرو ببینیم …. برای همیشه ..

اگ میشه برام دعا کنید

وگرنه مجبورم خودمو بکشمو به همین راحتی …. فقط به خاطر دوری و دلتنگیو ….

نمیتونم یه لحظه بهش فک نکنم …

 خواهش میکنم کمکم کنید برام دعا کنید …

ممنون

 

سری اول جملات عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

این روزها
بیشتر از هر زمانی
دوست دارم خودم باشم !!
دیگر نه حرص بدست آوردن را دارم
و نه هراس از دست دادن را …..
هرکس مرا میخواهد بخاطر خودم بخواهد
دلم هوای خودم را کرده است …
همین…


سری اول جملات عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

باز هم آمدی تو بر سر راهم
آی "عشق" میکنی دوباره گمراهم
دردا; من جوانی را به سر کردم،
تنها از دیار خود سفرکردم
دیریست قلب من از عاشقی سیر است
خسته از صدای زنجیر است
دریا اولین عشق مرا بردی
دنیا دم به دم مرا تو آزردی
دریا سرنوشتم را به یاد آور
دنیا سر گذشتم را مکن باور
من غریبی قصه پردازم
چون غریقی غرق در رازم
گم شدم در غربت دریا
بی نشان وبی هم آوازم
میروم شبها به ساحل ها تا بیابم خلوت دل را

روی موج خسته دریا مینویسم اوج غمها را …..


سری اول جملات عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

ایـن روزا مـیـگـذره بـا تـمـوم خـوبـی هـا و بـدی هـاش..
مـیـگـذره بـا هـمـه قـشـنـگـیـو زشـتـی هـاش…
شـبـاشـم مـیـگـذره…
بـاهـمـه ی تـنـهـایـیـاش…بـا هـمـه ی دلـتـنـگـیـاش…
یـه روزی صـدای قـهـقـه خـنـدمـون تـا اسـمـون مـیـرسـیـد…
یـه روزم صـدای گـریـمـونـو بـا ریـتـم دوش اب حـمـوم تـنـظـیم میـکـردیـم تـا کـسـی صـداشـو نـشـنـوه…
یـه روز خـوشـحـالـشـون کـردیـم…
یـه روز نـاراحـتـمـون کـردن….
یـه روز حـسـرت داشـتـیـم یـه روز ارزو بـه دلـمـون گـذاشـتـن…..
مـیـدونـم مـثـه مـنـم یـه شـبـایـی داشـتـیـد کـه از دسـه خـدا هـم کـاری بـر نـمـیـومـد…شـبـایـی کـه بـغـضـتـون از اسـمـونـم مـیـزد بـالــا…گـذشـت دیـگـه نـگـذشـت؟؟؟؟گـذشـت…
یـه روزی دوسـت داشـتـیـم امـا دوسـمـون نـداشـتـن…
یـه روزی دوسـمـون داشـتـن امـا دلـی نبـود کـه دوسـشـون داشـتـه بـاشـیـم…
یـه روزایـی جـوون شـدیـم امـا تـا شـبـش پـیـر شـدیـم…از دسـه غـصـه هـامـون…
یـه روزایـی یـواشـکـی عـاشـق شـدیـم …یـواشـکـی دیـدیـمـش…یـواشـکـی دلـمـون بـراش ضـعـف رفـت…امـون از گـریـه هـای یـواشـکـی بـیـادش اونـم از سـر دلتـنـگــی..
یـه شـبـایـی پـر حـرف بـودیـم سـکـوت کـردیـم…
یـه روزایـی وابـسـتـه شـدیـم بـدون ایـنـکـه بـخـوایـم…
یـه روزایـی هـم جـدا شـدیـم بـازم بـدون ایـنـکـه بـخـوایـم…
یـه شـبـایـی اصـن نـگـذشـت امـا مـا ازش گـذشـتـیـم..چـجـوریـش مـهـم نـیس..
یـه شـبـایـی هـم بـد گـذشـت…سـخـت گـذشـت …بـا درد گـذشــت…
یـه شـبـایـی داد زدیـم امـا جـز دلـمـون هـیـچ کـس صـدامـونـو نـشـنـیـد…
یـه شـبـایـی هـمـه چـی بـود الـا اونـی کـه بـایـد مـیـبـود…
یـه شـبـایـی هـوا عـجـیـب دونـفـره بـود اما هـمـون شـبـا مـا بـودیـمـو تـنـهـایـیمون..
یـه شـبـایـی روی مـاهو سـتـارهـا رو هـم کـم کـردیـم بـا دردامـون…
صـبـح شـد مـاهـو سـتـاره رفـتـن امـا مـا هـنـوز بـیـدار بـودیـم…
یـه روزایـی دلـمـونـو دادیـم یـه شـبـی شـکـسـتـه شـو پـسـمـون دادن…
یـه روزایـی خـاطـره سـاخـتـیـم یـه شـبـایـی رویــا….
یـه شـبـایـی بـیـاد خـاطـره هـامـون خـابـمـون بـرد تـا بـه امـیـد رویـاهـامـون بـیـدار شـیـم…
یـه شـبـایـی خـاطـرهـا بـود امـا نـه امـیـدی بـود نـه رویـایــی…
یـه شـبـایـی بـه یـادش بـالـشـت مـونـو بـغـل کـردیـم بـاهـاش حـرف زدیـم…بـاهـاش رویـا سـاخـتـیـم..مـثـه دیـوونـه هـا..
یـه شـبـایـی هـم هـمـون بـالـشـت بـود کـه اشـکـامـونـو دیـد و پـاک کـرد و دم نـزد…
یـه روزایـی خـنـدیـدیـم امـا بـغـضـمـون گـرفـت …
یـه شـبـایـی بـغـض کـردیـم امـا خـنـدیـدیـم…
یـه شـبایـی رو بـا یـه اهـنـگـهـای خـاص سـر کـردیـم…هـی گـذاشـتـیـمـشـون رو تــکرار تـا صـبح فـقـط اونـو گـوش مـیـکـردیـم…
یـه روزایـی دلـمـونـو خـوش کـردیـم بـه مـعـجـزه…شـایـد کـسـی دوبـاره بـیـادو هـمـه چـی بـشـه مـثـه روز اول امـا نـشـد کـه نـشـد…
یـه روزایـی حسـودیـمـون شـد بـه یـه کـسـایـی…بـغـض کـردیـم…
یـه شـبـایـی نـداشـتـه هـامـون بـیـشـتـر از داشـتـه هـامـون بــود…
یـه روزایـی یـه چـیـزایـی دیـدیـم کـه از توو داغـونـمـون کـرد..
یـه شـبـایـی نـفـسـمـون بـرید از ایـن هـمـه بـغـض…
یـه شـبـایـی نـفـس کـم اوردیـم…امــا دووم اوردیــم…
یـه روزایـی فـقـط زنـده بـودیـم …زنـدگـی نـکـردیـم…
یـه شبـایـی زنـده هـم نـبـودیـم فـقـط بـودیـم…هـمیـن..
یـه روزایـی بـا یـه کـسـی کـل دنـیـا رو حـریـف بـودیـم
یـه روزایـی هـم بـا کـل دنـیـا یـه نـفـر رو هـم حـریـف نـبـودیـم..
خـیـلـی هـا خـواسـتـن مـا رو بـسـازن امـا خـرابـمـون کـردن…
خـیـلـی هـا خـواسـتـن هـمـدردی کـنـن امـا شـدن خـوده درد واسـه مـا…
یـه روزی …یـه شـبـی.. دلـمـونـو بـد شـکـسـتن…از هـمـه ی ایـن روزا و شـبـا هـم بـگـذرم امـا..

از دلـــــــــــــم نـمـیـگـذرم …


سری اول جملات عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

سیگاریم …مال پدرت را نخورده ام که اینگونه نشانم میکنی…

زیر آسمان خدایم گاهی نخی دود میکنم تا بغضم را خالی خالی گورت ندهم..

پس انگشت اشارتو سمت کسی بگیر که که هوای جامعه رو به لجن کشیده ..نه هوای دلش را…


سری اول جملات عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

لمس کن کلماتی ر اکه برایت می نویسم …

تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست … تا بدانی نبودنت آزارم می دهد

… لمس کن نوشته هایی را که لمس ناشدنیست و عریان … که از قلبم بر

قلم و کاغذ می چکد …

لمس کن گونه هایم را که خیس اشک است … لمس کن لحظه هایم را …

تویی که می دانی من چگونه عاشقت هستم، لمس کن این با تو نبودنها را.


سری اول جملات عاشقانه و متن های عاشقانه 2015

سلام دوستان من نفس هستم ۱۹ساله از دامغان

شاید بعضی از دوستان منو یادشون باشه یه مدتی نبودم.

حالا یه سوال دارم ازتون میشه کمکم کنید؟؟؟؟

میشه بگید ک چجوری یه پست رو کپی میکنن؟.؟؟؟؟؟

۱۷ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۴۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

عاشقی های من2

میخواهم این شعر اولینش تو باشے و ...

همیشه اولین و آخرین کلام شعرهایم تو بوده اے...

همیشه برایم به معناے واقعے یک عشق بوده اے...

گرچه گهگاهے از تو بے وفایے دیده ام...

اما همیشه برایم با وفا بوده اے...

گرچه دلم را میشکنے و اشکم را درمیاورے ...

اما تو همیشه برایم یک دنیا بوده اے...

صداے آهنگ عشق برایم غم انگیز است...

اما همیشه آن را گوش میکنم...

گاهے شنیدن حرف هایت برایم تلخ است...

اما دائم پیش خودم تکرار میکنم...

اگر روزے نباشی کنارم برای من همیشه هستے...

روزے حتے اگر بروی در قلبم همیشه خواهے ماند...

اینجا که هستم پر از دل تنگیست...

حس نبودنت در کنارم خاطرم را پریشان کرده...

اما حس بودنت در قلبم دل تنگے و غم دورے ات را انکار کرده...

گاهے وقتے به دورے مے اندیشم قلبم میلرزد...

نکند که از من سرد شوے...

نکند که مارا فراموش کنے و عاشق کسے دیگر شوے...

نباید بیش از این خودم را با این فکرها برنجانم...

عشق خودش پر از درد و رنج است...

اگر تنهایم بگذارے باز هم مینشینم به پایت...

همیشه اولین و آخرین کلام شعرهایم تو بوده اے...

میخواهم این شعر اولینش تو باشے و آخرین نداشته باشد...

هم چنان ادامه داشته باشد...
ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.


این عاشقانه های حسود من....

این روزا همه ی رویا و آرزوم این شده ؛

این که توی بحث فقط سکوت کنم.. فحشاش رو بده...حرفاشو بزنه... منم بشنوم و به جون بخرم...

تموم که شد...

برم بغلش کنم ...

گریه کنم...

حرفی نزنم...

فقط و فقط عمل کنم....

بگم: با من نجنگ ....من عاشقتم... 



این که خیلی خوابم میاد...

سرم رو پای عشقمه...

خمار خوابم ...

دارم بیهوش میشم...

آره بیهوش میشم...

بعد از 5دقیقه بیدارم میکنه...

میگه: پاشووو...

پاشوووو...

دلم برات تنگ شده... اگه پانشی قهر میکنما...

بعدش از خواب شیرین پاشم...

میگه:حالا بوسم کن بعد بخواب!

اونوقت بعد از اون بوسه تازه می فهمی خواب شیرین یعنی چی...!!



این که با عشقم دارم یه آهنگ آروم و ملایم رو گوش میدم...

بعد غرق  آهنگمو حواسم نیست...

یهو میاد از پشت دستاشو دورم حلقه می کنه...

سرشو میذاره رو شونه هامو و آروم با آهنگ زمزمه میکنه...

اون آهنگ میشه خاطره...

عشقت میشه خاطره...

اون آغوش ... اون سر رو شونه... میشن خاطره...



ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.

مهربانی کم نیست ...

یه صبح پاییزی ...

تنها ...

مثل همیشه از خواب پا میشم ...

موهام تو صورتم ریخته ...

چشام نیمه بازن ...

گوشیمو به زور پیدا میکنم ...

یا زیر بالشمه ...

یا روی پاتختی ...

صد بار رمزشو میکشم تا قبول میکنه ...

اخم میکنم ...

باز دیشب نخوابیدی ؟؟

شایدم مثل من هر موقع از خواب میپری واسم میس میندازی و دوباره میخوابی ...

اسمتو میارم...

از روی صفحه ی گوشی میبوسمت ...

انقدر خوابالو ام که مامانم فکر میکنه دوباره خوابم برده ...

آخه هنوز از جام بلند نشدم ...

مامانم دوباره صدام میکنه ...

بلند میشم میشینم گوشه ی تخت ...

بهت زنگ میزنم...گوشیو میذارم رو قلبم ...

تماس قطع میشه ...

ارور میده که گوشیو به نقاط حساس بدن حین تماس نزدیک نکنید ...

عصبی میشم ...

دوباره زنگ میزنم ...

میگیرم دستمو فقط صفحه رو نگاه میکنم ...

چقدر پیشوازت قشنگه ...

نمیدونم منظورت ازش چیه ولی من دوسش دارم ...

***

آهای خوشگل عاشق ...

آهای عمر دقایق...

آهای وصل به موهای تو سنجاق شقایق ...

آهای ای گل شب بو ...

آهای گل هیاهو ...

آهای طعنه زده چشم تو به چشمای آهو ...

دلم لاله ی عاشق ...

آهای بنفشه ی تر ،

نکن غنچه ی نشکفته ی قلبم رو تو پرپر ...

من که دل به تو دادم ...

چرا بردی ز یادم ...

بگو با من عاشق ، چرا برات زیادم ؟

آهای صدای گیتار ...

آهای قلب رو دیوار...

اگه دست توی دستام نذاری...

خدا نگهدار ...

دلت یاس پر احساسه...

آهای مریم نازم ...

تا اون روزی که نبضم بزنه ترانه سازم...

 برات ترانه سازم ...

تو آهنگی و سازم ...

بیا برات میخوام از این صدا قفس بسازم ...

***

قشنگ قرمزش کردم...

چون تا اینو میگه قلبم وایمیسته

برناممو نگاه میکنم ...

کتابامو میریزم تو کیفم ...

کارای نصفمو تموم میکنم ...

مرتب چشمم به گوشیه...

تا دستم خالی میشه برات میس میندازم ...

بدو بدو لباسامو میپوشم ...

اگه یادم باشه اسپریی ... عطری ... چیزی میزنم ...

اگرم نه که به درک ...

تو که نیستی ...

بقیه هم واسم مهم نیستن ...

شمارتو میگیرم ...

گوشیو میذارم رو تخت...

بدو بدو میرم صبحونه میخورم ...

در عرض چند دقیقه پایینم ...

معمولا انقدر دیر میرم که سرویس اومده ...

واسه چی عجله کنم ؟؟

هیچ اتفاق خاصی قرار نیست تو مدرسه بیفته ...

هر روزش عین همه ...

هر روزش بدون توئه ...

این فقط چند ساعت از زندگی بدون توی منه ...

این ساده ترین قسمتشه !!






شیرین ترین لبخند ؛

اون لبخندیه که  وقتی میخوای بهش زنگ بزنی ،

و یه دفعه خودش زنگ میزنه ، میشینه رو لبت ...





یادت را از من نگیر،

بگذار من هم مثل سهراب بگویم ؛

مهربانی کم نیست ...
میترسم...

کسی بوی تنت را بگیرد..

نغمه ی دلت را بشنود..

و تو خو بگیری به ماندنش!!!

چه احساس خط خطی و جهنمی یست!

این عاشقانه های حسود من....


ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.


سلامتی ...

سلامتی پسری که یه روز عاشق شد. . .

 

سلامتی دختری که یه روزعاشق شد. . .

 

سلامتی پسری که اندازه یه نگاه هم به عشقش خیانت نکرد. . . 

 

سلامتی دختری که هیچی کم نذاشت. . .

 

سلامتی عشق پاکشون. . .

 

سلامتی اون همه خاطره ها و شیطنت هاو دیووونه بازی های زیر بارونقرار گذاشتن ها خیس 

شدن ها از سرما به خود لرزیدن ها. . .

 

سلامتی دوستی که زیراب پسرو به دروغ زد. . .

 

سلامتی دختری که حرف دوست مثل خواهرش رو باور کرد. . .

 

سلامتی دختری که بی خبر خطش خاموش شد. . .سلامتی اون قسم ها اون دوست دارمهایی که 

هیچوقت تحویل داده نشد. . .

 

سلامتی پسری که هر چی قسم خورد خواهش کرد اثری نداشت. . .

 

سلامتی دختری که با چشم خیس به پسر گفت ازت بدم میاد. . .

 

سلامتی پسری که رفت خدمت تا زود برگرده و دلشو بدست بیاره بره خواستگاری. . .

 

سلامتی ۲۱ ماه پست دادن ها و لحظه شماری ها دور بودن ها. . .

 

سلامتی روزی که پسر دعوت شدبه جشن عقد عشقش. . .

 

سلامتی اون شب. . .

 

سلامتی اون دوستایی که بخاطر حال پسر بغض داشتن اما پسر خندیدتا جشن خراب نشه. . .

 

سلامتی اون خنده ی زوری. . .

 

سلامتی عروسی که ماه شده بود. . .

 

سلامتی عاقدی که اومد. . .

 

سلامتی شناسنامه ها. . .

 

سلامتی بغض پسر. . .  

 

 سلامتی بار اول. . .

 

سلامتی بغض پسر. . .  

 

 سلامتی بار دوم. . .

 

سلامتی بغض پسر. . .  

 

سلامتی بارآخر. . .

 

سلامتی پلاک زنجیری که پسر واسه زیر لفظی روز عقدش گرفت تو جیبش موند. . .

 

سلامتی زیر لفظی که یکی دیگه داد. . .

 

سلامتی پسری که هنوز امید داشت که به عشقش میرسه. . .

 

سلامتی اجازه بزرگترها. . .

 

سلامتی بله. . .

 

سلامتی بغض پسر. . .

 

سلامتی چشم خیس دوستان. . .

 

سلامتی اون حلقه  که جایگزین حلقه پسر شد. . .

 

سلامتی ماشین عروس. . .

 

سلامتی سستی زانو. . .

 

سلامتی سیاهی چشم. . .

 

سلامتی اون شب. . .

 

سلامتی پاکت سیگار و نخهایی که با نخ قبلی روشن شد. . .

 

 

سلامتی فرداش. . .

 

سلامتی مهمونی که دختر گرفت. . .

 

سلامتی دوستایی که جمع شدن. . .

 

سلامتی شب و روزایی که سخت گذشت. . .

 

سلامتی دوستی که به دختر گفت اون حرفو به دروغ گفت از رو حسادت. . .

 

سلامتی دختری که با تمام وجود گریه کرد. . .

 

سلامتی تیغی که تیز بود. . .

 

سلامتی رگ دست...

 

سلامتی دختری که خودکشی کرد. . .

 

سلامتی لحظه ای که به پسر خبر دادن . . .

 

سلامتی ملاقات تو بیمارستان. . .

 

سلامتی اون ۵ و ۶ دقیقه ی تنها با دختر. . .

 

سلامتی اون چشمای نیمه باز خیس. . .

 

سلامتی شرم دختر. . .

 

سلامتی صبر پسر. . .

 

سلامتی قسمهایی که پسر به دختر داد تا فراموش کنه که زندگیش خراب نشه. . .

 

سلامتی قسم جون پسر. . .

 

سلامتی قبول کردن دختر. . .

 

سلامتی لحظه خداحافظی. . .

 

سلامتی چشمای خیس. . .

 

سلامتی یه عمر تنهایی. . .

 

سلامتی حرفایی که نمیشد گفت ولی یه متن شد. . .

 

سلامتی خنده هایی کودکی که توی راه بود. . .

 

سلامتی دختری که مادر شد. . .

 

سلامتی پسری که حسرت پدر بودن تا ابد به دلش موند. . .

 

سلامتی هق هق هایی که پست شد تا دلی آروم شه. . .

 

سلامتی امشب. . .

 

سلامتی همه ی عاشقایی که هر گز به عشقشون نرسیدن و از دور نگران یکی یه دونه شون بودن و با بغض با سکوتشون گفتن :آهای غریبه این که دستش توی دستای تویه همه دنیای منه خیلی مراقبش باش. . .

زهرا دوستت دااااارم... .

ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.ـ-.


من یه دخترم ...

مـن یه دختــرم

اگـه خودمو لـوس نـکنم

اگـه بـاهات قهـر نکنم و نـاز نکنم

اگـه وقتـی چشات میچرخه از حسـودی دیونـه نشـم !

اگـه از نظر دادنـات خوشحـال نشـم

اگـه به خاطر تو به خـودم نرسـم

اگـه سر به سرت نـذارم

اگـه بـرات گریه نکنـم

اگـه وقتی پاستیـل میبینم پیرهنتـو نکشم

اگـه لب و لوچه آویزون نکنم تا بغلـم کنی

اگـه بهت نگم آقامـون

اگـه بـرات مظلوم بازی درنیـارم

اگـه از سرو کولـت نرم بـالا

اگـه برات عشـوه نیـام

اگـه گوشتو نپیچونـم و نگـم تو فقـط مـال منـی

اگـه نـاغافل دستاتـو نگیـرم

اگـه وقتـی کار بدی کردم با ترس بهت نگـم

اگـه لج بازی نکنـم

اگـه ...

اون موقع که تـو دیگه دیوونم و عاشقـم نمیشی!

تـو عاشـق اینی که من یه خانم کامـل باشم ! خانـم تـو !

امـا !!!

تـو پسـری !

اگـه بـرام غیرتی نشـی

اگـه روم حسـاس نباشـی

اگـه تـه ریش نداشته باشـی

اگـه باهـام مهربـون نباشـی

اگـه بهم اخمـای کوچولو نکنـی

اگـه وقتـی شالم رفت عقب نگی اونو بکـش جلـو

اگـه دستمـو محکـم نگیـری

اگـه نگـی هـرکاری کـردی راست بگو تا ببخشمـت !

اگـه سر به سرم نـذاری

اگـه قربون صـدقم نـری

اگـه نگرانـم نشـی

اگـه بهم نگـی عروسک مـن

اگـه نگی من مهمم که میگـم خوبی

اگـه ...

اونوقـت منم دیوونه و عاشـق تو نمیشـم تا اونکارارو بـرات بکنم !

مـن تورو مـرد میـخوام !

مـرد مـن !

پـس بیا و مــرد باش !

ابـرو برنـدار !

دماغـت عمل نکن !

لـوس حرف نـزن !

مـن و تـو همون آدم و حـواییم ! بیـا جاهامونو عوض نکنیـم !

مـن لـطافت نگه میدارم تو صـلابت

تـو نگاهتـو نـگه دار منم نجابتمـو

بیـا سعی کنیم بهترین هـم باشیـم !

مـن بهتریـن دختـر واسه تـو !

تـو بهتریـن پسـر واسه مـن !

۱۷ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۴۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

عاشقانه های زهرا و من...(دونفره)

عـــشـــق یـــعنــــــی ایـــنکـــه وقــــــتـــی میـــخـــوای بخـــوابی

 

یـــه اس ام اس ازش میــــــاد حتـــی قبـــل ایـــن کـــه بـــدونـــی چـــی نوشـــته

 

لبـــخنـــد مـــیاد روی لبــــــت…

 

همیـــن که یـــه لحـــظـــه بهـــت فکـــر

 

میکــــــرده واســـت انــــــدازه یه دنــــــیا مـــی‌ارزه…

 

ـ-ـ-ـ-ـ-ــ-ـ-ـ-ـ-ــ-ـ-ـ-ـ-ــ-ـ-ـ-ـ-ــ-ـ-ـ-ـ-ــ-ـ-ـ-ـ-ــ-ـ-ـ-ـ-ــ-ـ-ـ-ـ-ــ-ـ-ـ-ـ-ــ-ـ-ـ-ـ-ــ-ـ-ـ-ـ-ــ-ـ-ـ-ـ-ــ-ـ-ـ-ـ-ــ-ـ-ـ-ـ-ــ-ـ-ـ-ـ-ــ-ـ-ـ-ـ-ـ

بگذار تا برای تو من زندگی کنم...


 

 

 

بگذار با صفای تو من زندگی کنم 

در گوشه ی صدای تو من زندگی کنم

پیش از تو بی بهانگی ام مثل مرگ بود

بگذار تا برای تو من زندگی کنم

من هر چه دیده ام همه نیرنگ و رنگ و ننگ

بگذار با وفای تو من زندگی کنم

پیش از تو شوق زندگی از دست رفته بود

بگذار پا به پا ی تو من زندگی کنم

دنیایی از طراوت و دریایی از صفا

ای کاش در هوای تو من زندگی کنم


ـ-ـ-ـ-ـ-ــ-ـ-ـ-ـ-ــ-ـ-ـ-ـ-ــ-ـ-ـ-ـ-ــ-ـ-ـ-ـ-ــ-ـ-ـ-ـ-ــ-ـ-ـ-ـ-ــ-ـ-ـ-ـ-ــ-ـ-ـ-ـ-ــ-ـ-ـ-ـ-ــ-ـ-ـ-ـ-ــ-ـ-ـ-ـ-ــ-ـ-ـ-ـ-ــ-ـ-ـ-ـ-ــ-ـ-ـ-ـ-ــ-ـ-ـ-ـ-ـ



هوا را از من بگیر
اما
خنده ات را نه
خنده ات ک رها می شود
و پروازکنان در آسمان مرا می جوید
تمامی درهای زندگی را
به رویم میگشاید


.
.


همیشه داشتن " بهترین ها "
به آدم غرور خاصی میده
من مغرورترینم
چون تو بهترینی


.
.


شاید تو
سکوت میان کلامم باشی
دیده نمی شوی
اما من تو را احساس میکنم !
شاید تو
هیاهوی قلبم باشی
شنیده نمی شوی
اما من تو را نفس می کشم !



جدیدترین جمــــ
ــــلات عاشقانه
اس ام اس








بهترین حس یعنی
هر روز صبح یکی بهت بگه
مواظب خودت باش



عـــــا شقانه هــــــــــا


خنده های تو
کودکی ام را به من می بخشد
و آغوش تو
آرامش بهشتی
و دستهای تو
اعتمادی که به انسان دارم
چقدر از نداشتنت می ترسم



عـــــا شقانه هــــــــــا


دوست دارم هایت را به کسی نگو
نگه دار برای خودم
من جانم را برای شنیدنش کنار گذاشته ام



عـــــا شقانه هــــــــــا


به هیچ صراطی مستقیم نیست
دلی که به نوازش
سر انگشتان تو عادت کردهـ



عـــــا شقانه هــــــــــا


مخاطب کلامم که هیچ
مخاطب ضربان های قلبم هم توئی



عـــــا شقانه هــــــــــا


به نام خدائی که هستی را با مرگ
دوستی را یک رنگ
زندگی را با رنگ
عشق را رنگارنگ
رنگین کمان را هفت رنگ
شاپرک را صد رنگ
و مرا دلتنگ تو آفرید



عـــــا شقانه هــــــــــا


دستت را که میگیرم
در من جنگی شروع میشود
برای عاشق تر شدن
عاشق تر ماندن
فقط برای تو



عـــــا شقانه هــــــــــا


وقتی از همه دنیا ناراحتم ،
فقط با فکر کردن به تو آروم میشم
اما وقتی تو ناراحتم میکنی ،
همه دنیا هم نمیتونه آرومم کنه



عـــــا شقانه هــــــــــا


هرجای دنیا میخواهی باش
من
احساسم را
با همین دست نوشته ها
به قلبت میرسانم



عـــــا شقانه هــــــــــا


زندگی یعنی
همین که تو باشی و
من دیوانه وار دوستت بدارم



عـــــا شقانه هــــــــــا


کاش لغت نامه می دانست

عشق
زندگی
نفس

تعریفش فقط دو حرف است :
" تـــــــــــو "
ـ-ـ-ـ-ـ-ــ-ـ-ـ-ـ-ــ-ـ-ـ-ـ-ــ-ـ-ـ-ـ-ــ-ـ-ـ-ـ-ــ-ـ-ـ-ـ-ــ-ـ-ـ-ـ-ــ-ـ-ـ-ـ-ــ-ـ-ـ-ـ-ــ-ـ-ـ-ـ-ــ-ـ-ـ-ـ-ــ-ـ-ـ-ـ-ــ-ـ-ـ-ـ-ــ-ـ-ـ-ـ-ــ-ـ-ـ-ـ-ــ-ـ-ـ-ـ-ـ




کیست که غربت رفته را یاد کند
دل غربت زده را شاد کند
من نوشتم این سخن از بهر دوست
تا بداند این دلم در فکر اوست


.
.


خوبان نه در ازدحام روز گم میشوند و
نه در خلوت شب
بدان که همیشه پیدایی


.
.


دستمال خیس آرزوهایم را فشردم
همین 4 قطره چکید :

زنده باد رفیق بامعرفت


زیباترین نوشته های
رفاقـــ
ـــتی



رفیق
زیر این سقف کبود
زیر این شعله سنگین سکوت
اگر از تو یادی نکنم می میرم !



جملات زیبای دنیای رفاقت


قدر یاران قدیمی را بدان ای نازنین !
فرش های کهنه را مردم گران تر می خرند !



جملات زیبای دنیای رفاقت


نه با هر رنگی رفاقت کن !
نه رفیقاتو رنگ کن !!!



جملات زیبای دنیای رفاقت


پین کدتم رفیق
سه باراشتباهی بزنی فنا میشم !
درست بزنی فدات میشم !!



جملات زیبای دنیای رفاقت


دوستی های دیرینه معنای زندگی هستند
هرجا هستی باش
به یادت حس خوبی دارم رفیق



جملات زیبای دنیای رفاقت


دلم نه عشق میخواهد نه احساسات قشنگ
نه ادعاهای بزرگ نه بزرگهای پر ادعا
دلم یک دوست میخواهد که بشود با او حرف زد
و بعد پشیمان نشد



جملات زیبای دنیای رفاقت


دوستی حادثه نیست
دوستی جاذبه نیست
دوستی دست شماست
دوستی برق دو چشمان شماست
دوستی مهر شماست
دوستم باش و بدان
دوستت میدارم



جملات زیبای دنیای رفاقت


قلب من جایگاه دوستی است که
شقایق ها حسرت آن را میخورند



جملات زیبای دنیای رفاقت


در رفاقت رسم ما جان دادن است
هر قدم را صد قدم پس دادن است
هرکه بر ما تب کند جان می دهیم
ناز او را هر چند باشد می خریم !



جملات زیبای دنیای رفاقت


باید آهسته نوشت
با دل خسته نوشت
با لب بسته نوشت
گرم و پر رنگ نوشت
روی هر سنگ نوشت
تا بدانند همه
تا بخوانند همه
که اگر دوست نباشد دل نیست



جملات زیبای دنیای رفاقت


آن سوی همه دلتنگی هایم رفیقی دارم که
داشتنش تلافی همه نداشته هاست



جملات زیبای دنیای رفاقت


دوستیت : زلال
مرامت : عسل
ظاهرت : طلا
باطنت : برف
وجودت : نعمت
داشتنت : غنیمت



جملات زیبای دنیای رفاقت


کاش یادت نرود
بین این آدم ها یک نفر میخواهد که تو خندان باشی
نکند کنج هیاهوی زمان
فکر کنی رفته ای از یادم



جملات زیبای دنیای رفاقت


بدون حضور خدا جایی نرو !
به خیالت که به آبادی میرسی . . .
نه رفیق !!
چراغی که در سیاهی می درخشد ، چشم گرگ است . . . !



جملات زیبای دنیای رفاقت


اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت
باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود
حافظ



جملات زیبای دنیای رفاقت


صبرت که تمام شد نرو
معرفت تازه از آن لحظه آغاز میشود



جملات زیبای دنیای رفاقت


گر چه دوست نمی خرد ما را به ریالی
به خیالی به تماسی به پیامی
رسم انصاف و وفا نیست که نفرستیم
پیامی جهت عرض سلامی



جملات زیبای دنیای رفاقت


پیشکش میکنم رفاقت و مهربانی را به همه کسانی که از دل شکستن بیزارند و
در تمنای آنند که دلی را بدست آورند
آنانکه می خواهند در زندگی ، پل باشند نه دیوار
آنانکه همیشه یکرنگند ، نه هزار رنگ
آنانکه در سختی ها ، یار و نگرانت هستند نه بی خیالت
آناکه با خود رحمت می آورند ، نه زحمت
روز و روزگارتان سرشار و آکنده ، از رفاقت و مهربانی

۱۷ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

من..برای شما

ایســــــتــــاده ام …

بگـــذار ســـرنوشـــت راهـــش را بـــرود … !

مـــن ،

همیــن جا ،

کنار قـــول هـایت ،

درســــت روبــروی دوســـت داشتـــنت و در عمــــق نبـــودنت ،


هنوز ایستاده ام . . .

آلـیـس کـجـایی؟!

بـیا

که اینجا عـجیـب ترین سـرزمین دنیاســت!

 

 هـــوا را هــــرچــقدر نفــــس بکــشـــے

بـاز هـم بـــراے کـشـــیدنـش بـال بـال میـزنـے

مــثــل تــــــــــو

کـــه هـرچـــقدر کــه باشـــے

بـاز بــاید بـاشـــــے

میفــهمــے چــــهـ میگـــویـــم

بــــودنــــت مــــهـّـــم اســــــت


                    -ــ- -ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ-

بگذار در گوشت بگویم


"میـخواهـمــت"
 

این خلاصه ی،
 

تمام حرفای عاشقــانه دنـیاست !

 

 

سهم من از تو

ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﺑﯽ ﭘﺎﯾﺎﻧﯿﺴت

ﮐﻪ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﻡ ﻣﯽﮐﻨﺪ

و شبها شاعر!

 


 

وقتی کسی رو دوست داری

این یه چیـزه!

 

وقتی کسی تو رو دوست داره

 

این یه چیـز دیگه ست!

 

اما ...!!

 

وقتی کسی رو دوست داری ، که تو رو دوست داره

 

این یعنی همه چیــز

 


                    -ــ- -ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ-

هیــــــچ چیز مهم تر از بودن ؛

در کنار کسی که ،

دوستش داریم نیست...!

 

 

عاشـق شــدن

قشنـگ تــریـن اشتبــاهـی است کــه اتفــاق افتـــاده ،

از لیــلی تــا همیشــه ...

 


                    -ــ- -ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ-

سلام..پیشاپیش یلدا رو بهتون تبریک میگم..

امیدوارم تک تکتون زمستان قشنگ و سفیدی رو تجربه کنید..

با عشق زندگی کنید و از دنیای زیبا لذت ببرید...

الناز.....

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پاییز ثانیه ثانیه می گذرد،

یادت نرود این جا کسی هست که به اندازه

تمام برگ های رقصان پاییز برایت آرزوهای خوب دارد.

عمرت یلدایی، دلت دریایی، روزگارت بهاری

 

آخر قـصه را بــردار و بـا خـودت ببر


همـان یـکی بود و یـکی نبود !


همـان گنـبد کـبود را بـرای مـن بگـذار


در فکـر شـروعی دوبـاره ام !


مـــن بودم و هـنوز کس دیـگری نـبود !؟

 

بـﮧ یـادگـار سـاعـتـﮯ بر دستت بـسـتـﮧ ام

ڪـﮧ یـادت نـرود !

چـقـدر زمـان بـایـد بـگـذرد

تـا یـڪـﮯ مثلِ من

دوبـاره عاشـقِ یـڪـﮯ مـثـلِ تـو شـود


                    -ــ- -ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ-

ﺯﻣﯿـــﻦ ﻗﺎﻧـﻮﻥ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﺩﺍﺭﺩ؛

ﻫــﻔﺖ ﻣﯿﻠﯿـــﺎﺭﺩ ﺁﺩﻡ!

ﻓﻘـﻂ ﺑـﺎ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﻬــﺎ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺗﻨﻬـﺎﯾﯽ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯽ


ﻭ ﺧﺪﺍ ﻧﮑـــﻨد ﮐـﻪ ﺁﻥ ﯾـﮏ ﻧﻔـــﺮ ﺗﻨﻬﺎﯾﺖ ﺑﮕــــﺬﺍﺭﺩ،

ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﺣﺘﯽ ﺑﺎ  ﺧﻮﺩﺕ ﻫـــﻢ

ﻏﺮﯾﺒـﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ!

 

باران ببارد یا نبارد

چتر داشته باشم یا نداشته باشم

زمستان باشد یا نباشد

هیچ کدام برایم فرقی ندارد

من از تمام رمانتیک های آبکی خسته شده ام


                    -ــ- -ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ-

روزے مے رسَـد کـِﮧ دَرخیال خود 

جای خالے ام را حِس کـُـنے

دَردلت با بغض بگـُویے :

" ڪاش اینجآ بود "

اما مَـטּ دیگـَـر

بـﮧخوابت هَم نِمے آیَم!!

با مقصد


یا بی مقصد


به هر حال من به تو نمی رسم


میدانی چرا ؟


دلم به دلت راهی ندارد...


                    -ــ- -ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ-


بعضــــــی وقتا چیـــــــزی مینویسی فــــــقط برای یک نفـــــــر


امـــــــا دلت میگیرد

وقتی یـــــــادت می افتد که هـرکسی ممکن است بخــــــواند

جــــــــز آن یک نفـــــــــر. . . . 


 

چند وقتیست هر چه می گردم
هیچ حرفی بهتر از سکوت پیدا نمی کنم

نگاهم اما
گاهی حرف می زند گاهی فریاد می کشد
و من همیشه به دنبال کسی می گردم
که بفهمد یک نگاه خسته چه می خواهد بگوید...

                    -ــ- -ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ-

بـی تـــو ،

حـتّــــی بـــاران هــــــم

بــــــوی ِ تشنـــــگی می دهـــــــد ...

 

ﻣﻌﻨﺎﯼ ﻋﺸﻖ

ﺍﺳﻢ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭﺍﻭﺝ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﺍﺯ

ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺁﻭﺭﺩﻧﺶ

ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻧﯽ

  

تنها بودن خیلی بهتر ازبودن با کسی است که


بخواهی دائم خودت را به او یادآوری کنی


تا فراموشت نکند

                    -ــ- -ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ-


 ﺑﯿﻦ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ 

“ﻣﺮﮒ” ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺟﺪﺍﯾﯽ ﺑﯿﻨﺪﺍﺯﺩ 

“ﻓﺎﺻﻠﻪ” ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﯿﭻ . .. 

و چه انتظار بزرگی است

اینکه بدانی

پشت هر “دوستت دارم”

چقدر دوستت دارم . . .

                    -ــ- -ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ-


انتهای همه ی جاده ها را که بپیمایی به جاده ای میرسی به نام دل

که مسافت انتظار را بی پروا پیموده است و آبی ترین نقطه ی دنیاست.

اگر دلت هوای خانه ات را کرد، نشانی اش را از کودکی بپرس

که ستاره ها را همه شب تا سحر می شمارد....

                    -ــ- -ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ-
مــے لـــرزכ ؛

כلــمـ را مـےگــویــمـ ،

وقتـے ڪــﮧ لبــפֿــنـכتــ ، رو بـــﮧ مـטּ باشـכ...
 

 
 
ظلــــ ـ ــــم است

آنقـــــدر که با خاطراتت زنــــــدگی کردم

کِـــــــــنار خـــــودت ننشستم...
 

 
آهــــــــــــــای اونی که من رو نمیخوای...

بدون چیزای قیمتی کمتر مشتری پیدا میکنن چون توان خریدشو ندارن...

راهت راتو بکش برو...
                    -ــ- -ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ-



سلام دوستای همیشه همراه من.قبل از هر چیز به خاطر حضورتون و نظراتون بسیار سپاسگزارم و همتون رو عاشقانه دوست دارم.یه عذر خواهی بهتون بدهکارم بخاطر اینکه دیر آپ میکنم و نیستم که ازتون تشکر کنم.یه دنیا ممنونم.

امروز هم عکسای خوشگل واستون دارم.امیدوارم خوشتون بیاد.

مراقب خوبیهاتون باشین.

دوست همیشگی شما:پیمانقلبلبخند

 

 

لیاقت می خواهد "شریک " شدن....!!


تو خوش باش به همین "با هم " بودن های امروز


من خوشم به خلوت تنهایی ام ... !!


تو بخند به امروز . . . من میخندم به فرداهایت . . . . !!

 

 

 

 

                     -ــ- -ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ-


تنـــــهایـــــی یعنـــــی….

ایـــــن همـــــه آغـــــوش بـــــرات بـــــازه

اما تـــــو همونـــــو میخـــــوای که بهـــــت پشت کـــــرده…

 

فــــرﻕ ﺍﺳﺖ ﺑﯿــــﻦ ﮐﺴــــﯽ ﮐــــﻪ

ﻓــــﻘــــﻂ ﺗــــﻮ ﺭﺍ ﻣــــﯽ ﺧــــﻮﺍﻫــــﺪ ،

ﮐﺴــــﯽ ﮐﻪ ﺗــــﻮ ﺭﺍ ﻫــــﻢ ﻣــــﯽ ﺧــــﻮﺍﻫــــﺪ !


عـــــ....شـــــــ....ق ...

رقصیـــدن بــه ســاز کســی نـیـسـت!

یـــــــک رقــــــص دو نـفــــره اسـت،

گــاهـی گـامـی بــه عقــب... گــاهـی گـامـی بــه جـلــو !

 

                    -ــ- -ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ-

 

 

                    -ــ- -ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ-


۱۶ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۴۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

عاشقانه هااااااااااااااااااااا

می گن چرا انقدرتحت فشارش گذاشتی ؟ سکوت می کنم

می گن چرا نمی ذاری هرکاری که می خواد بکنه ؟ سکوت می کنم

می گن چرا اگر بهت توجه نکنه ازش دلخور می شی ؟ سکوت میکنم

می گن چرا وقتی می ره با یکی دیگه اشک می ریزی ؟ سکوت می کنم

می گن چرا تمام لحظه هات رو در حسرت با اون بودن خراب می کنی ؟ سکوت می کنم

می گن چرا همش به یاد خاطرات قدیمیت غصه می خوری ؟ سکوت می کنم

می گن چرا همه ی کارهاشو زیر نظرداری ؟ سکوت می کنم

می گن چرا در حسرت دیدنشی در صورتی که می دونی ناراحتت می کنه ؟ سکوت می کنم

می گن چرا از عالم بریدی چسبیدی به کسی که برات از یه نفرم نمی گذره ؟ سکوت میکنم

می گن چرا حاضر نیستی به کسی نه بگی که دلت رو همیشه می شکنه ؟ سکوت می کنم

می گن چرا واسش هر کاری می کنی در حالی که می دونی فراموش کاره ؟ سکوت می کنم

می گن چرا در برابر توهین و تمسخرش سکوت می کنی چرا ؟ چرا ؟ چرا ؟

فریاد می زنم

چون دوسش داشتم........


-ــ-
-ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ-

متشکرم 

برای همه وقت هایی که مرا به خنده واداشتی. 

برای همه وقت هایی که به حرف هایم گوش دادی. 

برای همه وقت هایی که به من جرات و شهامت دادی. 

برای همه وقت هایی که مرا در آغوش گرفتی. 

برای همه وقت هایی که با من شریک شدی. 

برای همه وقت هایی که با من به گردش آمدی. 

برای همه وقت هایی که خواستی در کنارم باشی. 

برای همه وقت هایی که به من اعتماد کردی. 

برای همه وقت هایی که مرا تحسین کردی. 

برای همه وقت هایی که باعث راحتی و آسایش من بودی. 

برای همه وقت هایی که گفتی "دوستت دارم" 

برای همه وقت هایی که در فکر من بودی. 

برای همه وقت هایی که برایم شادی آوردی. 

برای همه وقت هایی که به تو احتیاج داشتم و تو با من بودی. 

برای همه وقت هایی که دلتنگم بودی. 

برای همه وقت هایی که به من دلداری دادی. 

برای همه وقت هایی که در چشمانم نگریستی و صدای قلبم را شنیدی. 



به خاطر همه ی این ها هیچ وقت فراموش نکن که : 

لبخند من به تو یعنی " عاشقانه دوستت می دارم " 

آغوش من همیشه برای تو باز است. 

همیشه برای گوش دادن به حرفهایت آمادگی دارم. 

همیشه پشتیبانت هستم. 

من مثل کتابی گشوده برایت خواهم بود. 

فقط کافی است چیزی از من بخواهی , 
بلافاصله از آن تو خواهد شد. 

می خواهم اوقاتم را در کنار تو باشم. 

من کاملا به تو اطمینان دارم و تو امین من هستی. 

در دنیا تو از هرکسی برایم مهم تر هستی. 

همیشه دوستت دارم چه به زبان بیاورم چه نیاورم. 

همین الان در فکر تو هستم. 

تو همیشه برای من شادی می آوری به خصوص وقتی که لبخند بر لب داری. 

من همیشه برای تو اینجا هستم و دلم برای تو تنگ است. 

هر وقت که احتیاج به درد دل داشتی روی من حساب کن. 

من هنوز در چشمانت گم شده هستم. 

تو در تمام ضربان های قلبم حضور داری.


-ــ- -ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ-
ببین منه عاشق رااااااااااااا..!

ببین من عاشق را ....

ببین که چگونه عاشقانه در پی تو هستم....

ببین که چگونه شب و روز به یاد تو هستم و تنها آرزویم رسیدن به تو است....

لحظه ای به من نظری بینداز ....

ببین که تنهاتر از من هیچ تنهایی نیست ، مرا باور کن ، تنها تویی در قلب تنهایم!

این قلب تنها ، لحظه به لحظه به یاد تو هست...

ببین مرا که از همه عاشقترم ، عاشق تو و آن قلب مهربانت ....

از همه دیوانه تر منم ، این منم که دلم میخواهد و آرزو دارم تو برای من باشی !

دلم میخواهد تا ابد برای من باشی و تنها
عشق جاودانه ام باشی ....

در میان اینهمه عاشقان لحظه ای نیز به من نگاه کن ....

یک لحظه به من نگاه کن تا ببینی از همگان مجنون ترم...

مجنون تو ، مجنون آن چشمهای
زیبایت ، دیوانه آن قلب پاکت....

بیا با هم عاشقترین باشیم ، در میان همگان صادق ترین باشیم....

ببین من دلشکسته را که شب و روزم یاد تو و ذکر نام تو است ....

مرا باور کن ، این
عشق مرا گرچه حقیر است ولی باور کن....

باور کن که همین
عشق حقیر ، پاکترین و واقعی ترین عشق روی زمین است...

با اینکه میدانم نگاهت به سوی کسی دیگر است ، بیا و لحظه ای نیز نگاه به من کن!

نگاه کن تا بفهمی عاشق واقعی کیست !

او که تو را از همه بیشتر دوست دارد و تنها آرزویش رسیدن به تو است منم!

او که رسیدن به تو را برابر با خوشبختی میبیند منم !

او که میخواهد بعد از رسیدن به تو دنیا را به نامت کن منم !

این منم که عاشقم ، لحظه ای به من عاشق نظری بینداز ....

به خدا خیلی دوستت دارم و یک لحظه نیز طاقت ندارم قلبت برای کسی دیگر باشد!

آرزو دارم آن قلب مهربان و پاکت برای منی باشد که تو تنها آرزویش هستی !

فقط یک بار بگو که برای منی ،تا یک عمر احساس خوشبختی کنم !

فقط یک لحظه برای من باش ، تا یک عمر امیدوارانه و عاشقانه به
عشق تو زندگی

کنم!باور داشته باش که خیلی دوستت دارم ، تنها کافیست لحظه ای مرا باور کنی !

بیا با من باش تا غروب زندگی ام به پایان برسد و سپیده
عشق در قلبم طلوع کند!

بیا با من باش تا سپیده آخر ..... لحظه ای که میفهمی از
عشقت مرده ام!


-ــ- -ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ-

گاه و بیگاه خسته میشم از طبیعت

گاه و بیگاه خسته میشوم از انتظار,
از نبودنهایت آنگاه که باید باشی
      از خیال پردازی هایم تا مرز ِ جنون
          از دیدن ِ گامهای خیالیت که با چشمان ِ همیشه منتظرم حک میکنم
           بر جادۀ منتهی شده به کلبـۀ قحطی زده از عشقم!

گامهایی که
اگر بیایند
      اگر بمانند
      اگر از آن ِ" تو" باشند
          بر چشمان بی فروغم جای دارند.......

آه !که براستی
اگر بیایی
      اگر بمانی
      اگر "تو"باشی
          قلب ِ خستۀ من ,لبریز از عشق و امید خواهد شد

اگر که "تو" باشی

عشق بی دریغم پیشکش ِ حضورت خواهد شد
.........

انتظارت را دوست دارم
     که شاید
          که روزی
           تو باشی....
-ــ- -ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ-
وقتــــــی کسی رو دوی داری

حاضری جون فداش کنی

حاضری دنیارو بدی،فقط یه بار نیگاش کنی  

به خاطرش داد بزنی،به خاطرش دروغ بگی

رو همه چی خط بکشی،حتّی رو برگ زندگی

وقتی کسی تو قلبته،حاضری دنیا بد بشه

فقط اونی که عشقته،عاشقی رو بلد باشه

قید تموم دنیارو به خاطرِ اون می زنی

خیلی چیزارو می شکنی ، تا دل اونو نشکنی

حاضری که بگذری از دوستای امروز و قدیم

امّا صداشو بشنوی ، شب از میون دوتا سیم

حاضری قلب تو باشه ، پیش چشای اون گرو

فقط خدا نکرده اون ، یه وقت بهت نگه برو

حاضری هر چی دوس نداشت ، به خاطرش رها کنی

حسابتو حسابی از ، مردم شهر جدا کنی

حاضری حرف قانون و ، ساده بذاری زیر پات

به حرف اون گوش کنی و به حرف قلب باوفات

وقتی بشینه به دلت ، از همه دنیا می گذری

تولّد دوبارته ، اسمشو وقتی می بری

حاضری جونت و بدی ، یه خار توی دساش نره

حتی یه ذرّه گرد وخاک تو معبد چشاش نره

حاضری مسخرت کنن ، تمام آدمای شهر

امّا نبینی اون باهات ، کرده واسه یه لحظه قهر

حاضری هر جا که بری ، به خاطرش گریه کنی

بگی که محتاجشی و ، به شونه هاش تکیه کنی

حاضری که به خاطر ، خواستن اون دیوونه شی

رو دست مجنون بزنی ، با غصه هاهمخونه شی

حاضری مردم همشون ، تو رو با دست نشون بدن

دیوونه های دوره گرد ، واسه تو دس تسلامد بدن

حاضری اعتبارتو ، به خاطرش خراب کنن

کار تو به کسی بدن ، جات اونو انتخاب کنن

حاضری که بگذری از ، شهرت و اسم و آبروت

مهم نباشه که کسی ، نخواد بشینه روبروت

وقتی کسی تو قلبته ، یه چیزقیمتی داری

دیگه به چشمت نمی یاد ، اگر که ثروتی داری

حاضری هر چی بشنوی ، حتی اگه سرزنشه

به خاطر اون کسی که ، خیلی برات با ارزشه

حاضری هر روز سر اون ، با آدما دعوا کنی

غرورتو بشکنی و باز خودتو رسوا کنی

حاضری که به خاطرش ، پاشی بری میدون جنگ

عاشق باشی اما بازم ، بگیری دستت یه تفنگ

حاضری هر کی جز اونو ، ساده فراموش بکنی


پشت سرت هر چی می گن ، چیزی نگی گوش بکنی

حاضری هر چی که داری ، بیان و از تو بگیرن

پرنده های شهرتون ، دونه به دونه بمیرن

وقتی کسی رو دوس داری ، صاحب کلّی ثروتی

نذار که از دستت بره ، این گنجِ خیلی قیمتی


-ــ- -ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ-


میدانستم عاشق بارانی ،
آنقدر اشک ریختم تا خورشید بتابد بر روی سیل اشکهایم ،
 تا اشکهایم ابر شود و باران ببارد
این اشکهای من است که بر روی تو میبارد
آسمان با دیدن چشمهای من می نالد
عشق همین است و راه آن نفسگیر
باز هم میخواهم عشق را با تمام دردهایش،
دردهایی که درد نیست  چون دوایش تویی
خیالی نیست دلتنگی ها و بی قراری هایش، چون چاره اش تویی
عزیز من تویی، در راز و نیازهایم تنها تویی
با تو بودن یعنی همین ،
یعنی من عاشقم بیشتر از تمام عشقهای روی زمین
عزیزم خیلی دوستت دارم ، تنها همین احساس است که در دل دارم
این کلام جاودانه را از من بپذیر ، در روزی که قلبم درونش غوغاست ،
این احساس صادقانه را از من بپذیر ، در روزی که حال من حال خودم نیست
همیشه میترسیدم تو را از دست بدهم ، همیشه میترسیدم رهایم کنی ،مرا تنها بگذاری
اما…. تو آنقدر خوبی، که به عشق و دوست داشتن وفاداری
که حتی یک لحظه نیز فکر نبودنت را نمیکنم
همین مرا خوشحال میکند ، همین مرا به عشق همیشه داشتنت امیدوارم میکند
انگار که عشق تو جایگاهی جاودانه است ، دنیا هم خراب شود ، عشق تو سرپناهی بی انتها برای من است
همین مرا آرام میکند ، همین مرا به شوق همیشه داشتنت عاشق انتظار میکند
از خوبی های تو نمیتوان گذشت تو لایق بهترینی
یک روز زیبا با تو میگذرد و یک شب پر ستاره میرسد، وای که شبها با تو چه رویاهایی دارم،
وقتی شب میرسد به یادت چه  حالی دارم ، نمیخوابم ، به یادت بیدار میمانم ، تا سحرفرا رسد و دوباره تو را ببینم ، این است زندگی من با تو ، که همیشه من همینم
این شده زندگی من که روز و شبم شدی تو ، لحظه به لحظه تمام فکر و ذکرم شدی تو ، حتی اگر لحظه ای میخوابم در خوابم میبینم تو را ،بگذار اینگونه بگویم که من، بدون تو نمیخواهم زندگی را

-ــ- -ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ-


همیشه در قلبمی

 

 

با تو دیگر عشق قصه نیست ، لحظه هایم مثل گذشته سرد نیست
با تو زندگی ام زیر و رو شد ، حال من از این رو به آن رو شد
با تو گذشتم از پلهای تنهایی ، رسیدم به اوج آسمان آبی
عطر تو میدهد به من نفس ، با تو رها شدم از آن قفس
آمدی و گرفتی دستهایم را ، باور ندارم با تو بودن را
میدهد به من هوای عشق نفسهایت ،میدهد به من شوق زندگی گرمی دستهایت
بپذیر که دنیای عاشقانه ما همیشگیست ، عشق در قلب من و تو ماندنیست
هر چه دلم خواست همان شد و اینگونه شد که دلم عاشقت شد
مرا در زیر سایه قلبت جا دادی و همین شد که قلبم به عشقت پناه آورد
آری با تو دیگر عشق قصه نیست ، حقیقت است این روزها و لحظه ها
حقیقت است که دوستت دارم ، حقیقت است که با تو هیچ غمی ندارم
حقیقت است که دنیا را نمیخواهم بی تو ، مگر میشود این زندگی بدون تو؟
در آغوش تو ، محکم فشرده ام تو را در آغوشم ، میمیریم برای هم ، مینیشنی بر روی پاهای من و میبوسم لبهایت را….
با تو بودن همیشه تکراریست برای تپشهای قلبم ، با تو بودن همیشه تکراریست برای اینکه حس کنم عشق چیست و عاشق تو بودن چه لذتی دارد
چه اتفاق زیبایی بود تو را دیدن ، چه حادثه شیرینی بود تو را داشتن
با تو بودن همین است ، اینکه تا ابد شدی دنیایم ، اینکه تا ابد شدی مرحمی برای قلب تنهایم
قلبی که دیگر با تو تنها نیست ، درهای قلبم دیگر برای کسی باز نیست ، تا همیشه بسته شده بر روی تو ، بمان و بمان ای که تنها عشق من هستی تو

-ــ- -ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ-

عاشق پـــــــــــــــاک

ای از عشق پاک من همیشه مست

من تو را آسان نیاوردم به دست 

بارها این کودک احساس من

زیر باران های اشک من نشست

من تو را آسان نیاوردم به دست

در دل آتش نشستن کار آسانی نبود

راه را بر اشک بستن کار آسانی نبود

با غروری هم قد و بالای بام آسمان

بارها در خود شکستن کار آسانی نبود

بارها این دل به جرم عاشقی

زیر سنگینیه بار غم شکست

من تورا آسان نیاوردم به دست

در به دست آوردنت بردباریها شده

بی قراری ها شده شب زنده داری ها شده

در به دست آوردنت پایداریها شده

با ظلم و جور روزگار سازگاری ها شده

ای از عشق پاک من همیشه مست

من تو را آسان نیاوردم به دست

بارها این کودک احساس من

زیر باران های اشک من نشست

من تو را آسان نیاوردم به دست


-ــ- -ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ-



با تو تمام شعر های جهان گوش کردنی می شود

می دانستی

با تو هر چه نا شنیدنی بود

شنیدنی می شود

من صدای شاملو را همراه صدای نفس های گرم تو دوست

دارم

وشنیدن قصه های کودکی ام را

هنگامی که در آغوش تو چون پسرکی پنج ساله

فارغ و آزاد

وشاد

می خوابم

دوستت دارم

با تو می شنوم

هیس ...

سکوت کن ...

نه آنچنان سنگین که نفسم از بی نفسی ات بگیرد

تلخ یا شیرین فرق نمی کنی

من بعد هر بار سکوت تو

نه برای دل خودم

که برای دلی که سهم من و توست

گریه می کنم

آنقدر بلند آنقدر زیاد

که خودم از اشکهای خودم می ترسم

دوستت دارم نه از جنس زمان که زمان با من تو

سر جنگ دارد

نه مثل تاریخ

که تاریخ درست مثل تاریخ تولدمان یا بزرگ است یا کوچک

نه دوست داشتنی از جنس من

از جنس تو

غریب است حتی برای خودم سهم دوست داشتنت

خودم هم باورم نمی شود می خواهم تا انتها بی توقع دوستت بدارم

می شود؟! ...

می میرم زیر بار سنگین خودم یا نفس های سنگینت می میرم

من با تو نمی شنوم با تو کلمه٬کلمه

صوت٬صوت

هر شب می نوشم و مست می شوم

مستی در قانون و عرف من نیست

اما مگر دوست داشتن تو از جنس عرف است ؟

نه این  مهر تا ابد جرم است

خواهش های من

تمنا های قلبم

همیشه باید خفته بماند

بخاطر

پدران

مادران

و قانون سرزمین مان

پس چه فرق می کند

کمی

شبی

نیمه شبی

تنها به سهم

یک جرعه با تو بنوشم تا صبح

برای من

من نا خورده مست

من نابلد

همان یک جرعه از تو

برای  مستی تمام شبهای یلدایم

کافی ست

با تو می شنوم

گوش می کنی

به صدای نفس های مشتاق

کودکی که در آغوش توست

او نمی ترسد

نه از

کابوس

نه از تاریکی

چه خوب با قصه های عامیانه خوابش می کنی

او با تو گوش می کند

پس سکوت کن...


-ــ- -ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ--ــ-


۱۶ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۳۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

یـــــــه چیـــــزایی


ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ . . .
ﺍﮔﻪ ﺑِﺸﮑﻨﻪ ، ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﭼَﺴﺒﯽ نِمیشه ﺩُﺭﺳﺘﺶ ﮐﺮﺩ ، مثل . . .
❤ ﺩﻝِ ﺁﺩما ❤

بقیهع ادامه مطلب...

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ . . .
ﺍﮔﻪ ﺑِﺸﮑﻨﻪ ، ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﭼَﺴﺒﯽ نِمیشه ﺩُﺭﺳﺘﺶ ﮐﺮﺩ ، مثل . . .
❤ ﺩﻝِ ﺁﺩما ❤

.

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ . . .
ﺍﮔﻪ ﺑِﺮﯾﺰﻩ ، ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﯼ ﻧِﻤﯿﺸﻪ جَمعشﮐﺮﺩ ، ﻣﺜﻞ . . .
❤ ﺁﺑِﺮﻭ ❤
.

.

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ . . .
ﺭﻭ ﺍﮔﻪ ﺑُﺨﻮﺭﯼ ، ﺑﺎ ﻫﯿﭻ چیزی ﻧِﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑِﺮﯾﺰﯾﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ ، مثل . . .
❤ ﻣﺎﻝِ ﺑﭽﻪ یتیم ❤

.

.

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ . . .
ﺭﻭ ﺍﻭﻧﺠﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻗَﺪﺭﺷﻮ ﻧِﻤﯿﺪﻭﻧﯽ،مثل . . .
❤ پدر و مادر ❤
.

.

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ . . .
ﺭﻭ ﻧِﻤﯿﺸﻪ ﺗَﻐﯿﯿﺮ ﺩﺍد،ﻣﺜﻞ . . .
❤ ﮔُﺬﺷﺘﻪ ❤
.

.

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ . . .
ﺭﻭ ﺑﺎ ﻫﯿﭻ پوﻟﯽ ﻧِﻤﯿﺸﻪ ﺧَﺮﯾﺪ،ﻣﺜﻞ . . .
❤ ﻣُﺤﺒﺖ ❤
.

.

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ . . .
ﺭﻭ ﻧَﺒﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺩَﺳﺖ ﺩﺍﺩ،ﻣﺜﻞ . . .
❤دوستِ ﻭﺍﻗِﻌﯽ ❤
.

.

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ . . .
ﺭﻭ ﻧِﻤﯿﺘﻮﻧﻢ ﺗَﺤﻤﻞ ﮐﻨﻢ،ﻣﺜﻞ . . .
× ﺁﺩﻣﺎﯼِ ﭼﺎپلوﺱ ﻭ ﺩﺭﻭﻏﮕﻮ ×
.

.

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ . . .
ﻫَﺰﯾﻨﻪ ﻧﺪﺍﺭﻩ،اﻣﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺣﺎﻝ ﻣﯿﺪﻩ،ﻣﺜﻞ . . .
❤ ﺧَﻨﺪﯾﺪﻥ ❤
.

.

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ . . .
ﺧﯿﻠﯽ ﮔِﺮﻭﻧﻪ،ﻣﺜﻞ . . .
× تاوان ×
.

.

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ . . .
ﺧﯿﻠﯽ تَلخه،ﻣﺜﻞ . . .
❤ ﺣَﻘﯿﻘﺖ ❤
.

.

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ . . .
ﺧﯿﻠﯽ ﺳَﺨﺘﻪ،مثل . . .
❤ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩﻥ ❤

.

.

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ . . .
ﺧﯿﻠﯽ ﺯِﺷﺘﻪ،ﻣﺜﻞ . . .
× ﺧﯿﺎﻧﺖ ×

.

.

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ . . .
ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎ ﺍَﺭﺯﺷﻪ،ﻣﺜﻞ . . .
❤ ﻋِﺸﻖ ❤
.

.

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ . . .
ﺗﺎﻭﺍﻥ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﺜﻞ . . .
× ﺍِﺷﺘﺒاه ×
.

.

یه چیزی . . .
هَمیشه هَوامون رو داره،مثل . . .
❤❤❤❤❤ خدا ❤❤❤❤❤

۱۶ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

داستان کوتــــاه


http://up.fesghele.ir/up/mtohi92/Pictures/9872117.jpg

آن شب وقتی به خانه رسیدم دیدم همسرم مشغول آماده کردن شام است. دستش را گرفتم و گفتم “باید راجع به موضوعی باهات صحبت کنم”. او هم آرام نشست و منتظر شنیدن حرف‌های من شد. دوباره سایه رنجش و غم را در چشماش دیدم. اصلاً نمی‌دانستم چه طور باید به او بگویم، انگار دهنم باز نمی‌شد.


هرطور بود باید به او می‌گفتم و راجع به چیزی که ذهنم را مشغول کرده بود، با او صحبت می‌کردم. موضوع اصلی این بود که می‌خواستم از او جدا شوم. بالاخره هرطور که بود موضوع را پیش کشیدم، از من پرسید چرا؟ اما وقتی از جواب دادن طفره رفتم خشمگین شد و در حالی که از اتاق غذاخوری خارج می‌شد فریاد می‌زد: “تو مرد نیستی!”
اس ام اس
آن شب دیگر صحبتی نکردیم و او دائم گریه می‌کرد و مثل باران اشک می‌ریخت. می‌دانستم که می‌خواست بداند که چه بلایی بر سر عشق‌مان آمده و چرا؟ اما به سختی می‌توانستم جواب قانع کننده‌ای برایش پیدا کنم؛ چرا که من دل‌باخته دختری جوان شده بودم و دیگه نسبت به همسرم احساسی نداشتم. من و او مدت‌ها بود که با هم غریبه شده بودیم و تنها نسبت به او احساس ترحم می‌کردم. بالاخره با احساس گناه فراوان موافقت‌نامه طلاق را گرفتم. خانه، ۳۰ درصد شرکت و ماشین را به او دادم؛ اما او تنها نگاهی به برگه‌ها کرد و بعد همه را پاره کرد.

بقیه ادامه مطلب...

 

اس ام اس
زنی که بیش از ۱۰ سال کنارش زندگی کرده بودم تبدیل به یک غریبه شده بود و من واقعاً متاسف بودم و می‌دانستم که آن ۱۰ سال از عمرش را برای من تلف کرده و تمام انرژی و جوانی‌اش را صرف من و زندگی با من کرده؛ اما دیگر خیلی دیر شده بود و من عاشق شده بودم. بالاخره با صدای بلند شروع به گریه کرد، چیزی که انتظارش را داشتم. به نظر من این گریه یک تخلیه هیجانی بود. ظاهراً مسئله طلاق کم کم داشت برایش جا می‌افتاد.
اس ام اس
فردای آن روز دیروقت به خانه آمدم و دیدم نامه ای روی میز گذاشته! به آن توجهی نکردم و به رختخواب رفتم و به خواب عمیقی فرو رفتم. وقتی بیدار شدم دیدم آن نامه هنوز هم همان جاست. وقتی آن را خوندم دیدم شرایط طلاق را نوشته؛ هیچ چیزی از من نمی‌خواست، جز اینکه در این یک ماه که از طلاق ما باقی مانده به او توجه کنم. از من درخواست کرده بود که در این مدت تا جایی که ممکن است هر دو به صورت عادی کنار هم زندگی کنیم. دلیلش هم ساده و قابل قبول بود: پسرمان در ماه آینده امتحان مهمی داشت و همسرم نمی‌خواست که جدایی ما پسرمان را دچار مشکل کند! این مسئله برای من قابل قبول بود؛ اما او درخواست دیگری نیز داشت: از من خواسته بود که روز عروسی‌مان  را به یاد آورم، در آن روز او را روی دستانم گرفته بودم و به خانه آوردم، از من درخواست کرده بود که در یک ماه باقی از زندگی مشترکمان هر روز صبح او را از اتاق خواب تا دم در به همان صورت روی دست‌هایم بگیرم و راه ببرم!
اس ام اس
خیلی درخواست عجیبی بود. با خودم فکر کردم حتماً دارد دیوانه می‌شود؛ اما برای این که آخرین درخواستش را رد نکرده باشم موافقت کردم. وقتی این درخواست عجیب و غریب را برای “دوی” تعریف کردم و با صدای بلند خندید و گفت: “به هر حال باید با مسئله طلاق روبرو می‌شد، مهم نیست چه حقه‌ای به کار ببره.”
اس ام اس
مدت‌ها بود که من و همسرم هیچ تماسی با هم نداشتیم تا روزی که طبق شرایط طلاق که همسرم تعیین کرده بود، او را بلند کردم و در میان دست‌هایم گرفتم. هر دو مثل آدم‌های دست و پاچلفتی رفتار می‌کردیم و معذب بودیم. پسرمان پشت ما راه می‌رفت و دست می‌زد و می‌گفت: “بابا مامان رو تو بغل گرفته راه می‌بره.” جملات پسرم دردی را در وجودم زنده می‌کرد، از اتاق خواب تا اتاق نشیمن و از آن جا تا در ورودی حدود ۱۰ متر مسافت را طی کردیم. چشم‌هایش را بست و به آرامی گفت: “راجع به طلاق تا روز آخر به پسرمون هیچی نگو!” نمی‌دانم یک دفعه چرا این قدر دلم گرفت و احساس غم کردم. بالاخره دم در، او را زمین گذاشتم. رفت و سوار اتوبوس شد و به طرف محل کارش رفت. من هم تنها سوار ماشین شدم و به سمت شرکت حرکت کردم. روز دوم هر دو کمی راحت‌تر شده بودیم، می‌توانستم بوی عطرش را استشمام کنم. عطری که مدت‌ها بود از یادم رفته بود.
اس ام اس
با خود فکر کردم که مدتهاست به همسرم به حد کافی توجه نکرده بودم. انگار سال‌هاست که ندیدمش، من از او مراقبت نکرده بودم. متوجه شدم که آثار گذر زمان بر چهره‌اش نشسته، چند تا چروک کوچک گوشه چشماش نشسته بود. لابلای موهایش چند تار خاکستری ظاهر شده بود! برای لحظه‌ای با خود فکر کردم: “خدایا من با او چه کار کردم؟!” روز چهارم وقتی او را روی دست‌هایم گرفتم حس نزدیکی و صمیمیت را دوباره احساس کردم. این زن، زنی بود که ۱۰ سال از عمر و زندگی‌اش را با من سهیم شده بود. روز پنجم و ششم احساس کردم، صمیمیت بیشتر و بیشتر شده، انگار دوباره این حس زنده شده و باز دارد شاخ و برگ می‌گیرد. من راجع به این موضوع به “دوی” چیزی نگفتم. هر روز که می‌گذشت بلند کردن و راه بردن همسرم برایم آسان و آسان‌تر می‌شد. با خودم گفتم حتماً عضله‌هایم قوی‌تر شده! همسرم نیز هر روز با دقت لباسش را انتخاب می‌کرد.
اس ام اس
یک روز در حالی که چند دست لباس را در دست گرفته بود احساس کرد که هیچ کدام مناسب و اندازه نیست. با صدای آرام گفت: “لباس‌هام همه گشاد شدن!” و من ناگهان متوجه شدم که توی این مدت چه قدر لاغر و نحیف شده و به همین خاطر بود که او را راحت بلند می‌کردم. انگار وجودش داشت ذره ذره آب می‌شد. گویی ضربه‌ای به من وارد شد، ضربه‌ای که تا عمق وجودم را لرزاند. در این مدت کوتاه چقدر درد و رنج را تحمل کرده بود. انگار جسم و قلبش ذره ذره آب می‌شد. ناخودآگاه بلند شدم و سرش را نوازش کردم. برای پسرم منظره در آغوش گرفتن و راه بردن مادرش توسط پدرش تبدیل به یک جزء شیرین زندگی‌اش شده بود. همسرم به پسرم اشاره کرد که جلو بیاید و به نرمی و با تمام احساس او را در آغوش فشرد. من رویم را برگرداندم، ترسیدم نکند که در روزهای آخر تصمیمم را عوض کنم. بعد او را در آغوش گرفتم و حرکت کردم.
اس ام اس
همان مسیر هر روز، از اتاق خواب تا اتاق نشیمن و در ورودی. دست‌های او دور گردن من حلقه شده بود و من به نرمی او را حمل می‌کردم، درست مثل اولین روز ازدواج‌مان. روز آخر وقتی او را در آغوش گرفتم به سختی می‌توانستم قدم‌های آخر را بردارم. انگار ته دلم می‌گفت: “ای کاش این مسیر هیچ وقت تمام نمی‌شد.” پسرمان به مدرسه رفته بود، من در حالی که همسرم در آغوشم بود با خود گفتم: “من توی تموم این سال‌ها هیچ وقت به جای خالی صمیمیت و نزدیکی در زندگی‌مون توجه نکرده بودم!”
اس ام اس
آن روز به سرعت به طرف محل کارم رانندگی کردم، وقتی رسیدم بدون این که در ماشین را قفل کنم ماشین را رها کردم. نمی‌خواستم حتی یک لحظه در تصمیمی که گرفتم، تردید کنم. “دوی” در را باز کرد و به او گفتم که متأسفم، من نمی‌خواهم از همسرم جدا بشم! اون حیرت زده به من نگاه می‌کرد، به پیشانیم دست زد و گفت: “ببینم فکر نمی‌کنی تب داشته باشی؟” من دستشو کنار زدم و گفتم: “نه! متاسفم، من جدایی رو نمی‌خوام. این منم که نمی‌خوام از همسرم جدا بشم. به هیچ وجه نمی‌خوام اون رو از دست بدم. زندگی مشترک من خسته کننده شده بود، چون نه من و نه اون تا یک ماه گذشته هیچ کدوم ارزش جزییات و نکات ظریف رو در زندگی مشترکمون نمی‌دونستیم. زندگی مشترکمون خسته کننده شده بود نه به خاطر این که عاشق هم نبودیم بلکه به این خاطر که اون رو از یاد برده بودیم. من حالا متوجه شدم که از همون روز اول ازدواج‌مون که همسرم رو در آغوش گرفتم و پا به خانه گذاشتم موظفم که تا لحظه مرگ همون‌طور اون رو در آغوش حمایت خودم داشته باشم.” “دوی” انگار تازه از خواب بیدار شده باشه در حالی که فریاد می‌زد در رو محکم کوبید و رفت.
اس ام اس
من از پله‌ها پایین اومدم سوار ماشین شدم و به گل فروشی رفتم. یک سبد گل زیبا و معطر برای همسرم سفارش دادم. گل فروش پرسید: “چه متنی روی سبد گل‌تون می‌نویسید؟” و من درحالی که لبخند می‌زدم نوشتم: “از امروز صبح، تو رو در آغوش مهرم می‌گیرم و حمل می‌کنم، تو رو با پاهای عشق راه می‌برم، تا زمانی که مرگ، ما دو نفر رو از هم جدا کنه و امیدوارم که فقط مرگ مارو از هم جدا کنه…”

اس ام اس
” به کنارهم بودن عادت نکنید بلکه با عشق زندگی کنید؛ این شمایید که باید باعث تداوم زندگی‌تون بشید! “

۱۶ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۲۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

عاشقی های من

اس ام اس عاشقانه, پیامک عاشقانه

 گفته بودند که گنج در ویرانه هاست
راست گفتند چون وجودت در دل ویران ماست !
♥♥♥♥♥اس ام اس جملات عاشقانه و رمانتیک♥♥♥♥♥
سرکش بودم به حیله رامم کردی / ای افسونگر ، چه پخته خامم کردی
خوش چرخاندی کمند گیسویت را / در تاریکی اسیر دامم کردی . . .
♥♥♥♥♥اس ام اس جملات عاشقانه و رمانتیک♥♥♥♥♥
دیدی ای حافظ که کنعان دلم بی ماه شد
عاقبت با عشق و غم کوه امیدم آب شد
گفته بودی یوسف گمگشته باز آید ولی
 یوسف من تا قیامت همنشین چاه شد
♥♥♥♥♥اس ام اس جملات عاشقانه و رمانتیک♥♥♥♥♥
کسی که احساسات ِ تو رو بازی می گیره و تنهات میذاره
چند قدم اونورتر زیر ِ پایِ کسی دیگه داره لِه می شه
شک نکن . . .
♥♥♥♥♥اس ام اس جملات عاشقانه و رمانتیک♥♥♥♥♥
گیرم که از حصار کوتاه دلم ساده می پری ، با دیوار بلند خیالم چه می کنی . . . ؟
♥♥♥♥♥اس ام اس جملات عاشقانه و رمانتیک♥♥♥♥♥
ما نه آنیم که در بازی تکراری چرخ و فلک / هرکه از دیده مان رفت زخاطر ببریم !
یا که چون فصل خزان آمد و گل رفت بخواب/ دل بعشق دگری داده ز آنجا ببریم
وسعت دیده ی ما خاک قدمهای تو بود / خاک پای قدمت را به دو دنیا ندهیم . . .
♥♥♥♥♥اس ام اس جملات عاشقانه و رمانتیک♥♥♥♥♥
مانند همیشه چشم هایم به در است
بر سفره ی ما جگر نه ، خون جگر است
ته مانده ی سفره ی شما را آورد
آری ، پدرم مورچه ی کارگر است !
♥♥♥♥♥اس ام اس جملات عاشقانه و رمانتیک♥♥♥♥♥
درون دلی که پیدا نیست / پر از زندان و زندانیست
تو را محکوم دل کردم / نمیدانم دلیلش چیست
سبب شاید همین باشد / بدون تو نباید زیست
♥♥♥♥♥اس ام اس جملات عاشقانه و رمانتیک♥♥♥♥♥
تنهایی ات را از تو گرفتم ، در خنده هایم شریکت کردم
نگفته بودی بازرگان عشقی ، من از کجا می دانستم سود من تنهاییست . . .
♥♥♥♥♥اس ام اس جملات عاشقانه و رمانتیک♥♥♥♥♥
سلام به اون اهل دلی که بی ریا و باصفاست
 قلب پر از محبتش همیشه با یاد خداست
 دور باشه از وجودتون هرچی غم و هرچی بلاست
گفتم سلامی عرض کنم نگی فلانی بی وفاست . . .
♥♥♥♥♥اس ام اس جملات عاشقانه و رمانتیک♥♥♥♥♥
خدایا خیلیا دلمو شکستن
شب بیا با هم بریم سراغشون
من نشونت میدم تو ببخششون!
♥♥♥♥♥اس ام اس جملات عاشقانه و رمانتیک♥♥♥♥♥
طالع بخت مرا هیچکسی یار نبود / پشت من را بخدا ذره ای دیوار نبود
 همه از پشت زدند بر کمرم خنجر را / جاده شانس من از کودکی هموار نبود . . .
♥♥♥♥♥اس ام اس جملات عاشقانه و رمانتیک♥♥♥♥♥
میگویند شکستنی رفع بلاست ، ای “دل” تحمل کن شاید حکمتیست !
♥♥♥♥♥اس ام اس جملات عاشقانه و رمانتیک♥♥♥♥♥
آرزو دارم بهاران مال تو / شاخه های یاس خندان مال تو
گرچه درویشان تهی دستند ولی/ ساده بودن های باران مال تو
♥♥♥♥♥اس ام اس جملات عاشقانه و رمانتیک♥♥♥♥♥
دعا کردم تو تنها مال من شی / تو تعبیر قشنگ فال من شی
دعا کردم بدونی چشم به راتم / هنوز دلبسته بغض صداتم
 اگه بازم دلت با دیگرونه / چشات دنبال از ما بهترونه
بزار با یاد تو دلخوش بمونم/ فقط دلتنگیات با من بمونه . . .
♥♥♥♥♥اس ام اس جملات عاشقانه و رمانتیک♥♥♥♥♥
هنوز برایت می نویسم
درست شبیه پسرکی نابینا که هر روز برای ماهی قرمز مرده اش غذا می ریزد . . .
♥♥♥♥♥اس ام اس جملات عاشقانه و رمانتیک♥♥♥♥♥
ندارم من نظر جز بر نگاهت / ندارم من طلب جز روی ماهت
ندارم من دلی جز عاشق تو / نباشم من دمی جز در پناهت . . .
♥♥♥♥♥اس ام اس جملات عاشقانه و رمانتیک♥♥♥♥♥
بر لب دریای حسرت خانه ای دارم قدیمی
از تمام دار دنیا دوست دارم صمیمی
گاه و بیگاه یادی از ما میکند
با مرامش شرمسارم میکند . . .
♥♥♥♥♥اس ام اس جملات عاشقانه و رمانتیک♥♥♥♥♥
چشم بر هم ننهاده گردش دوران گذشت
بهر یک کَس سخت و بهر دیگری آسان گذشت
روزگاری خواهد آمد با خودت نجوا کنی
یاد باد آن روزگارانی که با یاران گذشت . . .
♥♥♥♥♥اس ام اس جملات عاشقانه و رمانتیک♥♥♥♥♥
من به زنجیر وفای تو اسیرم چه کنم
گر نیایی به خدا بی تو میمیرم چه کنم
 در هوای غم عشق تو ز خود بی خبرم
که به عشق تو محتاج و فقیرم چه کنم  . . .
♥♥♥♥♥اس ام اس جملات عاشقانه و رمانتیک♥♥♥♥♥
با همه چشم انتظاری ، با پیامت دل خوشم
ای قرار بیقراری ساحل آرامشم
گاه گاهی پر بزن در خلوت تنهاییم
تا ببینی در فراقت من چه رنجی میکشم . . .
♥♥♥♥♥اس ام اس جملات عاشقانه و رمانتیک♥♥♥♥♥
اون منم که عاشقونه شعر چشماتو میگفتم
هنوزم خیس میشه چشمام وقتی یاد تو می افتم
 هنوزم میای تو خوابم تو شبای پر ستاره
هنوزم میگم خدایا کاشکی برگرده دوباره . . .
♥♥♥♥♥اس ام اس جملات عاشقانه و رمانتیک♥♥♥♥♥
ای صبا با تو چه گفتند که خاموش شدی / چه شرابی به تو دادند که مدهوش شدی
تو که آتشکده عشق و محبت بودی / چه بلا رفت که خاکستر خاموش شدی . . .
♥♥♥♥♥اس ام اس جملات عاشقانه و رمانتیک♥♥♥♥♥
جداموندن از کسی که دوستش داری فرقی بامردن نداره
 پس عمری که بی تو میگذرد مرگی است به نام زندگی . . .
♥♥♥♥♥اس ام اس جملات عاشقانه و رمانتیک♥♥♥♥♥
آرزویم این است که بهاری بشود روز و شبت
که ببارد به تمام رخ تو بارش شادی و شعف
و من از دور ببینم که پر از لبخند است چشم و دنیا و دلت . . .
♥♥♥♥♥اس ام اس جملات عاشقانه و رمانتیک♥♥♥♥♥
باغبانی پیرم ، که به غیر از گلها از همه دلگیرم
کوله ام غرق غم است ، آدم خوب کم است
 عده ای بی خبرند ، عده ای کور و کرند
اندکی هم پکرند و میان رفقا ، عده ای همچو شما تاج سرند!
♥♥♥♥♥اس ام اس جملات عاشقانه و رمانتیک♥♥♥♥♥
ارادتمند کسانی هستیم که تو خاطرمون ابدی هستند
و تو خاطرشون عددی نیستیم
♥♥♥♥♥اس ام اس جملات عاشقانه و رمانتیک♥♥♥♥♥
سکوتی بود بر قلبم که با آن میزدم فریاد /  اگر از شهر غم رفتی مرا هرگز مبر از یاد
♥♥♥♥♥اس ام اس جملات عاشقانه و رمانتیک♥♥♥♥♥
گمم نکن …
 در گوشه ای از حافظه ات آرام مینشینم ، فقط بگذار بمانم . . .
♥♥♥♥♥اس ام اس جملات عاشقانه و رمانتیک♥♥♥♥♥
میروم تا در آغوش خاک قرار گیرم ، و تمام خاطراتمان را به خاک بسپارم
چون دیگر بعد تو پناهی بهتر از آغوش خاک ندارم . . .
♥♥♥♥♥اس ام اس جملات عاشقانه و رمانتیک♥♥♥♥♥
کی من خلاص میشوم از انتظار تو ؟ /  کی میرسد بمقصد دل این قطار تو ؟
خواهد رسید فصل بهاری که میشود /  آرام تکیه کرد و رها شد کنار تو . . .
♥♥♥♥♥اس ام اس جملات عاشقانه و رمانتیک♥♥♥♥♥
گرچه آلوده دنیای غریبم اما / سینه ای پاک به پهنای صداقت دارم
 دل من عاطفه را میفهمد ، من به خود میبالم / با کسی سبزتر از عشق ارادت دارم . . .
♥♥♥♥♥اس ام اس جملات عاشقانه و رمانتیک♥♥♥♥♥
در دوری لذتی است که در با هم بودن نیست
 چون در با هم بودن ترس از فراق است و در دوری شوق دیدار . . .
♥♥♥♥♥اس ام اس جملات عاشقانه و رمانتیک♥♥♥♥♥
یار باوفایم ؛ در روزهای با تو بودن بی تو بودن را نفرین میکنم
و در روزهای بی تو بودن ، با تو بودن را آرزو میکنم . . .
♥♥♥♥♥اس ام اس جملات عاشقانه و رمانتیک♥♥♥♥♥
خیال تو همه جا با من است اما ، دلم گرمای بودنت را می خواهد نه سردی خیالت را !
♥♥♥♥♥اس ام اس جملات عاشقانه و رمانتیک♥♥♥♥♥
دستانم تشنه دستان توست ، شانه هایت تکیه گاه خستگی هایم
با تو میمانم بی آنکه دغدغه های فردا داشته باشم
زیرا میدانم بیش از امروز دوستت خواهم داشت
♥♥♥♥♥اس ام اس جملات عاشقانه و رمانتیک♥♥♥♥♥
ناسپاس از عشق پاکت نیستم
من که عمری با خیالت زیستم
 دوستت دارم به جان تو قسم
روی حرفم تا ابد می ایستم!

۱۶ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۲۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تونیستـــــــــــــــــــی

“تو نیستی 


اما من برایت چای می ریزم 


دیروز هم


نبودی که برایت بلیط سینما گرفتم 


دوست داری بخند 


دوست داری گریه کن 


و یا دوست داری 


مثل آینه مبهوت باش

 
مبهوت من و دنیای کوچکم 


دیگر چه فرق می کند 


باشی یا نباشی 


من با تو زندگی می کنم”


 رسول یونان

 

snow

۱۵ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۲۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

قول بده

به من قول بده

در تمامی سال هایی که باقی مانده

تا ابد...

مواظب خودت باشی

دیگر نیستم که یادآوریت کنم...

میروم...

نه اینکه دوستت نداشته باشم...

نه...

بین خودمان بماند...

از اضافی بودن خسته ام...

من چه ساده ام!که گمان میکنم اگر نباشم دلی برایم تنگ میشود...

اما حقیقت ایناست که...

اگر نباشم فقط نیستم ..همین...!

عکس و تصویر تمام شد! من تعطیلم

۱۵ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۲۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

شبان عاش

شبان عاشق

من همان شبان عاشقم 
سینه چاک و ساکت و غریب 
بی‌تکلف و رها 
در خراب دشتهای دور 

در پی تو می‌دوم 
ساده و صبور 
یک سبد ستاره چیده‌ام برای تو 
یک سبد ستاره 
کوزه ای پرآب 
دسته‌ای گل از نگاه آفتاب 

یک عبا برای شانه‌های مهربان تو 
در شبان سرد 
چاروقی برای گامهای پرتوان تو 
در هجوم درد

من همان بلال الکنم 
در تلفط تو ناتوان 
آه از عتاب! 

سلمان هراتی

ساده شانه شبان عاشق مهربان
۱۵ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

داستان های پند آموز 2


پژواک

- ولم کن . گفتم نمیخوام ریخت هیچ کدومتون رو ببینم. به کدوم امید بمونم توی این خراب شده ؟ اون از تو و تجدیدهای پشت سر همت... اون از اون بابای بی عرضت ، اون از خواهر حاضر جوابت ... واسه چی بمونم و همین یه ذره جوونی رو حروم کنم. واسه چی باید زن ِ یک پادو بمونم وقتی یه مهندس عاشقم شده ؟ این را گفت و پسرک ِ آویزان به دامانش را عقب داد و به طرف در رفت . دخترکی میان پشتی های گوشه اتاق دوازده متری ، مچاله شده و ریز ریز گریه میکرد. مردی مستاءصل نشسته بود و سیگار میکشید و معلوم نبود قرمزی چشم هایش از سیگارهای  پشت همش است یا بغضی که بزور توی گلویش نگه داشته بود که سر باز نکند و پسرک ده ساله پا بر زمین میکوبید و اشکریزان ، بلند بلند حرف میزد: مامان جون غلط کردم... مامان جون درس میخونم بخدا ... مامان جون نرو ... مامان جون... و در پشت سر زن بسته شد.

***

مجله را ورق میزد ، روزهای کشدار تنهایی باید طوری پر شود. شصت سالگی سن خانه سالمندان نیست ، اما میان ماندن و پذیرایی کردن از مهمان های رنگارنگ یک شوهر عیاش و غرولندها و خرده فرمایشات بچه های زن دیگری را اجرا کردن ، رفتن به خانه سالمندان ارجح است . حداقل این طوری وقتی برای استراحت داشت . صفحه ای چشمش را گرفت ... دکتر فلان ، فوق تخصص فلان ... یعنی خودشه ؟ چشمانش برق زد.

***

- ببخشید آقای دکتر مزاحمتون شدم ، یک خانمی آمدن و میخوان شما رو ببینند. میگن مادرتون هستند.

شوکه شد، تمام بیست و هشت سال تنهایی از جلوی چشمانش گذشت . دق کردن پدرش ... تنهایی بزرگ شدن و بزرگ کردن خواهر زیر بار نیشخندو زهر خند مردم. روزهای کار در حجره حاجی ، همان که صاحب کار پدر بود... اخم هایش را در هم کشید. خانم مادر من بیست و هشت سال پیش مرد ... مریض بعدی لطفا !




شایعه

در یونان باستان سقراط به دلیل خرد و درایت فراوانش مورد ستایش بود. روزی فیلسوف بزرگی که از آشنایان سقراط بود،با هیجان نزد او آمد و گفت:
سقراط میدانی راجع به یکی ازشاگردانت چه شنیده ام؟
سقراط پاسخ داد:
"لحظه ای صبر کن.قبل از اینکه به من چیزی بگویی از تومی خواهم آزمون کوچکی را که نامش سه پرسش است پاسخ دهی."مرد پرسید:سه پرسش؟سقراط گفت:بله درست است.قبل از اینکه راجع به شاگردم بامن صحبت کنی،لحظه ای آنچه را که قصدگفتنش را داری امتحان کنیم.
اولین پرسش "حقیقت" است.کاملا مطمئنی که آنچه را که می خواهی به من بگویی حقیقت دارد؟مرد جواب داد:"نه،فقط در موردش شنیده ام."سقراط گفت:"بسیار خوب،پس واقعا نمیدانی که خبردرست است یا نادرست.
حالا بیا پرسش دوم را بگویم،"پرسش خوبی"آنچه را که در موردشاگردم می خواهی به من بگویی خبرخوبی است؟"مردپاسخ داد:"نه،برعکس…"سقراط ادامه داد:"پس می خواهی خبری بد در مورد شاگردم که حتی درموردآن مطمئن هم نیستی بگویی؟"مردکمی دستپاچه شد و شانه بالا انداخت.سقراط ادامه داد:
"و اما پرسش سوم "سودمند بودن" است.آن چه را که می خواهی در مورد شاگردم به من بگویی برایم سودمند است؟"مرد پاسخ داد:"نه،واقعا…"سقراط نتیجه گیری کرد:"
اگرمی خواهی به من چیزی رابگویی که نه حقیقت داردونه خوب است و نه حتی سودمند است پس چرا اصلا آن رابه من می گویی؟

...




پیری!

دو تا پیرمرد با هم قدم می زدن و 20 قدم جلوتر همسرهاشون کنار هم به آرومی در حال قدم زدن بودن.
پیرمرد اول: «من و زنم دیروز به یه رستوران رفتیم که هم خیلی شیک و تر تمیز و با کلاس بود، هم کیفیت غذاش خیلی خوب بود و هم قیمت غذاش مناسب بود.»
پیرمرد دوم: «اِ... چه جالب. پس لازم شد ما هم یه شب بریم اونجا... اسم رستوران چی بود؟»
پیرمرد اول کلی فکر کرد و به خودش فشار آورد، اما چیزی یادش نیومد. بعد پرسید: «ببین، یه حشره ای هست، پرهای بزرگ و خوشگلی داره، خشکش می کنن تو خونه به عنوان تابلو نگه می دارن، اسمش چیه؟»
پیرمرد دوم: «پروانه؟»
پیرمرد اول: «آره!» بعد با فریاد رو به پیرزنها: «پروانه! پروانه! اون رستورانی که دیروز رفتیم اسمش چی بود؟!!!»

...




مرغابی یا عقاب! کدام می خواهید باشید؟

هاروی مک کی می گوید: روزی پس از خروج از هواپیما، در محوطه ای به انتظار تاکسی ایستاده بودم که ناگهان راننده ای با پیراهن سفید و تمیز و پاپیون سیاه از اتومبیلش بیرون پرید، خود را به من رساند و پس از سلام و معرفی خود گفت: لطفا چمدان خود را در صندوق عقب بگذارید.
سپس کارت کوچکی را به من داد و گفت: لطفا به عبارتی که رسالت مرا تعریف می کند توجه کنید.
بر روی کارت نوشته شده بود: در کوتاه ترین مدت، با کمترین هزینه، مطمئن ترین راه ممکن و در محیطی دوستانه شما را به مقصد می رسانم.
من چنان شگفت زده شدم که گفتم نکند هواپیما به جای نیویورک در کره ای دیگر فرود آمده است. راننده در را گشود و من سوار اتومبیل بسیار آراسته ای شدم. پس از آنکه راننده پشت فرمان قرار گرفت، رو به من کرد و گفت: پیش از حرکت، قهوه میل دارید؟ در اینجا یک فلاسک قهوه معمولی و فلاسک دیگری از قهوه مخصوص برای کسانیکه رژیم تغذیه دارند، هست.
گفتم: خیر، قهوه میل ندارم، اما با نوشابه موافقم.
راننده پرسید: در یخدان هم نوشابه دارم و هم آب میوه.
سپس با دادن یک بطری نوشابه، حرکت کرد و گفت: اگر میل به مطالعه دارید مجلات تایم، ورزش و تصویر و آمریکای امروز در اختیار شما است.
آنگاه، بار دیگر کارت کوچک دیگری در اختیارم گذاشت و گفت: این فهرست ایستگاههای رادیویی است که می توانید از آنها استفاده کنید. ضمنا من می توانم درباره بناهای دیدنی و تاریخی و اخبار محلی شهر نیویورک اطلاعاتی به شما بدهم و اگر تمایلی نداشته باشید می توانم سکوت کنم. در هر صورت من در خدمت شما هستم.
از او پرسیدم: چند سال است که به این شیوه کار می کنید؟
پاسخ داد: دو سال.
پرسیدم: چند سال است که به این کار مشغولید؟
جواب داد: هفت سال.
پرسیدم: پنج سال اول را چگونه کار می کردی؟
گفت: از همه چیز و همه کس،از اتوبوسها و تاکسی های زیادی که همیشه راه را بند می آورند، و از دستمزدی که نوید زندگی بهتری را به همراه نداشت می نالیدم. روزی در اتومبیلم نشسته بودم و به رادیو گوش می دادم که وین دایر شروع به سخنرانی کرد. مضمون حرفش این بود که مانند مرغابیها که مدام واک واک می کنند، غرغر نکنید، به خود آیید و چون عقابها اوج گیرید. پس از شنیدن آن گفتار رادیویی، به پیرامون خود نگریستم و صحنه هایی را دیدم که تا آن زمان گویی چشمانم را بر آنها بسته بودم. تاکسیهای کثیفی که رانندگانش مدام غرولند می کردند، هیچگاه شاد و سرخوش نبودند و با مسافرانشان برخورد مناسبی نداشتند. سخنان وین دایر، بر من چنان تاثیری گذاشت که تصمیم گرفتم تجدید نظری کلی در دیدگاهها و باورهایم به وجود آورم.
پرسیدم: چه تفاوتی در زندگی تو حاصل شد؟
گفت: سال اول، درآمدم دوبرابر شد و سال گذشته به چهار برابر رسید. نکته ای که مرا به تعجب واداشت این بود که در یکی دو سال گذشته، این داستان را حداقل با سی راننده تاکسی در میان گذاشتم اما فقط دو نفر از آنها به شنیدن آن رغبت نشان دادند و از آن استقبال کردند. بقیه چون مرغابیها، به انواع و اقسام عذر و بهانه ها متوسل شدند و به نحوی خود را متقاعد کردند که چنین شیوه ای را نمی توانند برگزینند.

پ.ن: ‌هاروی مک کی: از نویسندگان برگزیده نیویورک‌تایمز و صاحب کتاب پرفروش «شنا با کوسه‌ها»

...





یه اشتباه

جانی کوچولو با پدر و مادر و خواهرش سالی برای دیدن پدربزرگ و مادربزرگ رفته بودن به مزرعه. مادربزرگ یه تیرکمون به جانی داد تا باهاش بازی کنه. موقع بازی جانی به اشتباه یه تیر به سمت اردک خونگی مادربزرگش پرت کرد که به سرش خورد و اونو کشت
جانی وحشت زده شد...لاشه رو برداشت و برد پشت هیزمها قایم کرد. وقتی سرشو بلند کرد دید که خواهرش همه چیزو ... دیده ... ولی حرفی نزد.
مادربزرگ به سالی گفت " توی شستن ظرفها کمکم کن" ولی سالی گفت: " مامان بزرگ جانی بهم گفته که میخواد تو کارای آشپزخونه کمک کنه" و زیر لبی به جانی گفت: " اردکه رو یادت میاد؟" ... جانی ظرفا رو شست.
بعد از ظهر اون روز پدربزرگ گفت که میخواد بچه ها رو ببره ماهیگیری ولی مادربزرگ گفت :" متاسفانه من برای درست کردن شام به کمک سالی احتیاج دارم" سالی لبخندی زد و گفت:"نگران نباشید چونکه جانی به من گفته میخواد کمک کنه" و زیر لبی به جانی گفت: " اردکه رو یادت میاد؟"... اون روز سالی رفت ماهیگیری و جانی تو درست کردن شام کمک کرد.
چند روزی به همین منوال گذشت و جانی مجبور بود علاوه بر کارای خودش کارای سالی رو هم انجام بده. تا اینکه نتونست تحمل کنه و رفت پیش مادربزرگش و همه چیز رو بهش اعتراف کرد. مادربزرگ لبخندی زد و اونو در آغوش گرفت و گفت:" عزیزدلم میدونم چی شده. من اون موقع کنارپنجره بودم و همه چیزو دیدم اما چون خیلی دوستت دارم بخشیدمت. من فقط میخواستم ببینم تا کی میخوای به سالی اجازه بدی به خاطر یه اشتباه تو رو در خدمت خودش بگیره!"






مصاحبه شغلی

در پایان مصاحبه شغلی برای استخدام در شرکتی، مدیر منابع انسانی شرکت از مهندس جوان صفر کیلومتر پرسید:
« برای شروع کار، حقوق مورد انتظار شما چیست؟»
مهندس گفت: «حدود ۷۵۰۰۰ دلار در سال، بسته به اینکه چه مزایایی داده شود.»
مدیر منابع انسانی گفت: «خب، نظر شما درباره ۵ هفته تعطیلی، ۱۴ روز تعطیلی با حقوق، بیمه کامل درمانی و حقوق بازنشستگی ویژه و خودروی شیک و مدل بالا چیست؟»
مهندس جوان از جا پرید و با تعجب پرسید: «شوخی می‌کنید؟ »
مدیر منابع انسانی گفت: «بله، اما یادت باشه اول تو شروع کردی ! »




داستان برنامه‌نویس و مهندس

یک برنامه‌نویس و یک مهندس در یک مسافرت طولانى هوائى کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند. برنامه‌نویس رو به مهندس کرد و گفت: مایلى با همدیگر بازى کنیم؟ مهندس که می‌خواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشید. برنامه‌نویس دوباره گفت: بازى سرگرم‌کننده‌اى است. من از شما یک سوال می‌پرسم و اگر شما جوابش را نمی‌دانستید ۵ دلار به من بدهید. بعد شما از من یک سوال می‌کنید و اگر من جوابش را نمی‌دانستم من ۵ دلار به شما می‌دهم. مهندس مجدداً معذرت خواست و چشمهایش را روى هم گذاشت تا خوابش ببرد. این بار، برنامه‌نویس پیشنهاد دیگرى داد. گفت: خوب، اگر شما سوال مرا جواب ندادید ۵ دلار بدهید ولى اگر من نتوانستم سوال شما را جواب دهم ۵٠ دلار به شما می‌دهم. این پیشنهاد چرت مهندس را پاره کرد و رضایت داد که با برنامه‌نویس بازى کند. برنامه‌نویس نخستین سوال را مطرح کرد: «فاصله زمین تا ماه چقدر است؟» مهندس بدون اینکه کلمه‌اى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و ۵ دلار به برنامه‌نویس داد. حالا نوبت خودش بود. مهندس گفت: «آن چیست که وقتى از تپه بالا می‌رود ۳ پا دارد و وقتى پائین می‌آید ۴ پا؟» برنامه‌نویس نگاه تعجب آمیزى کرد و سپس به سراغ کامپیوتر قابل حملش رفت و تمام اطلاعات موجود در آن را مورد جستجو قرار داد. آنگاه از طریق مودم بیسیم کامپیوترش به اینترنت وصل شد و اطلاعات موجود در کتابخانه کنگره آمریکا را هم جستجو کرد. باز هم چیز بدرد بخورى پیدا نکرد. سپس براى تمام همکارانش پست الکترونیک فرستاد و سوال را با آنها در میان گذاشت و با یکى دو نفر هم گپ زد ولى آنها هم نتوانستند کمکى کنند. بالاخره بعد از ۳ ساعت، مهندس را از خواب بیدار کرد و ۵٠ دلار به او داد. مهندس مودبانه ۵٠ دلار را گرفت و رویش را برگرداند تا دوباره بخوابد. برنامه‌نویس بعد از کمى مکث، او را تکان داد و گفت: «خوب، جواب سوالت چه بود؟» مهندس دوباره بدون اینکه کلمه‌اى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و ۵ دلار به برنامه‌نویس داد و رویش را برگرداند و خوابید.




۱۵ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

داستان های پند آموز

زندگی...

دو روز مانده به پایان جهان تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است، تقویمش پر شده بود و تنها دو روز، تنها دو روز خط نخورده باقی بود.

پریشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد، داد زد و بد و بیراه گفت، خدا سکوت کرد، جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت، خدا سکوت کرد، آسمان و زمین را به هم ریخت، خدا سکوت کرد.
 
به پر و پای فرشته ‌و انسان پیچید، خدا سکوت کرد، کفر گفت و سجاده دور انداخت، خدا سکوت کرد، دلش گرفت و گریست و به سجده افتاد، خدا سکوتش را شکست و گفت: "عزیزم، اما یک روز دیگر هم رفت، تمام روز را به بد و بیراه و جار و جنجال از دست دادی، تنها یک روز دیگر باقی است، بیا و لااقل این یک روز را زندگی کن."
لا به لای هق هقش گفت: "اما با یک روز... با یک روز چه کار می توان کرد؟ ..."
خدا گفت: "آن کس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند، گویی هزار سال زیسته است و آنکه امروزش را در نمی‌یابد هزار سال هم به کارش نمی‌آید"، آنگاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ریخت و گفت: "حالا برو و یک روز زندگی کن."
او مات و مبهوت به زندگی نگاه کرد که در گودی دستانش می‌درخشید، اما می‌ترسید حرکت کند، می‌ترسید راه برود، می‌ترسید زندگی از لا به لای انگشتانش بریزد، قدری ایستاد، بعد با خودش گفت: "وقتی فردایی ندارم، نگه داشتن این زندگی چه فایده‌ای دارد؟ بگذارد این مشت زندگی را مصرف کنم.."
آن وقت شروع به دویدن کرد، زندگی را به سر و رویش پاشید، زندگی را نوشید و زندگی را بویید، چنان به وجد آمد که دید می‌تواند تا ته دنیا بدود، می تواند بال بزند، می‌تواند پا روی خورشید بگذارد، می تواند ....
او در آن یک روز آسمانخراشی بنا نکرد، زمینی را مالک نشد، مقامی را به دست نیاورد، اما ...
اما در همان یک روز دست بر پوست درختی کشید، روی چمن خوابید، کفش دوزدکی را تماشا کرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را دید و به آنهایی که او را نمی‌شناختند، سلام کرد و برای آنها که دوستش نداشتند از ته دل دعا کرد، او در همان یک روز آشتی کرد و خندید و سبک شد، لذت برد و سرشار شد و بخشید، عاشق شد و عبور کرد و تمام شد.
او در همان یک روز زندگی کرد.
فردای آن روز فرشته‌ها در تقویم خدا نوشتند: "امروز او درگذشت، کسی که هزار سال زیست!"

...



مثل قهوه

مادری سه قابلمه به یک اندازه را روی سه شعله‌ی یکسان قرار داد و در هر کدام به مقدار مساوی آب ریخت. در ظرف اول یک هویج، در ظرف دوم یک تخم‌مرغ و در ظرف سوم چند دانه قهوه ریخت و به مدت زمان یکسان محتوای آن سه ظرف را حرارت داد. بعد بچه‌های خود را صدا زد و گفت: از این آزمایش چه نتیجه‌ای می‌گیرید؟ بچه‌ها در مقابل سوال مادر جواب قانع‌کننده‌ و با معنایی نداشتند. مادر توضیح داد: در این عالم آدم‌ها در غبار زندگی، در جوش و خروش‌ها و چالش‌ها و سختی‌های زندگی یکسان نیستند.
برخی از آدم‌ها مثل هویج هستند تا درون یک مشکل قرار نگرفته‌اند سفت و محکم‌اند ولی به‌محض اینکه در جوش و خروش زندگی قرار می‌گیرند شل می‌شوند و خود را می‌بازند. فرزندان عزیزم لطفا در مسیر زندگی مثل هویج نباشید.
...
برخی از آدم‌ها در زندگی عادی و روتین زندگی شل هستند به‌محض آنکه با مشکل یا مشکلاتی برخورد می‌کنند سفت می‌شوند و حداقل خود را نگه می‌دارند (مثل تخم‌مرغ). بچه‌ها مثل تخم‌مرغ نباشید.
...
اما برخی آدم‌ها در بلاها و سختی‌ها نه‌تنها خود را نمی‌بازند، بلکه به محیط هم انرژی می‌دهند، آن‌ها از محیط اثر نمی‌گیرند بلکه محیط را عوض می‌کنند. آن‌ها مثل قهوه عمل می‌کنند.تمام محیط را تحت تاثیر خود قرار می‌دهند، تمام محیط را معطر می‌کنند. به زندگی آب و رنگ و طعم می‌دهند و این‌ها هستند که زنده می‌مانند و زندگی‌ساز هستند.

فرزندانم لطفا مثل قهوه باشید

...




مرد نابینا

مردی نابینا زیر درختی نشسته بود!
پادشاهی نزد او آمد، ادای احترام کرد و گفت:قربان، از چه راهی میتوان به پایتخت رفت؟»
پس از او نخست وزیر همین پادشاه نزد مرد نابینا آمد و بدون ادای احترام گفت:آقا، راهی که به پایتخت می رود کدام است؟‌
سپس مردی عادی نزد نابینا آمد، ضربه ای به سر او زد و پرسید:‌‌ احمق،‌راهی که به پایتخت می رود کدامست؟
هنگامی که همه آنها مرد نابینا را ترک کردند، او شروع به خندیدن کرد.
مرد دیگری که کنار نابینا نشسته بود، از او پرسید:‌برای چه می خندی؟
نابینا پاسخ داد:اولین مردی که از من سووال کرد، پادشاه بود.
مرد دوم نخست وزیر او بود و مرد سوم فقط یک نگهبان ساده بود.
مرد با تعجب از نابینا پرسید:چگونه متوجه شدی؟ مگر تو نابینا نیستی؟
نابینا پاسخ داد: «‌رفتار آنها ... پادشاه از بزرگی خود اطمینان داشت و به همین دلیل ادای احترام کرد... ولی نگهبان به قدری از حقارت خود رنج می برد که حتی مرا کتک زد. او باید با سختی و مشکلات فراوان زندگی کرده باشد.»




سخاوت...

پیرمرد ثروتمندی در بستر مرگ بود. تمام زندگی او بر محور پول چرخیده بود و حالا که عمرش به پایان می‌رسید با خود فکر کرد، بد نیست در آن دنیا چند روبلی در دست داشته باشد. بنابراین از پسران خود خواست که یک کیسه روبل در تابوتش قرار دهند. فرزندانش هم این درخواست او را برآورده کردند. وقتی به آن دنیا رسید، میزی بزرگ دید که انواع نوشیدنی‌ها و خوردنی‌ها مانند کوپۀ درجه یک قطار روی آن چیده شده بود. با خوشحالی به کیسۀ پول خود نگاه کرد و به میز نزدیک شد. هر چیز که در آنجا بود،‌ فقط یک کوپک قیمت داشت. از رولت خوشمزه تا ماهی‌های ساردین تازه و شراب قرمز. مرد با خود فکر کرد: «چه ارزان. اینجا همه چیز بسیار ارزان است.» بعد می‌خواست یک بشقاب پر از غذاهای عالی سفارش دهد. هنگامی که مرد پشت پیشخوان از او پرسید آیا پول دارد، یک سکۀ پنج روبلی را بالا گرفت. ولی مرد با ترشرویی گفت: «متأسفم! ما در اینجا فقط کوپک قبول می‌کنیم!» همان طور که می‌توان پیش‌بینی کرد،‌ مرد ثروتمند در این بین بسیار گرسنه و تشنه شده بود. پس به خواب پسرانش رفت و به آنها دستور داد جای روبل، مقدار کوپک در گور او قرار دهند. همین اتفاق هم افتاد. مرد با خوشحالی به سوی پیشخوان رفت، اما وقتی می‌خواست یک مشت کوپک به فروشنده بدهد، وی خندان و در عین حال با قاطعیت گفت: «این طور که متوجه می‌شوم، شما آن پایین چیز زیادی یاد نگرفته‌اید. ما در اینجا کوپک‌هایی را قبول نمی‌کنیم که درآمد شما بوده است، بلکه فقط کوپک‌هایی را می‌پذیریم که شما هدیه کرده‌اید.

- تولستوی

...





یک قول زندگی بخش

در سال 1989 زمین لرزه هشت و دو ریشتر بیشتر مناطق آمریکا را با خاک یکسان کرد و در کمتر از چند دقیقه بیش از سی هزار کشته بر جای گذاشت.در این میان پدری دیوانه وار به سوی مدرسه پسرش می دوید اما با دیدن ساختمان ویران شده مدرسه شوکه شد . با دیدن این منظره دلخراش یاد قولی که به پسرش داده بود افتاد: پسرم هر اتفاقی برایت بیفتد من همیشه پیش تو خواهم بود و اشک از چشمانش سرازیر شد.
با وجود توده آوار و انبوه ویرانی ها کمک به افراد زیر آوار نا ممکن به نظر میرسید اما او هر لحظه تعهد خود به پسرش را به خاطر می آورد.
او دقیقا روی مسیری که هر صبح به همراه پسرش به سوی کلاس او می پیمودند تمرکز کرد و با به خاطر آوردن محل کلاس به آنجا شتافته و با عجله شروع به کندن کرد.دیگر والدین در حال ناله و زاری بودندو او را ملامت می کردند که کار بی فایده ای انجام میدهد.ماموران آتش نشانی و پلیس نیز سعی کردند او را منصرف کنند اما پاسخ او تنها یک جمله بود:آیا قصد کمک به مرا دارید یا باید تنها تلاش کنم؟؟؟
هشت ساعت به کندن ادامه داد.دوازده ساعت...بیست و چهار ساعت...سی و شش ساعت و بالاخره در سی و هشتمین ساعت سنگ بزرگی را عقب کشیده و صدای پسرش را شنید فریاد زد پسرم!جواب شنید :
پدر من اینجا هستم.پدر من به بچه ها گفتم نگران نباشید پدرم حتما ما را نجات خواهد داد.پدر شما به قولتان عمل کردید.
پدر پرسید وضع آنجا چطور است؟؟
ما 14 نفر هستیم ما زخمی گرسنه و تشنه ایم.وقتی ساختمان فرو ریخت یک قطعه مثلثی شکل ایجاد شد که باعث نجات ما شد.پسرم بیا بیرون. نه پدر اجازه بدهید اول بقیه بیرون بیایند من مطمئن هستم شما مرا بیرون می آوریدو هر اتفاقی بیفتد به خاطر من آنجا خواهید ماند.




۱۵ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۱۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

داستان آموزنده: هر چه خدا بخواهد..


داستان آموزنده هر چه خدا بخواهد

داستان آموزنده هر چه خدا بخواهد

 
آرتور اش قهرمان افسانه ای تنیس هنگامی که تحت عمل جراحی قلب قرار گرفت، با تزریق خون آلوده، به بیماری ایدز مبتلا شد. طرفداران آرتور از سر تا سر جهان نامه هایی محبت آمیز برایش فرستادند. یکی از دوستداران وی در نامه خویش نوشته بود: "چرا خدا تو را برای ابتلا به چنین بیماری خطرناکی انتخاب کرده؟"


آرتور اش، در پاسخ این نامه چنین نوشت:...

در سر تا سر دنیا بیش از پنجاه میلیون کودک به انجام بازی تنیس علاقه مند شده و شروع به آموزش می کنند.


حدود پنج میلیون از آن ها بازی را به خوبی فرا می گیرند.


از آن میان قریب پانصد هزار نفر تنیس حرفه ای را می آموزند


و شاید پنجاه هزار نفر در مسابقات شرکت می کنند


پنج هزار نفر به مسابقات تخصصی تر راه می یابند.


پنجاه نفر اجازه شرکت در مسابقات بین المللی ویمبلدون را می یابند.


چهار نفر به مسابقات نیمه نهایی راه می یابند.


و دو نفر به مسابقات نهایی.


وقتی که من جام جهانی تنیس را در دست هایم می فشردم هرگز نپرسیدم که "خدایا چرا من؟"


و امروز وقتی که درد می کشم، باز هم اجازه ندارم که از خدا بپرسم :"چرا من؟"
۱۵ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۱۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

صورتحساب

داستان زیبای هزینه عشق واقعی من به تو

 

شبی پسر کوچکی یک برگ کاغذ به مادرش داد. او با خط بچگانه نوشته بود:


صورتحساب:

کوتاه کردن چمن باغچه ۵ دلار
مرتب کردن اتاق خوابم ۱ دلار
مراقبت از برادر کوچکم ۳ دلار
بیرون بردن سطل زباله ۲ دلار
نمره ریاضی خوبی که امروز گرفتم ۶ دلار
جمع بدهی شما به من: ۱۷ دلار

 

مادر که به چشمان منتظر پسر نگاهی کرد، چند لحظه خاطراتش را مرور کرد سپس قلم را برداشت و پشت برگه صورتحساب او این عبارات را نوشت:

 

بابت سختی ۹ ماه بارداری که در وجودم رشد کردی، هیچ
بابت شب هایی که بر بالینت نشستم و برایت دعا کردم، هیچ
بابت تمام زحماتی که در این چند سال کشیدم تا تو بزرگ شوی، هیچ
بابت غذا، نظافت تو و اسباب بازیهایت، هیچ
و اگر تمام اینها را جمع بزنی خواهی دید که هزینه عشق واقعی من به تو هم هیچ است .

 

وقتی پسر آنچه را که مادرش نوشته بود خواند، چشمانش پر از اشک شد و در حالی که به چشمان مادرش نگاه می کرد، گفت: مامان دوستت دارم.


آنگاه قلم را برداشت و زیر صورتحساب نوشت: قبلا به طور کامل پرداخت شده!

۱۵ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۰۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

دووستت دارم های من

http://s1.picofile.com/file/7298773866/doset_daram.jpg

زیباترین ستایش ها نثار کسی که کاستی ها و لغزش هایم را میداند
و باز هم دوستم دارد….
.
.
.
زیبایی عشق به سکوت است نه فریاد ، پس با تمام سکوتم دوستت دارم . . .
.
.
.
من تو را هنوز مثل تمام شدن مشق شبم دوست دارم
.
.
.
تو را ای گل کماکان دوست دارم / به قدر ابر و باران دوست دارم
کجا باشی کجا باشم مهم نیست / تو را تا زنده هستم دوست دارم
.

شانزده (۱۶) اس ام اس جدید دوست داشتن در ادامه مطلب

.
.
وسعت دوست داشتن همیشه گفتنی نیست
پس به وسعت تمام ناگفته ها دوستت دارم . . .
.
.
.
دوستت دارم ، رازیست که در میان حنجره ام دق میکند ، وقتی که نیستی
.
.
.
بگذار بگویند خسیسم
من
دوستت دارم هایم
را الکی خرج نمیکنم
جز برای مهربانی خودت . . .
.
.
.
این جمله را هرگز فراموش نکن
“برای دوستت دارم بعضی ها مرسی هم زیاد است” . . .
.
.
.
فاصله گرفتن از آدم هایی که دوستشان داری بی فایده است
زمان به ما نشان خواهد داد که جانشینی برای آنها نیست….
.
.
.
زندگی تعداد نفس ها نیست !
زندگی تعداد لبخند های کسانیست که دوستشان داریم
.
.
.
اگه گفتی دوستت دارم چند حرفه ؟
دیدی اشتباه کردی ! دوستت دارم حرف نیست یه زندگیه
اما زندگی دو حرف بیشتر نیست : تو
.
.
.
از تمام دار دنیا ، تنها یک چیز دارم : دوستت !
.
.
.
اولین باری که یکی بهم گفت دوستت دارم گریه ام گرفت
الان کسی بهم میگه دوستت دارم خندم می گیره!
.
.
.
بند نمی آید دوست داشتنت ! مثل آنکه شاهرگ احساسم را بریده باشی !
.
.
.
این نیست حال و هوای گذشته های دور من
اینک حس میکنم تویی زندگی من
گرتو نباشی نیست نفسی برای زنده ماندن من
یک جمله باقی مانده که ناتمام نماند شعر من
خیلی دوستت دارم عشق من
.
.
.
نمیگویمت پنجه آفتابی
نمیگویمت گل همیشه بهاری
نمیگویمت با تو تنها زنده ام
یا نباشی بی تو میمیرم
دست از این اغراقها برداشته ام !
فقط یک کلام ،ساده میگویم…
” تا همیشه دوستــــــــت دارم “
.
.
.
سلام به قاصدکهای خبر رسان که محکوم به خبرند
و سلام به شقایقهایی که محکوم به عشقند
و سلام به تو که محکوم به دوست داشتنی
.
.
.
گل را ساعتی، محبت را روزی و عشق را لحظه ای، اما تو را برای همیشه دوست دارم
.
.
.
ما در قبیله مان پیغام دوستت دارم را با دود به هم می رسانیم!
نمی دانم آن سو تکه چوبی برای تو هست یا نه؟
من اینجا جنگلی را به آتش کشیده ام…
.
.
.
تا به حال به شالیزار نگاه کردی؟
میدونی چقدر ساقه ی برنج توشه؟(نمیدونی که)
میدونی تو هر ساقه چند تا دونه برنجه؟(نمیدونی که)
من تورو به اندازه ی همه ی برنج های یک شالیزار بزرگ دوستت دارم(تو اینم نمیدونی!)

۱۵ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

دوســـــــــتت دارم ها

دوست دارم

با تمـام مـداد رنگـی هـای دنـیا
بـه هـر زبـانی که بـدانی یـا نـدانی !
خـالی از هـرتشبیه و استعـاره و ایهـام …
تنهـا یکــ جملـه برایـت خـواهـم نوشت :
دوستت دارمــ خاص ترین مخـاطب خـاص دنیـا !
.
.
.
انگار در دلم حرفی دیگر باقی نمانده تا برایت بگویم
تنها یک جمله!
هنوزم دوستت دارم
.
.
.
امروز یه کار ضرورى دارم و اون دوست داشتن توئه …
دیروز هم همینطور بود
فردا هم همینطوره !
.
.
.
بگو دوستت دارم …
شهیدم کن …
مالیات ندارد این گلوله ای که از دهانه لبهایِ تو شلیک می شود !
.
.
.
هی تو کمی نزدیکتر بیا ،
اما چیزی نگو
بگذار فقط ،
بگذار چشمهایمان این همه دوست داشتن ها را زیرنویس کنـــد
.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خسته ام… از تـــــو نوشتن…!
کمی از خود می نویسم
این “منم” که،
دوستت دارم…!
.
.
.
تا دیروز …
هرچه می نوشتم عاشقانه بود !
از امروز …
هرچه بنویسم صادقانه است !
عاشقانه دوستت دارم …
.
.
.
چیزی در کلامم نیست
جز دوستت دارم هایی
که واژه نیستند
مثل دم در پی بازدم
حیاتم را رقم می زنند…
.
.
.
تلخترین حرف : دوستت دارم اما …
شیرین ترین حرف : … اما دوستت دارم
به همین راحتی جابه جایی کلمات زندگی را دگرگون میکند !
.
.
.
دوست داشتن ات ، هــوس نیست . . . کـه بــاشـد و نبــاشـد !
نفــس اسـت . . .
تا بــاشم . . .
تا باشی . . .
.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دوست داشتنَت
گنـــــــــــاه باشد
یا اشتــــباه
گناه می کنم ، تـــــو را
حتــــــی به اشتباه …..!
.
.
.
از چهار راه قلبم عبور کردی و هیچ به چراغ قلبم توجه نکردی
اما بدان پلیس قلبم تو را تعقیب خواهد کرد
و برگه ی دوستت دارم مرا ،
زیر برف پاکن های دلت خواهد گذاشت . . !
.
.
.
اے کاغذ سپید کہ همه ے دردهایم را بہ دوش میکشے
یکبار دیگر رویت مے نویسم : / بے نهایت دوستش دارم / …
.
.
.
دلم برایت تنگ نشده … اصلا
دوست ندارم ببینمت … هیچ وقت
خاطراتمان تکرار نمی شود دیگر … هرگز
اما با تمام وجود دوستت دارم … همیشه!
.
.
.
مشترک دوست داشتنی ، اعتبار مهر و وفای شما رو به اتمام است …
لطفا برای شارژ مجدد کلمه “دوستت دارم” را ارسال نمایید !
.
.
.
نمی دانم چه دردیست دوست داشتن …
همین که پای کســـی به دنیایت باز می شود
پایت از این دنیــــــا بریده می شود …
۱۵ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۰۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

دوستت دارم

دوستت دارم

سلام به دوستای گلم و همراهان همیشگی سه علی سه :)

اگه منتظر یه فرصت بودید تا بهش بگید دوسش دارید ، الان وقتشه :x

بهترین ها رو براتون آرزو میکنم :idea: :idea:

وقتی با گفتگو مشکلتون حل نشد ؛
وقتی بحثتون به بن بست رسید ،
فقط….
بغلـــــــش کن …
دم گوشش بگو خله دوست دارم
همین کافیه !
.
.
.
دم چشمهایت گرم
با آن دوستت دارم های عاشقانه اش…
از زیر زبانت که نمیتوان حرفی کشید !
.
.
.
دوست داشتنت
اندازه ندارد
حجم نمی خواهد
وقتی تمام کشور وجودم
سرزمین حکمرانی توست . . .
.
.
.
مـَــن
کَـســـیَــــــم ﮐــﻪ
ﻭﻗﺘــــــــﯽ ﯾـﻪ نَــــــفَــــــــرو
ﺩﻭﺳــــــــــﺖ داشتـــه بــــاشَـــــــــــــم…
ﻭﺍﺳــــــﻪ ﺑــقــیــــه
ﻧﻤــــــــﺎﺯ “مِــــیِـّــــــتــــــــ”
مــــــی خــــونَــــــم
.
.
.
تو من را بهتر می شناسی
وقتی لبخند می زنم
یعنی دریاچه ای آرام در صبح ام
یعنـــــی
آنقدر دوستت دارم
که هیچ سنگریزه ای
خوشبختی ام را به هم نمی زند !
.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دوست دارم

سلام به همه ی بچه های دوست داشتنی سه علی سه :x

از اونجایی که خیلـــی دوسِتون دارم امروز این اس ام اس ها رو براتون آماده کردم ;)

اگه میخواید دل کسی رو به دست بیارید و بهش ابراز علاقه کنید ، الان وقتشه !

مناسب برای دوست ، رفیق فاب ، نامزد ، همسر ، پدر ، مادر و . . . :D

تمامِ آن چیزی که درباره‌ی تو در سرم هست،
ده‌ها کتاب می‌شود،
اما تمام چیزی که در دلم هست،
فقط دو کلمه است،
دوستت دارم
.
.
.
دوست داشتنت بزرگترین نعمت دنیاست
مرا شاد میکند و لبخند را به دنیایم هدیه میکند
حتی این روزها گاهی پرواز میکنم
من این دوست داشتن را بیشتر از هر چیز در این دنیا دوست دارم
.
.
.
احتیاجی به تسبیح نیست ،
دستانت را که به من بدهی با انگشتانت ذکر “دوست داشتن” می دهم . . .
.
.
.
زندگی می کنم و برایش دلیل هم دارم :
دوست داشتن تــــــــــــــــــــــو …
.
.
.
و چه انتظار بزرگی است
اینکه بدانی
پشت هر “دوستت دارم”
چقد دوستت دارم…!
.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دوستت دارم

دوستت دارم” هایت را به کسی نگو
نگه دار برای خودم
من جانم را
برای شنیدنش
کنار گذاشته ام . . .
.
.
.
می ترسم کسی نه خودت را،
که دوست داشتنت را از من بگیرد !
.
.
.
چیزی در کلامم نیست
جز دوستت دارم هایی
که واژه نیستند
مثل دم در پی بازدم
حیاتم را رقم می زنند
.
.
.
دوست داشتن به تعــــداد دفعات گفـــــتن نیست !
حسی است ؛
که باید بــــــی کلام هم لمــــــس شود …
.
.
.
اگه نهایت دوست داشتن درقطره ی باران است
من دریا را تقدیمت میکنم . . .
.
.
.
مـــوهـــایـــم ..
که یـکدسـت ..
هـــمرنـــگ ِ دنــــدانـــهـایــــم شـد !
بـــــاز هــــم ..
بـــــا عـشق ..
می نویـسم :
دوستـــت دارم
.
.
.
گفــتنِ “دوستــــت دارم ” نظر لــــطــــــفـــم نبود !!
نظرِ دِلـــــــم بود …
.

۱۵ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

عاشقانه

پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم…ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم

سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود…اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به

وضوح حس می کردیم…

 

می دونستیم بچه دار نمی شیم…ولی نمی دونستیم که مشکل از کدوم یکی از

ماست…اولاش نمی خواستیم بدونیم…با خودمون می گفتیم…عشقمون واسه یه

زندگی رویایی کافیه…بچه می خوایم چی کار؟…در واقع خودمونو گول می زدیم…

هم من هم اون…هر دومون عاشق بچه بودیم…

تا اینکه یه روز

علی نشست رو به رومو

گفت…اگه مشکل از من باشه …تو چی کار می کنی؟…فکر نکردم تا شک کنه که

دوسش ندارم…خیلی سریع بهش گفتم…من حاضرم به خاطر

تو رو همه چی خط سیاه بکشم…علی که انگار خیالش راحت شده بود یه نفس

راحت کشید و از سر میز بلند شد و راه افتاد…

گفتم:تو چی؟گفت:من؟

گفتم:آره…اگه مشکل از من باشه…تو چی کار می کنی؟

برگشت…زل زد به چشام…گفت:تو به عشق من شک داری؟…فرصت جواب ندادو

گفت:من وجود تو رو با هیچی عوض نمی کنم…

با لبخندی که رو صورتم نمایان شد خیالش راحت شد که من مطمئن شدم اون

هنوزم منو دوس داره…

گفتم:پس فردا می ریم آزمایشگاه…

گفت:موافقم…فردا می ریم…

و رفتیم…نمی دونم چرا اما دلم مث سیر و سرکه می جوشید…اگه واقعا عیب از من

بود چی؟…سر

خودمو با کار گرم کردم تا دیگه فرصت

فکر کردن به این حرفارو به خودم ندم…

طبق قرارمون صبح رفتیم آزمایشگاه…هم من هم اون…هر دو آزمایش دادیم…بهمون

گفتن جواب تا یک هفته دیگه حاضره…

یه هفته واسمون قد صد سال طول کشید…اضطرابو می شد خیلی اسون تو چهره

هردومون دید…با

این حال به همدیگه اطمینان می دادیم

که جواب ازمایش واسه هیچ کدوممون مهم نیس…

بالاخره اون روز رسید…علی مث همیشه رفت سر کار و من خودم باید جواب ازمایشو

می گرفتم…دستام مث بید می لرزید…داخل ازمایشگاه شدم…

علی که اومد خسته بود…اما کنجکاو…ازم پرسید جوابو گرفتی؟

که منم زدم زیر گریه…فهمید که مشکل از منه…اما نمی دونم که تغییر چهره اش از

ناراحتی بود…یا از

خوشحالی…روزا می گذشتن و علی روز به روز نسبت به من سردتر و سردتر می

شد…تا اینکه یه روز که دیگه صبرم از این رفتاراش طاق شده بود…بهش

گفتم:علی…تو

چته؟چرا این جوری می کنی…؟

اونم عقده شو خالی کرد گفت:من بچه دوس دارم مهناز…مگه گناهم چیه؟…من

نمی تونم یه عمر بی بچه تو یه خونه سر کنم…

دهنم خشک شده بود…چشام پراشک…گفتم اما تو خودت گفتی همه جوره منو

دوس داری…گفتی حاضری بخاطرم قید بچه رو بزنی…پس چی شد؟

گفت:آره گفتم…اما اشتباه کردم…الان می بینم نمی تونم…نمی کشم…

نخواستم بحثو ادامه بدم…پی یه جای خلوت می گشتم تا یه دل سیر گریه کنم…و

اتاقو انتخاب کردم…

من و علی دیگه با هم حرفی نزدیم…تا اینکه علی احضاریه اورد برام و گفت می خوام

طلاقت بدم…یا زن بگیرم…نمی تونم خرج دو نفرو با هم بدم…بنابراین از فردا تو واسه

خودت…منم واسه خودم…

دلم شکست…نمی تونستم باور کنم کسی که یه عمر به حرفای قشنگش دل خوش

کرده بودم…حالا به همه چی پا زده…

دیگه طاقت نیاوردم لباسامو پوشیدمو ساکمم بستم…برگه جواب ازمایش هنوز توی

جیب مانتوام بود…

درش اوردم یه نامه نوشتم و گذاشتم روش و هر دو رو کنار گلدون گذاشتم…احضاریه

رو برداشتم و از خونه زدم بیرون…

توی نامه نوشت بودم:

علی جان…سلام…

امیدوارم پای حرفت واساده باشی و منو طلاق بدی…چون اگه این کارو نکنی خودم

ازت جدا می شم…

می دونی که می تونم…دادگاه این حقو به من می ده که از مردی که بچه دار نمی

شه جدا شم…وقتی جواب ازمایشارو گرفتم و دیدم که عیب از توئه…باور کن اون قدر

برام بی اهمیت بود که حاضر

بودم برگه رو همون جاپاره کنم…

اما نمی دونم چرا خواستم یه بار دیگه عشقت به من ثابت شه…

توی دادگاه منتظرتم…امضا…مهناز

۱۴ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۳۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

چرا این اتفاق افتاد؟



پسری به نام اشکان برای مشاوره ازدواج به کلینیک مشاوره مراجعه کرد و خانم منشی گفت که پسر جوان با خواهر بزرگ‌ترش برای مشاوره آمده است. اما آن خانم، خواهر پسر نبود بلکه فرد مورد نظر او برای ازدواج بود. اشکان 24‌ساله و مهندس الکترونیک بود و از سربازی نیز معاف شده‌بود.

پسری که  می‌خواهد با خانمی 15 سال بزرگ‌تر از خود ازدواج کند

خانمی که همراه او بود 39 ساله و البته خانمی زیبا بود که قبلا ازدواج کرده و از همسرش جدا شده بود و یک دختر 8 ساله  نیز داشت. هدف آنها از مراجعه به مرکز مشاوره این بود که اولا خانواده‌هایشان را راضی به ازدواج کنند و از من خواستند تا با خانواده هر دو طرف صحبت کنم و ضمنا خواسته پسر این بود که فرزند خانم توسط خانواده‌اش نگهداری شود یا به مراکز نگهداری شبانه‌روزی فرستاده شود.  بیشتر مواقع وقتی پسری قصد ازدواج با خانمی بزرگ‌تر از خودش را دارد حتما خانم سطح مالی خوبی دارد اما در مورد این فرد اوضاع کاملا عادی بود و خانم سطح اقتصادی خاصی نیز نداشت که عاملی برای ترغیب اشکان برای ازدواج با او باشد. هدا معلم آموزشگاه زبان است و اخیرا اشکان به او گفته‌ بود که دلش نمی‌خواهد بعد از ازدواج او شاغل باشد. اشکان طی 8 ماهی که با این خانم آشنا شده بود به شدت به او وابسته شده و هدا کنترل کامل زندگی اشکان را در اختیار داشت اما خانواده‌های هر دو طرف مخالف بودند و ضمن اینکه این زوج هنوز بر سر نگهداری از دختر 8 ساله هدا به توافق نرسیده ‌بودند اختلاف نظر آنها بسیار بارز بود. اشکان می‌گفت در شرکتی در بخش الکترونیک مشغول به کار است و هر روز عصرها با این خانم بیرون می‌رود و در طول این 8 ماه همیشه با هم بوده‌اند و حتی یک روز هم نشده که با هم بیرون نرفته و همدیگر را ندیده ‌باشند، اشکان علاقه بیمارگونه‌ای نسبت به هدا داشت. خودشان می‌گفتند: «زمانی که هدا احساس دلتنگی می‌کند اشکان با ماشین دم منزلش می‌رود و شب را تا صبح در کوچه می‌ماند تا هدا احساس دلتنگی نکند.» با  هر کدام از این دو نفر به تنهایی نیز صحبت کردم و اشکان گفت که توجه هدا به او مانند مادرش است و برایش خیلی زیباست که هدا دائم نگران اوست و هروقت که بیمار می‌شود به سرعت به مداوای او می‌پردازد و مراقبش است. اشکان می‌گفت:«برایم مهم نیست که هدا چند ساله است ولی دلم نمی‌خواهد جلوی من با دخترش ارتباط داشته باشد و حتی دوست ندارم که با دوستانش رفت‌وآمد کند.» از طرف دیگر هدا نیز در جلساتی که تنهایی با هم داشتیم، می‌گفت: «دلم می‌خواهد با اشکان ازدواج کرده و بین اقوام رفت‌وآمد کنم اما اشکان به شدت نسبت به رفت و آمدهای من و حتی ارتباط با دخترم حسادت می‌کند و وقتی با هم بیرون هستیم اجازه نمی‌دهد دخترم با ما باشد.» هدا تعریف می‌کرد تا پیش از خواستگاری اشکان خانواده‌اش دائما به او سرکوفت می‌زدند که حالا که مطلقه شده ‌است هیچ پسری با او ازدواج نخواهد کرد و حالا هدا می‌خواهد به خانواده‌اش ثابت کند که آنقدر توانایی دارد که با پسری بسیار جوان ازدواج کند. عواقب این ازدواج برای هدا بی‌اهمیت بود و تنها نگرانی‌اش بابت دخترش بود که می‌گفت شاید خانواده‌اش دختر کوچولوی او را نپذیرند. هدا می‌خواست بعد از ازدواج اشکان را به مهاجرت ترغیب کند ولی اشکان فقط خود هدا را می‌خواست و پذیرای هیچ‌گونه توجهی از طرف هدا حتی نسبت به دخترش هم نبود.

چرا این اتفاق افتاد؟

این دو نفر درگیر رابطه‌ای بیمارگون هستند و اشکان نیاز به توجه صرف و والدگونه دارد که این توجه از طریق هدا تامین می‌شود یعنی یک توجه کاملا مادرانه. اشکان هرگونه توجهی که هدا نسبت به فرزندش یا هر فرد دیگری داشته باشد را به عنوان تهدیدی برای رابطه خود می‌داند و هدا نیز قصد دارد با ازدواج با اشکان به اطرافیانش ثابت کند که فرصت ازدواج با پسری جوان را دارد. برای هدا مهم نیست که عواقب این رابطه چه می‌شود و با وجود اینکه رابطه آنها در زمینه‌های مختلفی با چالش روبه‌رو است اما اصرار بر ازدواج دارد. چنانچه به معیار سن که یکی از عوامل تاثیرگذار در ازدواج است توجه نکنیم باز هم این رابطه بیمارگون است و پسر دچار بدبینی‌های افراطی و اختلال شخصیت وابسته است و دختر نیز رشد یافتگی اجتماعی و عقلانی متناسبی ندارد. در چنین مواقعی لازم است که هر دو نفر تحت درمان و مشاوره قرار بگیرند.
۱۴ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۲۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

چرا زندگی‌ا م آتش گرفت؟





دختری 14ساله بودم که پدر و مادرم از هم جدا شدند؛ نه یک جدایی عادی تا جایی که آن موقع فهمیده ‌بودم مادرم برای پدرم پرونده‌سازی کرده بود‌ و همه چیز پدر را توقیف کرد، وقتی مادرم رفت همه چیز را با خودش برد. من و خواهرم را تنها گذاشت و دیگر هیچ خبری به ما نداد، هیچ‌وقت او را نبخشیدم چون احساس می‌کنم تمام بدبختی‌های من و خواهرم به خاطر آن کار مادرم بود. بعد از این ماجرا پدرم؛ من و خواهرم را از اراک به تهران  نزد خانواده‌اش برد ولی چون آنجا هم کاری برای پدرم نبود به پیشنهاد مادربزرگم به ساوه و خانه دایی پدرم رفتیم و در یک اتاق کوچک ساکن شدیم اما خواهرم تهران ماند تا پیش‌دانشگاهی‌اش را تمام کند. من با پدر همراه شدم و یک سال از درس عقب ماندم.

چرا زندگی‌ام آتش گرفت؟

به هر زحمتی بود توانستم دوباره به مدرسه برگردم. دلم می‌خواست هنرستان کامپیوتر بخوانم ولی گفتند دیگر کلاس‌های کامپیوتر جا ندارد باید به کلاس‌های کودکیاری بروم، دیپلم گرفتم و تا سال 84 بیکار بودم. دنبال درس خواندن نرفتم با آن انتخاب رشته اجباری از درس بدم آمده بود، تازه تلفن‌دار شده‌بودیم، کامپیوتر گرفتیم و اینترنت برایم تبدیل به بهترین دوست شد، همان اوایل با پسری از راه چت کردن آشنا شدم که به دروغ به من گفته بود در دوبی زندگی می‌کند. حدود 2 سال با هم ارتباط داشتیم و وقتی سال 86 قرار شد با هم ازدواج کنیم، پدرم به شدت مخالفت کرد. او اصلا علی را مورد مناسبی نمی‌دانست، راستش خودم هم وقتی او را برای اولین‌بار دیدم توی ذوقم خورد و تعجب کردم. ما خیلی اختلاف فرهنگی داشتیم اما چون او اولین و تنها پسری بود که با او ارتباط تلفنی داشتم احساس می‌کردم حتما باید ازدواج کنیم، عذاب وجدان داشتم و حتی با توجه به مخالفت پدرم باز هم اصرار ‌کردم، یادم هست وقتی برای بار اول با پدرم به منزلشان رفتیم به شدت از طرز زندگی و منش آنها بدم آمده ‌بود.

با همه مخالفت‌ها سال 86 عقد کردیم و بعد فوق دیپلمم را در تهران گرفتم و سال 88 ازدواج کردیم، آن زمان من 26 ساله بودم و علی24 ساله ولی این اختلاف سن اصلا برایم مهم نبود. علی را دوست داشتم و می‌خواستم با او خوشبخت شوم اما  الان برخلاف میلم در حال جدا شدن هستیم.

اولین‌بار که او حرف از طلاق زد وقتی بود که برای کارهای دانشگاهم یک روز زودتر از سفر  تبریز برگشتم (کارشناسی مهندسی کشاورزی قبول شده ‌بودم) علی به زور مرا پیش خواهرم فرستاده‌بود، وقتی به خانه رسیدم، علی اصلا حال طبیعی نداشت، اول که می‌خواست مرا راه ندهد بعد که به زور وارد شدم خودش را به درو دیوار می‌زد و بد و بیراه می‌گفت دوست داشت مرا از خانه بیرون کند، خودش هم بیرون برود، خانه واقعا صحنه بدی داشت، همه چیزها نشان می‌داد که در این چند روز نبود من یک نفر دیگر همراه علی بوده است، حالم خیلی بد شده‌ بود، فریادهای او هم بیشتر عصبی‌ام می‌کرد، می‌گفت: «دیگر نمی‌خواهمت‌، برو از زندگی من بیرون، 3 ساله که از دلم بیرون رفتی» و از این جور حرف‌ها و در نهایت هم در خانه را قفل کرد و بیرون رفت، احساس کردم در ماشینش کسی منتظرش بود.

حرف‌‌هایش را چندان جدی نگرفتم. من نمی‌خواستم طلاق بگیرم. یک‌بار این واقعه تلخ را تجربه کرده ‌بودم، طلاق مادرم که همه زندگی من و خواهرم را ویران کرده بود. نمی‌خواستم دوباره همان اتفاق تکرار شود، ما همیشه دعوا داشتیم ولی من به دل نمی‌گرفتم و حتی اگر او تقصیر کار بود به سمتش می‌رفتم اما شخصیت او جوری است که نمی‌خواهد چیزی را درست کند.

در این 2 یا 3 سال علی خیلی دل به زندگی نمی‌داد. صبح می‌رفت و شب دیروقت می‌آمد. در خانه اصلا با من حرف نمی‌زد و توجهی نمی‌کرد ولی من سعی می‌کردم  و همه نیرویم را می‌گذاشتم که زندگی‌مان را حفظ کنم. هرچند ایرادهایی را در او می‌دیدم  و گله‌های بسیاری داشتم ولی هیچ‌وقت محبتم به او کم نشد، سعی می‌کردم مثل همه زن‌ها به خودم برسم اما او به من می‌گفت خیلی غر می‌زنم. من می‌گفتم اگر من غر می‌زنم و اگر ایرادی دارم بیا با هم پیش مشاور برویم، بیا مشکلاتمان را حل کنیم تا زندگی درست شود ولی انگار او تمایلی به حل مشکل نداشت.

برای اینکه از علی طلاق نگیرم  حتی از خانواده‌اش هم کمک خواستم. به آنها می‌گفتم هر کاری می‌توانید بکنید تا من طلاق نگیرم، حتی با راهنمایی همان‌ها پیش دعانویس رفتم تا شاید بتوانم با دعایی یا وردی شوهرم را از این کار منصرف کنم و دوباره محبتم را در دلش بنشانم ولی انگار هیچ تاثیری نداشت، مرتب به من می‌گفت شر خودت را بکن و برو، به من می‌گفت زنگوله پای تابوت.

ترم پیش به دلیل حرف طلاقی که پیش آمده بود امتحانات دانشگاهم را افتضاح دادم و حالا نیز آنقدر وضیعت رابطه‌مان خراب شده‌است که مجبور شدم به خوابگاه دانشگاه نقل مکان کنم چون من کسی را ندارم که بتوانم پیش او بروم، برای طلاقم به پدرم اطلاع ندادم. با خودم گفتم که مگر برای ازدواج او را دخالت دادم که حالا بخواهم از او کمک بخواهم. از وقتی علی توانسته رضایت مرا برای طلاق بگیرد تندتند در حال انجام دادن کارهاست تا بتوانیم هرچه زودتر توافقی جدا شویم، مهریه‌ام را هم که 110 سکه است نمی‌دهد و فقط قرار است 16میلیون تومان پول رهن خانه را به من بدهد، من هم خیلی اصرار به گرفتن مهریه نکرده‌ام راستش آنقدر توهین شنیده‌ام که فقط می‌خواهم از زندگی‌ام بیرون برود. منی که تا 3-2 هفته پیش آنقدر علی را دوست داشتم که برایش می‌مردم الان تصمیمم را گرفته‌ام. چند روز پیش روز دادگاه گریه‌ام گرفت و او هم اشک در چشمانش جمع شد، ولی یک‌بار هم نخواست از من معذرت بخواهد تا دوباره برگردم، می‌گوید من برنامه‌های خودم را دارم، من به علی گفتم زمانی که صیغه طلاق را بخوانند من گریه‌ام می‌گیرد ولی انگار او هیچ چیز نمی‌فهمد.

عید سال 91 برای اولین‌بار من و علی برای سال تحویل تنها بودیم، به اصفهان رفته‌بودیم و می‌خواستیم برای سال تحویل کنار سی‌وسه پل باشیم،  در یک جعبه شیرینی سفره هفت‌سینی درست کرده‌ بودم که حسابی جلب توجه می‌کرد همه عابران تعریف می‌کردند، هنگام سال تحویل باد آمد و شمع را روی وسایل سفره هفت‌سین انداخت و همه چیز را آتش زد، زندگی من هم امسال همان جور آتش گرفت.

از نگاه مشاور خانواده این داستان چند نکته مهم و آموزنده دارد:


1.  برای فرار از زندگی سخت فعلی به هیچ‌وجه سراغ ازدواج نرویم، چون ازدواج راه فرار نیست و این باور اشتباه می‌تواند در تصمیم ما اثر گذار باشد.

2.  نوع انتخاب شما نشان می‌دهد که برای شناخت طرف مقابل هیچ قدمی بر نداشتید و حتی وقتی در طول زمان مسائلی را فهمیدید باز هم تصمیم اشتباه خودتان را ادامه دادید.  بسیاری از اوقات ما می‌دانیم تصمیم‌مان اشتباه است اما به دلیل احساسات یا لجبازی یا حتی اثبات خود به دیگران، تصمیم اشتباه را عملی می‌کنیم و شادی کوتاه‌مدت و رنج بلند مدت را برای خود ایجاد می‌کنیم.

3.  رفتار علی نشان‌دهنده عدم مسئولیت‌پذیری اوست. ازدواج 3پایه اصلی دارد: جذابیت، عشق و تعهد که به نظر می‌رسد ایشان تعهدی به شما نداشتند. بسیاری از اوقات یک رابطه فقط برای ما جذابیت دارد و 2 رکن دیگر در آن رابطه دیده نمی‌شود، برای مثال همین انتخاب در چت روم و اینترنت، صرفا یک جذابیت بدون شناخت، عشق و تعهد است که می‌تواند حتی زندگی را به مخاطره بیندازد. درضمن رفتارهای علی بسیار کودکانه است. ظاهرا هنوز به آمادگی و بلوغ روانی – اجتماعی برای ازدواج نرسیده است.

4.  به نظرم همه این اتفاقات به این دلیل بوده که شما خودتان را باور نداشتید. کسی که خودش را بشناسد و برای خودش حرمت و ارزش قائل باشد، به هیچ وجه اجازه نمی‌دهد دیگران با او چنین کنند. این اتفاقات برای شما یک درس بزرگ داشت؛ اینکه خودتان را بشناسید، باور کنید و قدر و ارزش خودتان را بدانید.
۱۴ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۲۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

عاشقانه های ناب و جدید

دیگه با هرکسی گرم نمیگیرم…

چون جنبه ندارن ته میگیرن…

به اندازه گریه گنجشک دوستت دارم

فکر میکنی کمه ؟

اما گنجشک ها زمانی که گریه میکنند می میرند

نمی دانــم …

چــرا بیــن ایــن همــه آدم پــیــله کــرده امــ بــه تــو …

شــاید فــقط با تــو پــروانــه می شـــوم …

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...
۱۴ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۱۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

عاشقانه های ناب

دنیای آدم برفی ها دنیای ساده ایست

اگر برف بیاد هست ، اگر برف نیاید نیست

مثل دنیای من ، اگر تو باشی هستم ، اگر نباشی …!

.

عجیب است دریا… تا آدم را غرق خود می کند آن را پس می زند!

دل نزد توست گر چه دوری ز برم

جویای توام اگر نپرسی خبرم

خالی نشود خیالت از چشم ترم

در قلب منی اگر چه جایی دگرم

.

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...
۱۴ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

طنز نوشته ها


مطالب خواندنی, متن های زیبا , مطالب طنز

 

ما بچه بودیم یه بازی بود به نام :

«همه ساکت بودند ناگهان خری گفت» …

صد برابر پلی استیشن ۳ لذت داشت !

ادامه مطلب...
۱۳ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۳۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

بگو

کلمات سخت

سلام دوستای عزیزم :x

امروز این مطلب رو توی چندتا سایت دیدم، گفتم اینجا هم بذارم که شما بخونید !

البته قبلا به صورت پراکنده توی سایت منتشر شده ،

ولی الان همشون باهم توی این مطلب جمع شدن ;)

فقط مواظب باشید زبونتون قفل نکنه :D

۵ بار بگو :
دستم در دبه بود دبه درش دستم بود !
.
.
.

۳ بار بگو :
ﯾﻪ ﯾﻮﯾﻮﯼِ ﯾﻪ ﯾﻮﺭﻭﯾﯽ
.
.
.

۵ بار بگو :
لای رولت رنده ی لیمو رفته
.
.
.

اگه میتونی ۵ بار بگو :
چیپس ، چسب ، سوسک
.
.
.

این جمله رو اگه ۲ بار هم بتونی بگی هنر کردی ! :
چه ژست زشتی
.


.
.

۳ بار تکرار کن :
دل به دلت دله این دله دل مرده بده بده دل که بد آورده
.
.
.

۵ بار سریع بگو :
سه دزد رفتن به بز دزدی ُ یه دزد یه بز دزدید ُ یه دزد دو بز دزدید
.
.
.

۳ بار بگو :
سه سیر سرشیر سه شیشه شیر!
.
.
.

۳ مرتبه تکرار کن :
لیره رو لوله لوله رو لیره
.
.
.
این جمله رو ۵ بار تکرار کن :
ششلیک شنسل شنسل ششلیک
.
.
.
۳ بار پشت سر هم بگو :
سپر عقب ماشین جلویی زد به سپر جلو ماشین عقبی
.
.
.
این جمله رو ۵ بار تکرار کن :
کانال کولر تالار تونل
.
.
.
با رعایت ادب ! ۵ بار بگو :
گاز دوغ دار ، دوغ گازدار
.
.
.

جمله سخت زیر رو ۵ بار تکرار کن
قوری گل قرمزی
.
.
.
۵ بار سریع بگو :
افسر ارشد ارتش اتریش
.
.
.
۵ بار بگو :
اگزیستانسیالیسم !
.
.
.
۷ بار بگو :
شست ، سشوار کرد
.
.
.
پنج بار تکرار کن :
شیخ شمس علی در شمس آباد
.
.
.
سه بار سریع بگو :
۶ سیخ جیگر سیخی ۶ هزار
.
.
.
۳ مرتبه سریع بگو :
تاجر تو چه تجارت می کنی ، تو را چه که چه تجارت می کنم؟
.
.
.
هقت بار سریع بگو :
لورل روی ریل راه میرفت
.
.
.
سه بار تکرار جمله سخت :
دختر خر ما تو دخل و خرج خیط کاشته بود
.
.
.
سریع و پشت سر هم چند بار بگو :
کارل و لرل کارها رو رله کردن
.
.
.
۵ بار سریع بگو :
دزدی دزدید ز بز دزدی بزی عجب دزدی که دزدید ز بز دزدی بزی
.
.
.
۵ بار تکرار کن :
سه دزد رفتن به بز دزدی یه دزد یه بز دزدید یه دزد دو بز دزدید
.
.
.
۳ بار سریع بگو :
ششلیک شنسل ، شنسل ششلیک
.
.
.
۷ بار بگو سریع :
دستِ راستِ ماستِ سُسه
.
.
.
سریع ۳ بار بگو :
کوکتل کتلت ، کتلت کوکتل
.
.
.
هفت بار سریع بگو :
رالی لاری
.
.
.
به لنکنت زبون نیوفتی ! ۵ بار بگو :
سمسار تو سمساریش پوست سوسمار داشت
.
.
.
حالا جمله زیر رو تکرار کن چند بار :
منوچهر با یه بقچه پر تربچه، توی باغچه، خورد پیازچه!
.
.
.
پشت سر هم ۵ بار بگو :
ریله رو روله روله رو ریله
.
.
.
جمله زیر رو ۳ بار تکرار کن :
انگور انبه ازگیل اورانگوتان
.
.
.
سین و شینت نزنه ایشالا ۵ بار بگو :
سه سیخ سوشی ، سیخی شیش هزار
.
.
.
سریع ۵ بار بگو :
زیرۀ ریزه میزه از زیر میز می ریزه
.
.
.
زود ، تند ، سریع ۳ بار بگو :
غولارو با قند گول می زنیم
.
.
.
۷ بار زود بگو :
ریش شیری سیبیل شیری ، سیبیل شیری ریش شیری
.
.
.
۳ بار سریع بگو :
این باد چه بد باد بدی بود که من باد به بد بادی این باد دگر باد ندیدم
.
.
.
۵ بار تکرار کن :
به نام وجودی که وجودم از وجود پر وجودش بوجود آمده است.
.
.
.
و در آخر جمله انگلیسی زیر رو یه بار هم بتونی بگی قبوله !
Three witches watch three Swatch watches.Which witch watch which Swatch watch
یعنی : سه جادوگر به سه ساعت سواچ نگاه میکنند؛کدام جادوگر به کدام ساعت نگاه میکند

۱۳ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۲۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

بکن دیگه

9999999999999999999999999999999999999999999
9999999999666699996699966999999999999999999
9999999999699699996699966999999966996699666
9999666666666699996699966999999966996699666
9999669999999999996666666666666666666666666
9999669999999999999999999999999999999999999
9999669999999999999999999999999999999999999



99666999999666999999666996666666996666699999666669966666699 699669999999969999999966699666669966669966666996669966666699 699666999999999999999666669966699666699666666699669966666699 699666669999999999996666666996996666699666666699669966666699 699666666699999999666666666699966666669966666996666996666996 699666666666999966666666666699966666666699999666666669999666


شماره های بالا را انتخاب کنید

بعد Ctrl + F را بزنید

بعد شماره ی 9 را بزنید

و حالا Ctrl + Enter را بزنید.

۱۳ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۲۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

داستان ها

هوا سرد بود،سوزناک و بیرحم.اما صورت محسن خیس عرق.عرق ترس،عرق شرم.در ماشین رو باز کرد و پیاده شد.پیر مرد افتاده بود روی آسفالت کف جاده.محسن هنوز باورش نشده بود که با صدوده کیلومتر سرعت زده به یه پیر مرد... .خیلی دستپاچه بود.قطره های باران هم خیسی صورت ناشی از عرقش رو،دو چندان کرده بود.سراسیمه پیرمرد نیمه جان رو گذاشت تو ماشین و با نهایت اضطراب راه افتاد.
- خدایا چرا اینطور شد؟چرا اینجوری شد؟چرا الان؟چرا تو این موقعیت؟حالا که میخوام برم... .
توی راه بیمارستان،دو سه بار نزدیک بود تصادف کنه.رسید بیمارستان.پیرمرد نیمه جون رو برد بخش اورژانس . پیر مرد رو بردن سی سی یو.محسن با اون وضعیت روحیش،تونست از موقعیتی که پیش اومد،استفاده کنه و از دست انتظامات بیمارستان فرار کنه.
در حال فرار،مدام با خودش میگفت:نامرد،کجا در میری؟زدی ؛ پاش واسا.تو مگه مرد نیستی؟ اما بعدش برای توجیه فرارش گفت:
- خوب من که از قصد نزدم،اصلا خودش پرید جلو ماشین.این موقع شب پیر مرد شصت هفتاد ساله وسط اتوبان چیکار میکنه اصلا؟ تازه من رسوندمش بیمارستان.


رسید خونه.زنگ زد.همین که داشت عرق صورتش رو پاک می¬کرد،مادر در رو باز کرد و گفت:
- سلام،چی شده؟
محسن لبخند تحمیلی روی لباش جاری کرد و گفت:
- س¬.....سلام مادر،هیچی آسانسور خراب بود؛از پله ها اومدم.
- تو مگه کلید نداری محسن؟
- بی حواسیه دیگه مادر!
- از دست تو!

مادر درحالیکه بسمت آشپزخانه میرفت گفت:
- پسرم یکم بیشتر به خودت برس،چیزی نمونده ها... .یه هفته دیگه موعد پروازت به انگلیسه.
محسن صدای پدر راشنید که میگفت:تو هم کشتی مارو با این انگلیس رفتن پسرت!
- چیه بده پسرم میخواد فوق لیسانس بگیره ؟
محسن که انگار تازه متوجه خضور پدرش شده بود،گفت:
- اِ اِ اِ اِ اِ سلام بابا.شما خونه اید؟
- علیک . می¬بینی که هستم! یدفه میذاشتی فردا سلام میکردی!
- تو پدرتو ندیدی محسن؟
- چرا چرا دیدم.یعنی ندیدم.یعنی دیدما اما...
مادر در حالیکه لیوان آب را به طرف محسن میگرفت گفت:
نگفتم تو پریشونی.
تو هم اینقدر سر به سر پسرم نذار، نمیبینی حالش خوب نیست؟

ـــــــــــــ
تا چشاشو بازکرد،چشش به ساعت افتاد.نیم ساعت زود بیدار شده بود.پس هنوز وقت داره بخوابه.یهو یاد کابوسی افتاد که دیشب دیده در مورد تصادف و پیر مرده و ...
- وای خدای من چقدر وحشتناک بود.وای وای.یعنی چی شده؟آخه همچین بدم نبود حال پیرمرده.نه نه امکان نداره بمیره.امکان نداره .حتما بابت تلقینات مادرم بود که پیشونم و... .
یک هفته گذشت اما چه یه هفته ای.همش با کابوس.
روز پرواز محسن رسید.محسن با همه توی خونه خداحافظی کرد و بهمه سفارش کرد که نرن بدرقش.
هواپیما پرواز کرد.وقتی داشت از خاک ایران دور میشد،فقط داشت به تصادف سه شنبه شب هفته پیش فکر میکرد.

ــــــــــــــ
سه سال گذشت.حالا محسن فوق لیسانس گرفته و برگشته.حالا دیگه کمتر و خیلی کمتر به تصادفه فکر میکنه.دو هفته بعد از رسیدنش،یه کار با موقعیت و درآمد مناسب پیدا کرد و مشغول بکار شد.بعلت لیاقت و درایتی که داشت،خیلی زود پیشرفت کرد و چند بار ترفیع گرفت.محسن برای راستگویی و متانتی که داشت،بین کارمندا از اعتماد ویژه ای برخوردار بود و نزد همشون محترم.صبحها سر ساعت سر کارش حاضر میشد و معمولا بیشتر از ساعات اداری کار میکرد.
صبح یکی از روزها،متوجه سروصدایی که آقای رئیس بپا کرده بود، شد.بر سر اینکه چرا خانوم نادری(مترجم شرکت که خانوم منظمی بود)تاخیر داشتن.نزدیکیای ظهر بود که خانوم نادری وارد اتاق محسن شد.
- سلام آقای مهرزاد.
- سلام خانوم نادری.خسته نباشید.
- ممنون آقار مهرزاد شما هم خسته نباشین.
- مشکلی پیش اومده خانوم نادری؟چیزی شده؟(بعید بود این موقع روز، خانم نادری به اتاق آقای مهرزاد بیان)
محسن متوجه چشای پف کرده و قرمز شده خانم نادری شد.
- آقای مهرزاد کمکم کنید...(با بغض).
- چه کمکی از دستم بر میاد؟
- آقای مهرزاد نمیدونم چیکار کنم.معتمدتر از شما هم سراغ ندارم.برادرام زندگیم رو سیاه کردن.من بدون اجازه اونا آب نمیتونم بخورم.تلفونامو کنترل میکنن ....
محسن بعد از پرسیدن چند سوال در مورد رفتار برادرهای خانم نادری و طرز فکرشون،گفت:خانم نادری شما یکهفته کاراییکه من میگم رو انجام بدن تا ببینید چی میشه.آدرس محل کار یا شماره تلفن برادرهاتون هم بهم بدین تا من باهاشون صحبت کنم.
بعد از یکهفته خانم نادری دوباره اومد پیش آقای مهرزاد(محسن) ،این بار با صورت خندان و بظاهر شاد.
- آقای مهرزاد،از شما ممنونم لطف کردید.رفتار برادرام با من خیلی بهتر شده و من این رو مدیون شما هستم.
- خواهش میکنم خانم نادری،کاری نکردم.وظیفم بود.من دوست دارم مشکل همکارام رو حل کنم.
خانم نادری با زیرکی تمام گفت:آقای مهرزاد،اگر زین پس مشکلی داشتم میتونم رو کمک شما حساب کنم؟!
- البته.خوشحال میشم بتونم کمکی کرده باشم.
***
خانوم نادری بیشتر به محسن سر میزد.رفته رفته فاصله بین ملاقاتها کمتر و مدتشون بیشتر میشد.وقت و بیوقت خانم نادری و محسن با بهانه های مختلف کاری و غیر کاری،تو اتاق همدیگه بودن و باهم صحبت میکردن.
سه ماه به همین منوال گذشت.تا اینکه این دو احساس کردن نسبت به همدیگه احساس خاصی دارن.حالا دیگه همدیگرو با اسم کوچیک صدا میزدن.البته ملاقاتهای داخل شرکت رسمیتر بود.
بالاخره محسن از سپیده خواستگاری کرد و بعد از چند ماه نامزدی،این دو باهم ازدواج کردن.
ــــــــــــــ
چند ماه از زندگی شیرین و توام با عشق و محبتشون میگذشت.سپیده باردار شده بود و همه منتظر تولد یه کوچولو بودن تا اینکه...

* * *

- محسن باز امشب تو رفتی تو فکر.به چی فکر میکنی؟به من بگو.
- هیچی سپیده،به چی فکر میکنم؟اگه فکر میکنی پای هوویی درمیونه! نه همچین چیزی نیست.
- من دارم باهات جدی صحبت میکنم محسن.
- منظورت چیه؟
- ببین محسن،الان چند وقتیه که تا صحبت از تصادف و اینجور چیزا میشه،تو میری تو فکر.حتی اینم فهمیدم که اون شبا تو تا نصفه شب بیداری.به من بگو محسن.بگو چی شده.منو تو که انقدر همدیگرو دوست داریم و باهم صمیمی هستیم که ...
محسن یهو پرید میون کلام سپیده و گفت:
- سپیده؛تو گفتی پدرت کی فوت کرد؟
- من داشتم حرف میزدما! چند بار بهت گفتم،سه شنبه بیستو هفتمه ...
محسن دیگه چیزی نمیشنید.زل زده بود تو چشای سپیده.دهنش قفل شده بود.بدنش یخ کرده بود...
محسن با خودش میگفت:
- خدای من،چطور ممکنه؟آخه چطور ممکنه؟مردی رو که من زیر گرفتم و رسوندمش به بیمارستان بمیره و من ب دخترش ازدواج کنم؟این چه قسمتی بود برای من خداااااااااااا ؟
- چی شد محسن؟چیزیته؟
- س... س... سپیده م .... من... من ...من میخوام...
- تو میخوای چی؟ بگو محسن بگو.من دارم دیوونه میشم.تو چت شده؟
محسن گریش گرفته بود و با همون حالت ادامه داد:
- سپیده اگه من
سپیده گفت:
- محسن گریه نکن که منم گریم میگیره ها... .
- سپیده اگه من یه گناهی کرده باشم و الان بهت بگم،تو میبخشی منو؟
- تو؟ چه گناهی؟چه جور گناهیه که من باید ببخشمت؟
- مربوط به تو میشه.
- واضحتر بگو بببینم چی میگی.
- در مورد تو،در مورد پدرت،در مورد مرگش،تصادف... .
- محسن تو از تصادف پدر من چی میدونی؟از کجا میدونی؟کی بهت گفته؟ محسن ... .
محسن متوجه چهره غضبناک سپیده شد.تعصب بیش از حد و افراطی سپیده دومورد پدرش،این این غضب رو به چهره اون داده بود.
- سپیده؛اون شب،سه شنبه بیستو هفتم مرداد 79 اون کسی که پدرت رو زیر گرفت ؛ من بودم ... .سپیده به جان تو که عزیزترینی برام هیچ عمدی تو کار نبوده .من رسوندمش بیمارستان خیلی زود... .
سپیده نگاه سنگینی به محسن انداخت و سکوت کرد.سکوتش چند دقیقه ای ادامه داشت.بیکباره فریاد بلندی کشید و از جا برخاست.مانتوش رو پوشید و زود رفت بیرون.
- سپیده... سپیده ... با توام سپیده ... کجا؟ واسا...
سپیده گریه کنان میرفت...

محسن با خودش گفت:
- خوب طبیعیه.براش سنگین بوده.الان میره خونه مادرشینا و آرومتر که شد خودم میرم دنبالش.
ــــــــــــــ
صبح که از خواب بلند شد دیر شده بود.دیگه سپیده نبود بیدارش کنه و صبحانه رو باهم بخورن.با عجله لباساش رو پوشید و بدون صبحانه راه افتاد.تا در رو باز کرد،برادر سپیده رو دید
- سلام آقا سهراب،حال شما؟این موقع صبح اینجا...
محسن در حین احوالپرسی بود که سهراب مشتی رو حواله صورتش کرد.
- چی شده آقا سهرا... .
سهراب حرفش رو قطع کرد . گفت:
- خفه شو قاتل؟
- قاتل؟ قاتل کیه؟قاتل چیه؟
- قاتل چیه؟ یه قاتلی نشونت بدم... .خودم میکشمت.بابای منو میکشی و در میری جوجه؟
سهراب محسن رو انداخت تو ماشینش و برد کلانتری.

ــــــــــــــ
دو هفته بود تو زندان بود.چند باری که با خونه مادر سپیده تماس گرفته بود جز بد و بیراه از مادر و برادرهای سپیده،چیزی نشنیده بود.سپیده هم که گوشی رو برنمیداشت.
دلش برای سپیده خیلی تنگ شده بود اما از دستش دلخور بود.با خودش میگفت:
- آخه سپیده من از تو انتظار نداشتم.خودت که میدونی من آزارم به مورچه هم نمیرسه چه برسه به یه پیرمرد.چرا منو انداختی زندان.تو که میدونی من آبرو دارم...
اما بعدش با خودش گفت:
- خوب حق داره،باباشه،من که میدونم سپیده اونقدر منو دوست داره و اونقدر هم منطقی هست که بفهمه قضیه رو.

یکهفته هم گذشت و سپیده بهش سر نزد.
- خدای من ،نکنه برادراش بلایی سرش بیارن.... .
دیگه طاقت نداشت.به یکی از دوستاش گفت که بره با سپیده صحبت کنه.

روزاش شده بود شب،شباش روز.فقط درودیوار و نگاه میکرد و گوشش به بلندگوی زندان.
- محسن مهرزاد ؛ ملاقاتی داری.
انگار نفت به چراغش ریختن (1).از جاش پرید با خودش میگفت که حتما سپیدست.
اما جای سپیده،صورت گرفته ی سعید رو دید.
- سلام سعید.سپیده کو پس؟نیومد؟چی شد؟چی گفت؟...
- سلام محسن.محسن یه چیزی میگم ، فقط خودتو کنترل کن.سپیده پاش و کرده تو یه کفش که الا و بلا طلاق.میگه من با قاتل بابام نمیتونم زندگی کنم... .
- این امکان نداره سعید.امکان نداره.مگه میشه؟اون عاشق منه من عاشق اونم اونوقت ... .
- نه محسن.حقیقته .کارات رو هم تا چند روز دیگه ردیف میکنم که بیای بیرون.فقط یه دیه سنگینی باید بدی...
نه دیه نه مهریه و نه هیچ چیز دیگه برای محسن مهم نبود،فقط سپیده بود ،سپیده اما... .
 

۱۳ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۱۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

نفس عمیق کشیدم

نفس عمیق کشیدم و دسته گل رو با لطیف ترین حالتی که می‌شد توی دستام نگه داشتم

هنوز یه ربع به اومدنش مونده بود

نمی‌دونستم چرا اینقدر هیجان زده ام

به همه لبخند می‌زدم

آدمای دور و بر در حالی که لبخندمو با یه لبخند دیگه جواب می‌دادن درگوش هم پچ پچ می‌کردنو و دوباره می‌خندیدن

اصلا برام مهم نبود

من همتونو دوست دارم

همه چیز به نظرم قشنگ و دوست داشتنی بود

دسته گل رو به طرف صورتم آوردم و دوباره نفس عمیق کشیدم

چه احساس خوبیه احساس دوست داشتن

به این فکر کردم که وقتی اون از راه برسه چقدر همه آدما به من و اون حسودی می‌کنن

و این حس وسعت لبخندمو بیشتر کرد

تصمیم خودمو گرفته بودم , امروز بهش می‌گم , یعنی باید بهش بگم

ساعتمو نگاه کردم : هنوز ده دقیقه مونده بود

بیچاره من , نه, بیچاره به آدمای بدبخت می‌گن … من با داشتن اون یه خوشبخت تموم عیارم

به روزای آینده فکر می‌کردم , روزایی که من و اون

دو نفری , دست توی دست هم توی آسمون راه می‌رفتیم

قبلا تنهایی رو به همه چیز ترجیح می‌دادم ولی حالا حتی از تصور تنهایی وقتی اون هست متنفر بودم .

من و اون , می‌تونیم دو تا بچه داشته باشیم

اولیش دختر … اسمشم مثلا نگار .. یا مهتاب

مثل دیوونه‌ها لبخند می‌زدم , اونم کنار یه خیابون پر رفت و آمد … ولی دیوونه بودن برای با اون بودن عیبی نداره

خب دخترمون شبیه کدوممون باشه بهتره … شبیه اون باشه خیلی بهتره اونوقت دوتا عشق دارم

دومین بچه مون پسر باشه خوبه … اسمشم … اهه من چقدر خودخواهم

یه نفری دارم واسه بچه‌هامون اسم می‌ذارم … خب اونم باید نظر بده

ولی به نظر من اسم سپهر یا امید یا سینا قشنگتر از اسمای دیگه اس

دوس دارم پسرمون شبیه خودم باشه

یه مرد واقعی …

به خودم اومدم , دو دقیقه به اومدنش مونده بود

دیگه بلااستثنا همه نگاهم می‌کردن , شاید ته دلشون می‌گفتن بیچاره … اول جوونی خل شده حیوونکی

گور بابای همه , فقط اون ,

بعد از دو ماه آشنایی دیگه هیچی بین ما مبهم و گنگ نبود

دیوونه وار بهش عشق می‌ورزیدم و اونم همینطور

مطمئن بودم که وقتی بهش پیشنهاد ازدواج بدم ذوق می‌کنه و می‌پره توی بغلم

ولی خب اینجا برای مطرح کردن این پیشنهاد خیلی شلوغ بود

باید می‌بردمش یه جای خلوت

خدای من … چقدر حالم خوبه امروز ,

وای , چه روزایی خوبی می‌تونیم کنار هم بسازیم , روزای پر از عشق , لبخند و آرامش

عشق همه خوبیا رو با هم داره , آرامش , امنیت , شادی و مهم تر از همه امید به زندگی .

بیا دیگه پرنده خوشگل من ..

امتداد نگاهم از بین آدمای سرگردون توی پیاده رو خودشو رسوند به چشمای اون .

خودش بود … با همون لبخند دیوونه کنندش و نگاه مهربونش

از همون دور با نگاهش سلام می‌کرد

بلند گفتم : – سلاممممم …

چند نفر برگشتن و نگاهم کردن وزیر لب غرولند کردن …. هه , نمی‌دونستن که .

توی دلم یه نفر می‌خوند :

گل کو , گلاب کو , اون تنگ شراب کو ,

گل کو , شیشه گلاب کو , شیشه گلاب کو, کو , کو

آخه عزیزترین عزیزا , خوب ترین خوبا… مهمونه … حس می‌کنم که دنیا مال منه …خب آره دیگه دنیا مال من می‌شه …

برام دست تکون داد

من دستمو تکون دادم و همراه دستم همه تنم تکون خورد .

- سلام .

سلام عروسک من .

لبخند زد … لبخند … همینطور نگاش می‌کردم .

- میشه از اینجا بریم ؟ همه دارن نگاهمون می‌کنن .

به خودم اومدم ..

- باشه .. بریم … چه به موقع اومدی …

دسته گلو دادم بهش …

- وایییییی … چقد اینا خوشگله …

سرشو بین گلا فرو کرد و نفس عمیق کشید .

حس می‌کردم که اگه چند لحظه دیگه سرشو لابه لای گلا نگه داره اون وسط گمش می‌کنم

- آی … من حسودیم میشه‌ها … بیا بیرون ازون وسط , گلی خانوم من .

خندید .

- ازت خیلی ممنونم … به خاطر این دسته گل , به خاطر اینهمه عشق و به خاطر همه چیز .انگشتمو گذاشتم روی نوک بینیش و گفتم :

- هرچی که دارم و می‌دارم , مال خود خودته .

و دوباره خندید و اینبار اشک توی چشاش جمع شد .

- دنیا … نبینم اشکاتو .

- یعنی خوشحالم نباشم ؟

- چرا دیوونه … تو باش .. همه جوره بودنتو دوست دارم .

دل توی دلم نبود … کوچه ای که توش قدم می‌زدیم خلوت بود و جای مناسبی برای صحبت کردن در مورد …

- راستی گفتی یه چیز مهم می‌خوای بهم بگی ؟ … می‌گی الان نه ؟

یه لحظه شوکه شدم ..

- آهان .. آره … یه چیز خیلی مهم … بریم اونجا …

یه ایستگاه اتوبوس با نیمکتای خالی کمی‌پایینتر منتظر من و دنیا بود ..

هردو نشستیم …

دنیا شاخه گلو توی آغوشش گرفته بود و با همون نگاه دوست داشتنی و دیوونه کنندش بهم نگاه می‌کرد .

- خب ؟

اممم راستش …

حالا که موقع گفتنش رسیده بود نمی‌دونستم چطور شروع کنم .

گرچه برام سخت نبود ولی چطور شروع کردنش برام مهم بود

من دنیا رو از مدت‌ها قبل شریک زندگی خودم می‌دونستم و حالا فقط می‌خواستم اینو صریحا بهش بگم

- چیزی شده ؟

نه … فقط …

چشامو خیره به چشاش دوختم و بعد از یه مکث کوتاه نمی‌دونم کی بود که از دهن من حرف زد :

- با من ازدواج می‌کنی ؟

رنگش پرید … این اولین و قابل لمس ترین احساسی بود که بروز داد و بعد ,

لبای قشنگ و عنابیش شروع کرد به لرزیدن

نگاهشو ازم دزدید و صورتشو بین دوتا دستاش قایم کرد .

- دنیا.. ناراحتت کردم؟

توی ذهن آشفتم دنبال یه دلیل خوب برای این واکنش دنیا می‌گشتم .

دسته گلی که چند ساعت پیش با تموم عشق دونه دونه گلاشو انتخاب کرده بودم و با تموم عشقم به دنیا دادم از دستش افتاد توی جوی آب کثیف کنار خیابون .

احساس خوبی نداشتم …

- دنیا خواهش می‌کنم حرف بزن … حرف بدی زدم ؟

دنیا بی وقفه و به شدت گریه می‌کرد و در مقابل تلاش من که سعی می‌کردم دستاشو از جلوی صورت قشنگش کنار بزنم به شدت مقاومت می‌کرد .

کلافه شدم … فکرم اصلا کار نمی‌کرد

با خودم گفتم خدایا باز می‌خوای چیکارم بکنی ؟ باز این سرنوشت چی داره واسم رقم می‌زنه ؟

نتونستم طاقت بیارم … فکر می‌کنم داد زدم :

- دنیا … خواهش می‌کنم بس کن .. خواهش می‌کنم .

دنیا سرشو بلند کرد

چشاش سرخ شده بود و صورتش خیس از اشک بود

هیچوقت اونو اینطوری ندیده بودم

توی چشام نگاه کرد

توی چشاش پراز یه جور حس خاص … شبیه التماس بود

- منو ببخش … خواهش می‌.. کنم …

یکه خوردم

- تو رو ببخشم ؟ چرا باید ببخشمت … چی شده .. چرا حرف نمی‌زنی ؟

دوباره بغضش ترکید

دیگه داشتم دیوونه می‌شدم

- من .. من ….

- تو چی؟ خواهش می‌کنم بگو … تو چی ؟؟؟؟

دنیا در حالی که به شدت گریه می‌کرد گفت :

- من یه چیزایی رو … یه چیزایی رو به تو نگفتم …

سرم داغ شده بود

احساس سنگینی و ضعف می‌کردم

از روی نیمکت بلند شدم و دو قدم از دنیا دور شدم

می‌ترسیدم

گاهی آدم دوس داره فرسنگ‌ها از واقعیت‌های زندگیش فاصله بگیره

سعی کردم به هیچی فکر نکنم

صدای گریه دنیا مثل خنده تلخ سرنوشت … یه سرنوشت شوم … توی گوشم پیچ و تاب می‌خورد

کاش همه اینا کابوس بود

کاش می‌شد همونجا مثه آدمی‌که از خواب می‌پره و با خوردن یه لیوان آب همه خوابای بدشو فراموش می‌کنه می‌شد از خواب بپرم

ولی همه چیز واقعی بود

واقعی و تلخبا من ازدواج می‌کنی ؟

نشستم کنارش

- به من نگاه کن…

در هم ریخته و شکسته شده بود

اصلا شبیه دنیا یه ساعت پیش , یه روز پیش و دوماه پیش نبود

مدام زیر لب تکرار می‌کرد … منو ببخش .. منو ببخش

- بگو … بگو چیارو به من نگفتی .. هر چی باشه مهم نیست

تیکه آخر رو با تردید گفتم … ولی … ته دلم از خدا خواستم واقعا چیز مهمی‌نباشه

- نمی‌تونم … نمی‌تونم …

صورتوشو بین دو تا دستام گرفتم و اینبار با تحکم گفتم :

- بگو … می‌تونی بفهمی‌من دارم چی می‌کشم ؟ .. بگو چیه که اینقد اذیتت می‌کنه

….

نمی‌دونم …

هیچی یادم نیست…

تا چند لحظه بعد از چند جمله ای که دنیا پشت سرهم و بین گریه‌های شدیدش گفت

هیچی نمی‌فهمیدم

انگار تموم بدنم .. اعصابم و تموم احساساتم همه با هم فلج شده بود

قدرت تحمل اونهمه ضربه … اونم به اون شدت برای من .. برای من غیر قابل تصور بود

تموم مدتی که دنیا همون سه تا جمله رو بریده بریده برای من گفت صورتش بین دو تا دستام بود

حرفش که تموم شد احساس یه مرد مرده رو داشتم

آدمی‌که بی خود زنده بوده

و کاش مرده بودم

- من .. من شوهر دارم … و یه بچه .. می‌خواستم بهت بگم .. ولی …. ولی می‌ترسیدم .. ..

سرم گیج رفت و همه چیز جلوی چشام سیاه شد

دستام مثه دستای آدمی‌که یهو فلج می‌شه از دو طرف صورتش آویزون شد

نمی‌دونم چطور تونستم پاشم و تلو تلو خوران دستمو به درخت خشک کنار ایستگاه بگیرم

نمی‌تونستم حرف بزنم

احساس تهوع داشتم

تصویر لحظه‌های خلوت من و دنیا … عشقبازیهامون … خنده‌های دنیا .و..و..و… مثل یه فیلم .. بیرحمانه از جلوش چشای بستم رد می‌شد

چطور تونست این کارو با من بکنه؟

صدای دنیا از پشت سرم می‌اومد:

- من اونا رو دوست ندارم … هیچکدومشونو …. قبل از اینکه با تو آشنا بشم … دو بار … دو بار خودکشی کردم … تو .. به خاطر تو تا الان زنده ام … من هیچ دلخوشی به جز تو ندارم … دوستت دارم … و …

زیر لب گفتم :

- خفه شو …

صدام ضعیف و مرده بود … و سرد … صدای خودمو نمی‌شناختم … و دنیا هم صدامو نشنید …

- اون منو طلاق نمی‌ده … می‌گه دوستم داره .. ولی من ازش متنفرم … من تو رو دوست دارم …

داد زدم .. با تموم نفرت و خشم :

- خفه شو لعنتی

یهو ساکت شد … خشکش زد

دستام می‌لرزید

- تو .. تو .. تو چطور تونستی ؟ تو …

نمی‌تونستم حرف بزنم

دنیا دیگه گریه نمی‌کرد

شاید دیگه احساس گناه هم نمی‌کرد

از جای خودش بلند شد و روبروم ایستاد

- من دوستت داشتم .. دوستت دارم … هیچ چیز دیگه هم مهم نیست

در یک لحظه که خیلی سریع اتفاق افتاد .. دستمو بالا بردم و با تموم قدرتی که از احساسات له شده و نفرتم برام مونده بود کوبیدم توی گوشش

- تو لایق هیچی نیستی … حتی لایق زنده بودن

افتادروی زمین

ولی نه اونطوری که منو به زمین کوبونده بود

من له شده بودم

دوست داشتم ازش فرار کنم … گم بشم .. قاطی آدمای دیگه … بوی تعفن می‌دادم .. بویی که ازون گرفته بودم

خیانت … کثیف ترین کاری که توی ذهنم تصور می‌کردم

و من … تموم مدت .. با اون …

تصویر تیره یه مرد با یه بچه جلوی چشام ثابت مونده بود

از همه چیز فرار می‌کردم و اشک و نفرت بدجوری توی گلوم گره خورده بود

دیگه ندیدمش

حتی یه بار

تنها چیزی که مثه لکه ننگ برام گذاشت

یه احساس ترس دایمی‌بود

ترس از تموم آدما

از تموم دوست داشتنا

و احساس نفرت از این دنیای لجنزار که همه فکر می‌کنیم بهشت موعود , همینجاست

دنیایی که

به هیچ کس رحم نمی‌کنه

پر از دروغهای قشنگ

و واقعیت‌های تلخه

دنیایی که

بهتر دیگه هیچی نگم .. یه مرد مرده خوب , مرد مرده ایه که حرف نزنه .

۱۳ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۱۷ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

❤❤ ❤❤ ❤❤ ❤❤ ❤❤ ❤❤

متن و اس ام اس عاشقانه غمگین سال 94

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

ﺩﻝ ﻧﺰﺩ ﺗﻮﺳﺖ ﮔﺮ ﭼﻪ ﺩﻭﺭﯼ ﺯ ﺑﺮﻡ
ﺟﻮﯾﺎﯼ ﺗﻮﺍﻡ ﺍﮔﺮ ﻧﭙﺮﺳﯽ ﺧﺒﺮﻡ
ﺧﺎﻟﯽ ﻧﺸﻮﺩ ﺧﯿﺎﻟﺖ ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﺗﺮﻡ
ﺩﺭ ﻗﻠﺐ ﻣﻨﯽ ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺩﮔﺮﻡ

ﺳﺮ ﺑﻪ ﻫﻮﺍ ﻧﯿﺴﺘﻢ، ﺍﻣﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﭼﺸﻢ
ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻡ.
ﺣﺎﻝ ﻋﺠﯿﺒﯿﺴﺖ ﺩﯾﺪﻥ ﻫﻤﺎﻥ ﺁﺳﻤﺎﻥ
ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﺗﻮ ﺩﻗﺎﯾﻘﯽ ﭘﯿﺶ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﮕﺎﻩ
ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ

سر به هوا نیستم، اما همیشه چشم به آسمان دارم.
حال عجیبیست دیدن همان آسمان که شاید تو دقایقی پیش به آن نگاه کرده ای

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

من را از هر طرف نگاه کنی ، عاشق تو از آب در می آیم !

ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺧﻂ ﻋﺎﺑﺮ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﻧﺪﺍﺭﺩ ، ﺩﺳﺖ ﻣﺮﺍ
ﺑﮕﯿﺮ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﺩ ﮐﻦ ، ﻗﺮﺍﺭ
ﺩﯾﺪﺍﺭ ﻣﺎ ﻫﺮ ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ، ﺧﯿﺎﻟﺖ ﮐﻪ ﻧﻤﯽ
ﮔﺬﺍﺭﺩ ﺑﺨﻮﺍﺑﻢ

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

ﺍﺯ ﺳﺎﻋﺖ ﻣﺘﻨﻔﺮﻡ !
ﺍﯾﻦ ﺍﺧﺘﺮﺍﻉ ﻏﺮﯾﺐ ﺑﺸﺮ ﮐﻪ ﻣﺪﺍﻡ ،
ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺣﻀﻮﺭﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺥ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﯾﺎﺩﻡ
ﻣﯽ ﮐﺸﺪ!!

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

ﺩﺭ ﺷﺐ ﺁﺳﺎﯾﺶ ﻣﺎﻩ ، ﮐﻨﺞ ﭘﺴﺘﻮﯼ ﺧﯿﺲ ﺍﺯ
ﻋﻄﺮ ﺷﺐ ﺑﻮﻫﺎ
ﭘﺸﺖ ﻧﻘﺎﺏ ﻏﺒﺎﺭ ﺁﻟﻮﺩ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎ ، ﺗﺼﻮﯾﺮﯼ
ﺍﺯ ﺩﺭﻧﮓ ﺭﺍ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﻣﯽ
ﮐﻨﯿﻢ

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

من آن ابرم که بارانش تو هستی / همان یوسف که کنعانش تو هستی
مسافر میشوم تا آخر عمر / در آن راهی که پایانش تو هستی . . .

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

با یاد تو زندگی کردن چه کم خرج است ، نه خواب میخواهد ، نه خوراک !

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

هزار گل تقدیم به آیینه ی شکسته ای که هزار بار لبخند شما را تکرار می کند

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

بیا ایــ دوســت بیا
در گم ترین خاطراتمان
در پستو های زیرین رویاهایمان
بهــ دنبال لحظه ای باشیم
لحظه ایــ ناب که در آن
من و تو ما باشیم.

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

دنیا مثل پاییزه ، هم قشنگه هم غم انگیزه
قشنگیش به خاطر توست ، غم انگیزیش به خاطر دوری از توست

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

تو را انگار یک جا دیده بودم
میان خواب و رویا دیده بودم
نگاهت همچو شبنم آشنا بود
گمانم بین گلها دیده بودم

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

تو دنیایی که جای آرزوهاست
کسی جز تو منو عاشق نمی خواست
بیا تا تکیه گاه من تو باشی
دلم مثل خودت تنهای تنهاست

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

تو کی هستی که همه فکر و خیالم شده تو
تو شدی زندگی من ، همه یادم شده تو
یاد تو در خاطراتم وقتی پیدا می شود
می رود دنیا ز یادم چون که یادم شده تو

ﺁﻥ ﻧﺎﺯﻧﯿﻦ ﮐﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﯾﺎﺩﻡ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ / ﺻﺪ ﻏﻢ
ﺑﻪ ﺳﯿﻨﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺷﺎﺩﻡ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ
ﮏﯾ ﻟﺤﻈﻪ ﺁﻧﮑﻪ ﺑﯽ ﻣﻦ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﯽ ﻧﺸﺴﺖ /
ﺍﻣﺸﺐ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﮐﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﯾﺎﺩﻡ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ . . .

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

ﻣﯿﮕﻦ ﺩﻭﺭﻩ ﺍﺭﺑﺎﺑﯽ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪﻩ
ﭘﺲ ﺗﻮ ﺍﻫﻞ ﮐﺪﻭﻡ ﺗﺒﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﻣﺎ ﻫﻨﻮﺯ
ﻏﻼﻣﺘﯿﻢ !؟

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺭﻭﺯ ﻣﻠﯽ ﮔﻠﻬﺎ ﺳﺖ
“ﺭﻭﺯﺕ ﻣﺒﺎﺭﮎ”
ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺎﻡ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻋﻄﺮ
ﺷﻮﻥ ﺭﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﻔﺮﺳﺖ.

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

ﻗﺪِ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﻧﻤﯿﺮﺳﯿﺪ
ﻏﺮﻭﺭﻡ ﺭﺍ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯾﺖ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺗﺎ ﺑﺮﺳﺪ ، ﺍﻣﺎ ﺑﺎﺯ
ﻫﻢ ﻧﺮﺳﯿﺪ . . .

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

ﮔـﻔـﺖ : ﺑـﮕـﻮ ﺿـﻤـﺎﯾـﺮ ﺭﺍ
ﮔـﻔـﺘـﻢ : ﻣــَﻦ ﻣـَﻦ ﻣـَﻦ ﻣــَﻦ ﻣَــﻦ ﻣــَﻦ
ﮔـﻔـﺖ:ﻓــﻘـﻂ ﻣــﻦ ؟
ﮔـﻔـﺘـﻢ: ﺑـﻘـﯿـﻪ ﺭﻓـﺘـﻪ ﺍﻧـــﺪ . . .

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤ ❤❤❤

ﺩﮔﺮ ﺩﺭﺩ ﺩﻟﻢ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ / ﻣﺴﯿﺮ ﻋﺎﺷﻘﯽ
ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﭼﺸﻢ ﺧﻮﺩ ﺁﻭﺍﺭﻩ ﮐﺮﺩﯼ / ﻧﮕﺎﻫﺖ
ﺩﻭﺭ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ . . .

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

به خاطر من بخند…!
حتی به دروغ…!
گاهی باید به کسی تنفس مصنوعــــــی داد…

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

آنان که روح خویش را برای التیام به دیگران میبخشند …
از همه به خدا شبیه ترند … !!!

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

بـــــه سلامتـــــــــی اونی که آغــــــــوشش

عصــــــر جمــــــعه نداشـــــــت . . . !

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

الاکلنگ را دوست ندارم
که شرط بالا رفتن من ، پایین آمدن تو بود
بیا روی تاب دو نفره بنشینیم…

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤ ❤❤❤

ﺩﻻ ﺩﺭ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺛﺎﺑﺖ ﻗﺪﻡ ﺑﺎﺵ / ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ
ﺭﻩ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﮐﺎﺭ ﺑﯽ ﺍﺟﺮ
ﺩﻟﻢ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻧﺪﯾﺪﻡ ﺭﻭﯼ ﺩﻟﺪﺍﺭ / ﻓﻐﺎﻥ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ
ﺗﻄﺎﻭﻝ ٬ ﺁﻩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺯﺟﺮ . . .

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﮐﺴﯽ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﺎ ﺣﺎﯾﻞ ﻧﯿﺴﺖ
ﺍﻣﺎ ﻧﮕﻬﺖ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﻦ ﻣﺎﯾﻞ ﻧﯿﺴﺖ
ﮔﻔﺘﻢ ﻗﺴﻤﺖ ﺩﻫﻢ ، ﻭﻟﯽ ﻣﯿﮕـﻮ ﯾﻨﺪ
ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﻗﺎﯾﻞ ﻧﯿﺴﺖ . . .

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻏﻤﯽ ﭼﻮﻥ ﻏﻢ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﭼﻪ ﺩﺍﻧﺪ
ﮐﺰ ﺷﻮﻕ ﺗﻮﺍﻡ ﺩﯾﺪﻩ ﭼﻪ ﺷﺐ ﻣﯽﮔﺬﺭﺍﻧﺪ
ﻭﻗﺘﺴﺖ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﭘﺎﯼ ﺩﺭﺁﯾﻢ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﻋﻤﺮ
ﺑﺎﺭﯼ ﻧﮑﺸﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﺠﺮﺍﻥ ﺗﻮ ﻣﺎﻧﺪ . . .

قلب کال من در فصل دست های تو می رسد
فصلی برای تمام رویاها ، دستی برای تمام فصل ها

دنیای آدم برفی ها دنیای ساده ایست
اگر برف بیاد هست ، اگر برف نیاید نیست
مثل دنیای من ، اگر تو باشی هستم ، اگر نباشی …!

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

دل نزد توست گر چه دوری ز برم
جویای توام اگر نپرسی خبرم
خالی نشود خیالت از چشم ترم
در قلب منی اگر چه جایی دگرم

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

هزار کلمه برجای خالی ات ریختم اما پر نشد
به گمانم از جنس بی نهایتی

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

باز دلم یاد شما می کند
یاد همان لطف و صفا می کند
این دل بی کینه همیشه تو را
بر سر سجاده دعا می کند

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

به بند دلت میاویز رخت خاطره ام را، گردبادهای فراموشی حرمت نمی شناسند…

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

عشق یعنی تو مرا می رانی
من به صد حوصله می آیم باز . . .

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

حوصله ی جمع و تفریق ندارم، یه ضرب خرابتم !

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

ﭘﺮ ﺍﺳﺖ ﺧﻠﻮﺗﻢ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﯼ ﺍﻭ /
ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﺎﺯ ﺩﻝ ﮐﻮﭼﮑﻢ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﯼ ﺍﻭ
ﻧﺴﯿﻢ ﺭﻫﮕﺬﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﻫﻢ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻩ /
ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻗﺎﺻﺪﮐﯽ ﻧﺎﻣﻪ ﺑﺎ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﯼ
ﺍﻭ . . .

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

ﻗﻠﺐ ﮐﺎﻝ ﻣﻦ ﺩﺭ ﻓﺼﻞ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯼ ﺗﻮ
ﻣﯽ ﺭﺳﺪ
ﻓﺼﻠﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﻭﯾﺎﻫﺎ ، ﺩﺳﺘﯽ
ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺎﻡ ﻓﺼﻞ ﻫﺎ

ﻋﻠﻢ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺷﮑﺮ ﺩﺭ ﺁﺏ ﺣﻞ
ﻣﯿﺸﻪ.ﭘﺲ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﺭﺍﻩ
ﻧﺮﻭ ﭼﻮﻥ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺗﺮﯾﻦ ﺩﻭﺳﺘﻤﻮ ﺍﺯ
ﺩﺳﺖ ﻣﯽ ﺩﻡ

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

ﮔﺎﻫﯽ ﻣﺜﻞ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﺭﯾﺪ ، ﺯﻧﺪﮔﯽ
ﺑﺨﺸﯿﺪ ، ‌ﻃﺮﺍﻭﺕ ﺩﺍﺩ

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

ﺑﯽ ﺗﻮ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻧﺴﻞ ﺑﺎﺭﺍﻧﻢ ، ﭼﻮﻥ ﺍﺑﺮ
ﺑﻬﺎﺭﺍﻧﻢ ﮔﺮﯾﺎﻧﻢ
ﺑﯽ ﺗﻮ ﻣﻦ ﺑﺎ ﭼﺸﻢ ﮔﺮﯾﺎﻥ ، ﺳﯿﻞ ﻏﻢ
ﺑﺮﺩ ﺁﺷﯿﺎﻧﻢ

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

~~~~~~~~~~~~~~~~~

اینا مورچن فهمیدن تو عسلی میخوان بخورنت!

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

خواستم یه sms توپ برات بفرستم،وسط راه منفجرشد،همه فهمدیدند دوست دارم.

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

بی تو این فاصله ها طاقت من را برده/ساعتم زنگ زده،عقربه هایش مرده/کاش باورکنی ازدوریه تو دلتنگم/این دل خسته ام از دوریه تو پژمرده است

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

ﺟﺎﯾﯽ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﮐﻢ ﻣﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺍﻭﻣﺪﻥ
ﻫﺎ , ﺭﻓﺘﻦ ﻫﺎ , ﺷﮑﺴﺘﻦ ﻫﺎ . . .
ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ یکی ﺑﺎﺷﻪ
یکی ﺑﻤﻮﻧﻪ
ﻧﺮﻩ ، ﻭﺍﺳﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﺑﺎﺷﻪ
ﻣﻦ ﺍﻻﻥ ﺍﻭﻧﺠﺎﻡ … !..… ﺗﻮ ﮐﺠﺎﯾﯽ ؟

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

ﺗﻮ ﺑﺮﻭ …
ﻣﻦ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺭﺍﺣﺖ ﺑﺮﻭﯼ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ :
” ﺑﺎﺷﺪ ! ﺑﺮﻭ ! ﺧﯿﺎﻟﯽ ﻧﯿﺴﺖ ” !!!
ﺍﻣﺎ ﮐﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﻧﺪ . . .
ﺑﯽ ﺗﻮ ﺗﻨﻬﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﻫﺴﺖ ﺧﯿﺎﻝ
ﺗﻮﺳﺖ . . .

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

دوستت دارم چون زیباترین خاطرات منی
اگر نمی رفتی نمی دانستم که دوستت دارم
دوستت دارم چون تنها ترین فکر تنهایی منی
دوستت دارم چون زیباترین رویای خواب منی
دوستت دارم چون زیباترین لحظات زندگی منی
دوستت دارم؛ این تعارف نیست زندگی ِ من است!

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

دوست داشتن تنها چیزیه که نوبتی نیست ، پس خارج از نوبت دوستت دارم

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

زندگی را اشکی بیش نمی دانم ، پس بگذار با اشک چشمانم بنویسم دوستت دارم

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

ای کاش قطره اشکی بودم که بر گونه هایت ، می زیستم تا بدانی چقدر دوستت دارم

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

دوستت دارم نه در هوس، دوستت دارم نه در قفس ، دوستت دارم تا آخرین نفس . . .

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

تنها این کوه است که اگر به او بگویی دوستت دارم ، او نیز بلند فریاد میزند : دوستت دارم

تا چند نظر به روی مهتاب کنم / خود را به هوای دیدنت آب کنم

یک قطعه ی عکس خود برایم بفرست / تا در دل بیقرار خود ، قاب کنم

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

این روزها هوای مرا نداری ، خفه نمیشوی ؟ بی هوای من !

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

من نه سکوت میکنم نه فال عشق از برم / فقط به تو خیره شدم ، من از تو هم ساده ترم
تو خوب میفهمی مرا وقتی پر از بهانه ام / ببین برای ماندنت چقدر عاشقانه ام

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

و خدا خواست که یک عمر نبیند یعقوب

شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد…

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

من که تصویری ندارم درنگاه هیچکس / خوب شد هرگز نبودم تکیه گاه هیچ کس / کاش فنجانی نسازدکوزه گر از خاک من / تا نیفتد در دلم فال نگار هیچ **.

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

فرشته مهربون گفت ازاین دنیا چی میخوای تا برات بیارم؟ گفتم اونی که داره این اس ام اس رو میخونه

گفت: نشد دیگه! قرار نبود همه ی دنیا رو بخوای

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

ایـن شــعرهـــا
بـــرونــد بــه جــهنّم
مــن فقــط
دیــوانـه ی آن لحــظه ام…
که قــــلبت…
زیــــر ســـرم
دسـت و پـــا بزند….

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

تـــو برمی گردی و زندگی را از جایی که پاره شده دوباره به هم می دوزیم
در صندوقِ خاطره ها هنوز نخ برای بخیه زدن هستـــــــــ…!

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤❤❤❤

آهاے همیشگے ترینم!
تمام فعل هاے ماضے ام را ببر..
چہ در گذر باشے
چہ نباشے
براے من استمـــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــرارے
خواهے بود..
من هر لحظه تو را صرف مے کنم!

هنوز هم وقتی باران می آید
تنم را به قطرات باران می سپارم
می گویند باران رساناست
شاید دستهای من را هم به دستهای تو برساند

❤❤❤❤❤❤ ❤❤❤  ❤❤❤

پلکهای مرطوب مرا باور کن
این باران نیست که میبارد
صدای خسته ی من است که از چشمانم بیرون می ریزند . . .

❤❤❤ ❤❤❤

گاهی وقتها دلم میخواهد بگویم: من رفتم ؛ باهات قهرم ، دیگه تموم!
دیگه دوستت ندارم …..
وچقدر دلم میخواهد بشنوم: کجا بچه لوس !؟ غلط میکنی که میری …..
مگه دست خودته ؟ رفتن به این راحتی نیست !
اما …. نمیدانم چه حکمتیست که آدمی
همیشه اینجور وقتها میشنود : به جهنم … !!!

۱۳ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۰۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

جملات زیبا,اس ام اس های عاشقانه,جملات عاشقانه

مجموعه جملات و اس ام اس عاشقانه کوتاه اردیبهشت 94,اس ام اس عاشقانه اردیبهشت 94

تو میروی …

اما بدان چیزی عوض نمی شود

پای ما تا ابد گیر است …

من و تو

شریک جرم یک مشت خاطره ایم …

------------------

سر به کدام راه بگذارم از این دلتنگی ؟

راه پیراهنت کاش …


------------------

دل شوریده ام افتاده در بند/ بنالم با دل شوریده تا چند؟

من و یعقوب هر دو گریه کردیم/ من از فرزند مَردُم ، او ز فرزند


------------------

هیچ اتفاقی در این عکس ها خوب نمی افتد

وقتی تو پشت دوربین ایستاده ای


------------------

مهــربــان مــن …

هــر روز بـه خـورشیـد مـی سپـارمـت تـا مبـادا بـه سـایـه غـم گرفتـار شـوی …


------------------

من از تمام دنیـــا …

فقط آن دایـــره ی مشکے چشمـــان تـــو را میخواهم ..،

وقتے که در شفافیتش ……..

بازتاب عکس خـــودم را میبینم …!!!


------------------

روزهای بعد از تو را هرگز نخواهم شمرد

تا همیشه بگویم : همین دیروز بود…


------------------

تو … تکه ای از من نیستی ،

تمام منی …

نباشی تمام میشوم…


------------------

خـــراب شــود

کــافه ای که عــطرت را سِـــرو می کنــد

” هنــوز “


------------------

دست نخورده ترین احساساتم را

براى روز مباداى عشق تو در دلم احتکار کرده ام…


------------------

آغوش گرمم باش…

بگذار فراموش کنم لحظه هایى را که در سرماى بى کسى لرزیدم


------------------

تاریک باد…

خانه ی مردی که…

نمی جنگد برای زنی که دوستش دارد!

------------------

بالاتر از عشق عادت است …

هیچگاه کسی را که به تو عادت کرده ” رها نکن “

------------------

بی “تو”

حتی “باران” هم

بوی تشنگی میدهد….

------------------

دنیای بدون تو

شباهت عجیبی با این غروب های لعنتی دارد

دلگـــــــــــــــــــــــــیر ، دلگـــــــــــــــــــــــــیر ، دلگـــــــــــــــــــــــــیر

۱۳ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

جملات عاشقانه و خالص

per (14)

تو اگر مال من بودی
می نشستم گوشه ای
آرزوهایت را یک به یک
به روی کاغذ می آوردم
تا روزی آنان را برآورده کنم
آخر آرزوهای تو آرزوهای من است ..!
تو اگر مال من بودی
به جای تو بغض می کردم و اشک می ریختم
دلم می خواست
همیشه صدای خنده هایت را بشنوم
تو اگر مال من بودی
هر روز عشق را به خانه می آوردم
تا عاشقی را از یاد نبرم
به راستی
چه می شد اگر تو مال من بودی …


pm-love

سلام به همراهان ِ خاص ِ سه علی سه :idea:

سال ۹۳ هم کم کم داره تموم میشه و میره :|

امیدوارم سال جدید براتون پر از خاطرات قشنگ باشه :x

سری جدید دل نوشته های ناب عاشقانه تقدیم به شما که خیلی عشقید :) ;)

اگر نماینده مجلس بودم
طرح آمدنت را تقدیم میکردم
مطمعن باش تصویب میشد
آخ!
تو مجبور بودی که بیایی . . !
.
.
.
برای من که کبوتری عاشق و سرگردانم؛
بیا و بام شو…”
اصلا بیا و دام شو…”
.
.
.
گفته بودی
شعری برای تو بگویم
چه بگویم؟!
تو خودِ شعری
شاعرت
خداست
و من
خواننده ی پروپاقرصِ مجموعه‌ی چشم‌های تو …
“فاضل ترکمن”
.
.
.
چـهـار فصــل کــه حــرفـــه …
فصــل پنجمـــی هســت بــه نـــام تــــــــو ،
به هوای تــــــــو … ♥
.



per3 (12)

دست های تو
تمام دنیای من است
و من همین حالا
تمام دنیا را توی دست هایم دارم
من دیگر هرگز
دلتنگ اشک هایم نخواهم شد
تو مثل باد
تمام قاصدک هایم را
که به شاخه درخت گیر کرده بود
رها کردی …


n-ax (1)

با تو بودن ، با تو موندن ، با تو رفتن آرزومه !
هر جا باشی ، هر جا باشم ، دیدن تو آرزومه !



per2 (1)

چتر نمی خواهد این هوا؛
تو را می خواهد …



1

از همه جا بوی مهر می آید،
از سمت تو بوی بی مهری



2

ﺗﻤﺎﻡِ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺧﻼﺻﻪ ﺷﻮﺩ ﺩﺭ ﯾﮏ ﭼﻬﺎﺭﺩﯾﻮﺍﺭﯼ
ﭘﺮ ﺍﺯ ﮔﻠﺪﺍﻥ ﻭ ﻋﻄﺮ ﻭ ﻋﺸﻖ …
ﺗﻤﺎﻡِ ﺧﻮﺷﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺧﻼﺻﻪ ﺷﻮﺩ
ﺩﺭ ﺻﺪﺍﯼِ ﭘﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﭘﻠﻪ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺳﻤﺖِ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ
ﻭ ﺩﺧﺘﺮﮐﯽ ﮐﻪ ﭘﺸﺖِ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺑﺎﺭِ ﺩﯾﮕﺮ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﯾﻨﻪ ﺑﺮﺍﻧﺪﺍﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﯾﮏ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﻭ ﺑﯽ ﺁﻧﮑﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮِ ﺯﻧﮓِ ﺩﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ …
ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﺷﺘﯿﺎﻕِ ﺩﯾﺪﻥِ ﭼﺸﻤﻬﺎﯼِ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻭ ﯾﮏ ﺧﺴﺘﻪ ﻧﺒﺎﺷﯿﺪ
ﺍﺯ ﺯﺑﺎﻥِ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻓﮑﺮﺵ ﺗﻤﺎﻡِ ﻣﺴﯿﺮ ﺭﺍ ﻣﯿﺎﻥ ﺑُﺮ ﺯﺩﻩ ﺍﯼ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﮔﺮ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﺶ ﮐﻢ ﺭﻧﮓ ﺷﺪ
ﺗﻮ ﺑﺠﺎﯼِ ﺍﻭ ﺑﺨﻨﺪﯼ ﺗﺎ ﺧﺪﺍ ﻓﺮﺩﺍﯾﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﮐﻤﺎﻧﯽ ﮐﻨﺪ …
ﻋﺎﺩﻝ ﺩﺍﻧﺘﯿﺴﻢ

.

.

.

.

3

در این پاییز،
باران،
سرما،
و مرور خاطرات،
هزاران بار بیشتر می خواهمت …
فریبا فوقانی

.

.

.

.

4

موی تو نیست ریخته بر روی شانه هات
هاشور شاعرانه ی شب بر سپیده هاست
حامد عسکری

.

.

.

.

5

تکه ای از من نیستی .!
تمام منی، نباشی تمام میشوم …

.

.

.

.

6

پیشرفت من تویی!
که میگذاری هر لحظه بیشتر
عاشقت شوم!

.

.

.

.

7

مهم نیست که آخرین زلزله زندگی ات چند ریشتر بود …
مهم نیست که در آن زلزله چه چیزهایی از دست دادی!
مهم این است که دوباره از نو بسازی:
جهانت را …
زندگی ات را …
باورت را …
“مهم شروع دوباره است”

.

.

.

.

8

تمام مردها را
جلوی گلوله‌ها فرستادی
فرمانده!
حالا بگو
برای پس گرفتنِ آغوشی که
تمام وطنم بود
به کجا لشگر بکشم؟
نسرین رضایی

.

.

.

.

9

روزای خوب
به خاطرات خوب تبدیل می شوند،
و روزهای بد به درس های خوب …

.

.

.

.

10

وقتی می خواهی بروی
آسمان صاف است
راه ها هموار
ترن ها مرتب سوت می کشند
همینطور کشتی
اما وقتی می خواهی بیایی
دریاها طوفانی می شوند
آسمان ها ابری
راه های زمینی را برف می بندد
رسول یونان

.

.

.

.

11

کاش وقتی بچه هامون مدرسه میرن بهشون بگیم …
عزیزم، من نمی خوام تو بهترین باشی
من فقط می خوام تو خوشبخت باشی
اصلا مهم نیست همیشه نمره هاتو ۲۰ بگیری
جای ۲۰ می تونی ۱۶ بگیری
اما از دوران مدرسه و کودکیت لذت ببری
از “ترین” پرهیز کن …
خوشبختی جایی هست که خودت رو با کسی مقایسه نکنی
حتی نخواه خوشبخت ترین باشی
بخواه که خوشبخت باشی و برای این خواستت تلاش کن .. همین
من فکر میکنم از وقتی به دنبال پسوند “ترین” رفتیم،
خوشبختی از ما گریخت …
از ۱۹/۷۵ لذت نبردیم چون یکی ۲۰ شده بود …
از رانندگی با پراید لذت نبردیم چون ماشینای مدل بالاتری تو خیابون بود
از بودن کنار عشقمون لذت نبردیم
چون مدرک تحصیلی و پول توی جیبش کمتر از خیلی های دیگه بود
می خوام بگم خیلی از ما فقط به “بهترین، بیشترین و بالاترین” چسبیدیم
و نتیجه این نسل های افسرده و همیشه گریان شد …
شاید لازمه تغییر جهت بدیم
یا حداقل اجازه ندیم نحسیِ “ترین” دامن بچه هامون رو بگیره …
کم باشید اما کمترین نباشید!
و همینطور زیاد باشید اما زیاد ترین نباشید!
و همیشه شاکر باشید و قانع!

.

.

.

.

12

یه چیزهایی هست که آدم دوست داره فقط با یه نفر داشته باشه…
با یه نفر که اهلش باشه، حالا بگو در حد یه چایی خوردن …
با اهلش که باشی، دلت هم اهل میشه. حالت رو به راه میشه…
دو تا اهل که با هم باشن، ریزترین چیزا هم از دستشون در نمیره…
ریزهای همدیگر رو پیدا می کنن
و به هم گِره اش میزنن، اگه نااهلش بیاد گِره باز می شه …
سیلویا پلات

.

.

.

.

13

یه چیزی همیشه یادت باشه
لطف مکرر میشه حق مسلم!
بیش از حد لطف نکن …

.

.

.

.

14

از آدم‌های پر توقع فاصله بگیر
اینها مقیاست را به هم می‌زنند
و حرمت مهرت را می‌شکنند
چون آنها حافظه ضعیفی دارند
و خوبیها را زود فراموش می‌کنند
محمود دولت آبادی

.

.

.

.

15

مادربزرگم می‌گوید:
قلب آدم نباید خالی بماند
اگر خالی بماند، ‌مثل گلدان خالی زشت است و آدم را اذیت می‌کند
۱۳ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۴۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰